آرشیف

2015-4-22

استاد غلام حیدر یگانه

قلم طلایی امسال به عزیزی خواهد رسید؟

وقتی تصویر نورانی ی جناب عزیزی را می بینم و اعتراضات دادخواهانة او را می خوانم، واقعاً شهر خود را در آستانة تحول جدیدی می یابم و امید ها در دلم جان می گیرد. همین چند سالک، پیش چنین، نبود. اگر تک و توک، جوانانی بودند که به گستاخی ی مقامات، نکته می گرفتند، بسیاری از بزرگسالان، «لاحول» می خواندند و به دعاهایشان برای قوام تخت و بخت مطلقه می افزودند. 

آن سالک ها، این گونه، بر باد رفت و از چندین محشری که بر پا شد، سرافرازان محدودی، جان و ایمان، بسلامت بردند که یکی از آنان، محمد رسول خان عزیزی است از دور دست های تیوره.
غورامروز را نسل رشیدی به حرکت می آورد؛ ولی، برخلاف گذشته ها، اکنون، پریروزی ها نیز به مدد جوانان می شتابند و می بینی که عزیزی نیز با پایداری ستایش برانگیری، قلم عدالت خواهش را، پرچم کرده و گاهی، پیشاپیش جوانان، «طریق سعی، بجا آورده است».
عزیزی در یادداشت های تلقین گونه و ندبه آهنگش، خطاب به جوانان، ملت، دولت و کشورهای حاضر در افغانستان، صلا می زند: 
«از حال واقعی ملت، آگاه شوید!»
سپس، کوتاه، فاجعه را نام می برد:
«ناکامی صد درصد جامعه جهانی وناتو وغیره سبب شد به دین ما صدمه واردشود.»
باز، نادانی خودخواستة سیاست ورزان را با فهم مردم واقعی افغانستان، ترازو می کند و رندانه افسوس می خورد:
«ای کاش حقیقت امر را مثلی که مردم واقعی افغانستان فهمیده اند و می بینند ولمس میکنند به سطح کشورها وملت ها واضح شود.»

پس، رو به هم میهنان می کند و هشدار می دهد:

«بیم آن میرود که بم های اتم نیز به وطن ما فیر شود.»

وی در نوبتی دیگر، سعی می کند، آگاه ترین ها را به پرسشی سرنوشت ساز، مواجه سازد و می نویسد:

«راه بیرون رفت از این بحران فراگیر و فاجعه جبران ناپذیر چی خواهد بود؟» 

و خودش، پیشتر می آید و می خواهد، پاسخی ارایه کند و بن بست را بشکند:

«موضوع صلح هم توسط خود افغان ها مطابق حکم کتاب الله (ج) امکان دارد.»

عزیزی در پایان این همه چالش و پرسش، میدان را خالی نمی کند، بلکه می ایستد؛ به اندوخته هایش می نگرد و سرانجام، پردلی و امید را در راه پرشکن دادخواهی و داد ورزی به مدد هموطنانش می طلبد:

«هراس و یاس نه آرد به قلب مومن راه / خدا شناس، شعارش عدالت و داد است»

با مرور همین فراز ها از نگاشته های عزیزی، سیمای مدبر و خیرخواه وی نیز در ذهن خواننده، کامل می شود؛ ولی، خود با کلمات چند پهلو و گزنده یی، بر زمانة انفجاری خو و یتیم ستیز، شلاق می کشد و خود را به مخاطبش چنین می شناساند: 

«ساختن بمب های انفجاری را نمی دانم و دوره زندگی را به خدمت مظلومان ویتیمان قرار داشتم… .».

***

تردیدی نیست که در این جا سخن از نویسندة معروف و یا خبرنگاری کارشناس، نمی رود. سخن اصلی به رویداد ارجمند تری چشم دوخته؛ و آن عبارت است از پیوند دو نسل فرهیختة غور کنونی که خود پدیدة یی است بدیع و بسیار بها و از همین خاستگاه است که این پیش کسوت مصلح و رهایی طلب را در شمار یکی از شایستگان قلم طلایی امسال، به یاد همشهریانم می آورم.

یاهو

ـــــــــ

یادداشت: منبع من در بهره برداری از نوشته های عزیزی، سایت «جام غور» بوده است.