آرشیف

2014-12-5

استاد غلام حیدر یگانه

فولکلورشناسی غور، بیدار می شود؟

نهضت فولکلور:
مجله های «کابل»، «آریانا» و «ادب» که مدتها پیش از مجلة «فولکلور» در کابل به کار آغاز کردند، گوشة چشمی به فرهنگ مردم نیز داشتند. ولی، انتشار «فولکلور» بعنوانِ نشریة وزارت اطلاعات و کلتور در سال 1352 خ، ظهورِ نهاد نوین و تمرکز علاقمندی های جدید به فرهنگ مردم را در افغانستان اعلام نمود. در همین مجله که بعداً «فرهنگ خلق»، «فرهنگ مردم» و «فرهنگ» نامیده شد، گزارش­هایی از «فولکلور» غور نیز انتشار یافت.(1)
اصلاً، قرائتِ جدید از فرهنگ مردم در اروپای قرن 19، پا گرفت و اصطلاح «فولکلور»، برساخته از «فولک ـ Folk » (مردم) و «لور ـ Lore» (فرهنگ، دانش)، نخستین بار از طرف یک تاریخدان و انسانشناسِ انگلیسی در سال (1846م ) به کار رفت.

البته، رویکردِ امروزی به فرهنگ مردم، خود برخاسته از پیشرفت­های علمی و برخوردار از بنیاد­های نظری است. این نهضت از آغاز قرن حاضر خورشیدی همراه با گسترش مکاتب رسمی، رواج رادیو و نشرات موقوت در افغانستان، بتدریج، نظرها و قلم­های کشور ما را به سوی خود فراخواند.

«فولکلور» (فرهنگ مردم) سُویة ارجمندی از انسانشناسی و قوم­شناسی است که به مجموع باور­ها، اندیشه ها، رسوم، آداب، قصه ها، ترانه ها و هنرهای مردم (که غیر از داشته های ادب و هنر معیاری و رسمی اند) دلالت می کند. البته، هرقدر آشنایی با گوهر «فولکلور» و سهم بارزِ آن در پژوهش­های علمی، تاریخی و بدیعی، افزایش می یابد، دلبستگیِ صاحب­نظران به کندوکاو در این دایرةالمعارف بیکران، افزون­تر و ناگزیرتر می گردد.

در دنیای پرشتاب و حادثه خیزی که هویت­ها با بی­باکی جاروب می شوند، خودباختگیِ حاملانِ فرهنگ­های بومی، خود یکی از عواملِ عمدة این روند انحطاطی و دردناک به شمار می رود. احساس حقارت در برابر هیمنة تبلیغاتی دیگران، سبب می شود که گاهی جمعیتی نه تنها از تکلم به زبان مادری و کاربستن رواج­های پسندیدة خویش، احساس شرمساری نماید، بلکه برای پوشاندن این خودکم­بینیِ مصنوعی، به تحقیر زبان و فرهنگ خویش نیز بپردازد و در نتیجه، سببِ هدر رفتنِ داشته ها و ارزش هایی گردد که طی قرن­ها تجربه و تأمل در دامنِ استعداد و حکمت همگانی به ثمر رسیده اند.

 

من چنینم که نمودم… (حافظ):

وقتی در زمستان 1355 خ، دوبیتی هایی از مردم غور در مجلة «فولکلور»، چاپ شد، شادمانیی آمیخته با احتیاط را در چشمان همشهریانم می دیدم؛ آنان هم به استقبال از این نوع خود­شناسی، لبخندی رضایت آمیز می زدند و هم از بی­پروایی کلمات محلی در ملای انتشارات، مضطرب می گردیدند.(2)

