آرشیف

2014-12-15

محمد رضا احسان

ماه اهل این خاک

هر چه داد زدیم و هرچه از درد و مشکلات مان گفتیم و هرچه سوختیم و ساختیم برای ما کاری نشد مجبور تغییر مسیر داده و انتخاب دیگری نماییم.

ما اهل این خاک صد غم در بر
با که بگوییم دردها ز یکسر
رفتیم بار ها سَیلِ یار کردیم
رویش بدیدیم…گفتار کردیم
صحبت نمودیم،غم ها شمردیم
صد بار زنده … صد بار مردیم
ما راز گفتیم، با یار نشیتیم
نشگفت گلی درِ باغ بستیم
تا حل بسازیم مشکل به مشکل
گردد ما را هر خواسته حاصل
امید ها داشت ریشه به سینه
حیف شد نساختند بهرِما زمینه
زین بعد مجبور گیریم یار دیگر
باشد او زیبا- هم عشق پرور
هم درک سازد، هر درد مارا
هم باز نماید … آن قفل هارا