آرشیف

2014-12-15

محمد رضا احسان

زمستان

زمستان می رسـد با سـوز و سـرما
کنیم افسوس گذشت آن فصل گرمـا

سرکِ خــام دو سه مــاه بسته گردد
قیامـت می کند ایــن فــصل بــر ما

زمیــن فــرشِ سفـیــدش را بپــوشـد
ز چار سو مشــکلات سـازد، غـوغا

بـهـایِ آرد و روغـن… جـمله ســودا
دو چـندان می شود ای وای و ای وا

یکـی خـــانه نـــدارد، و نــان دیــگر
ز سوز_ هردویــش سوزد به شبـها

نداریم چـاره ی جز صبر و سـازش
ولــی افسوس یار_ ماســت غـم ها

مریض گردد در این موسم گر، کس
شود با نـوع نــوع _ مــشکل آشــنا

بســـوزد تـا بمیـرد، کُنجــی تاریک
شفـا خانــه نـداریم این دور و بـرها

م. رضا احسان –هند
 

عکس از انجینیر علیداد دشتی  (لعلی)
عکس از انجینیر علیداد دشتی  (لعلی)