از آن زمان به بعد، گزارش هایی زیر عنوانِ «چار بیتی ها» (ش6، 1ـ 2، سال 1358 خ)، «هفت گونه نام گندم در غور» (ش1ـ 2،سال 1358 خ)، رسالة «توی در کاکری» (شماره های حمل ـ جدی 1359 خ)، «زمستانِ مردمِ غور» (شمارة میزان و عقرب 1360 خ)، قصة «خداداد» (شمارة حمل و ثور 1362 خ) نیز در همین مجله انتشار یافت و رسالة «در مکاتبِ خانگی غور» هم در مجلة عرفان، نشریة وزارت تعلیم و تربیه (حمل 1362 خ) چاپ شد. پس از آن، مدت­ها گذشت تا دوران «انترنت» رسید و رسالة «لهجة کاکری» انتشار یافت و باز نوبتِ سایت «جام غور» (2005م) و نشر «جلال الدین جلالی، یکی از سلاطین سخن غور» (2006م) آمد.

شماری از این روایت­های موجز و ابتدایی در کابل مورد توجه و تشویق قرار گرفتند؛ ولی، در تلاطم زندگی آن زمانِ غور، محو گشتند و نتوانستند همت­ها و قلم­ها را به تفحص در این قارة زرخیز  برانگیزند.(3)

اکنون ولی، روزگار دیگری است؛ منتظر سوارانی در این عرصه هستیم که در فضای مشترکِ جهانی چشم باز کرده اند و به معرفت اندوزی و خود­شناسی از هر وجهی ارج می گذارند.

در غور امروز، رشدِ سواد، آهنگ صعودی دارد؛ شمار تحصیل­کردگان رو به افزایش است؛ خبر تألیفات غوری­ها در زمینه­های مختلف به گوش می­رسد و سال گذشته، ریاست فرهنگ غور، توانست طی مشاعره­یی، حتی، چهل شاعر جوان را از سراسرِ ولایت به چغچران فراخوانَد.

این برتری­ها گواهی می دهند که فولکلور­شناسی ما هم سرانجام، بیدار خواهد شد و در کنار دیگر تلاش های ضروری، تحقیق در این اقلیم فراخ و ناشناخته نیز رونقِ شایسته خواهد یافت؛ زیرا، هنگامی فرهنگ مردم، قابل شناخت و ارزشیابی می شود که بجز عوام، قشرِ درس­خوانده و کتابدیده نیز در جامعه، جای پای استواری بیابد.

 

سپیده های بیداری:

معترفم که هنوز هم غور، نخواسته بطور جدی به «فولکلور» و «فولکلور­شناسی»، بیاندیشد و هم اکنون، بجز سایت «جام غور» که صفحة ویژه­یی برای «فرهنگ مردم» گشوده، رسانه های دیگرِ ولایت ما رغبتی به این حوزة عظیم فرهنگی نشان نمی دهند. اما فضای باز جدید و مراجعه های پی­هم اهالی قلم به محیط، زندگی و هنر محلی و بویژه، رویکرد جوانان به این قارة نامکشوف و پرجاذبه، اطمینان می دهد که فولکلور­شناسی ما به چند قدمی یافتن و شناختن خویش رسیده است. لذا این فصلِ امید­بخش را با نام بردن از برخی نگاشته­ها که قسماً به گردآوری فولکلور غور، مدد می رسانند و یا اصلاً به همین منظور پرداخته شده اند (با بیشترین بهره­برداری از سایت «جام غور»  و استفاده از دستیاری های صمیمانة استاد نبی ساقی) می گشایم و با نقطه­چین که نماد راه سفیدِ آینده باشد، سخن را رها می کنم:

محمد امین وکیل در مقالة «الندر، قریة قهرمان من»؛ ناصر علم «در گسترة ولسوالی تیوره»؛ استاد سید عمر در معرفی «منارة ده قاضی…» و «مسجد لاجورد…»، اشارات ضمنی به باورها، اقوام، زبان، لباس، معماری، حکاکی، نقاشی… این مناطق نیز کرده اندکه لابد چنین جرقه­هایی می تواند سببِ جلب نظر جوانان و دوستداران فرهنگ مردم به تحقیقات گسترده تر گردد.

همچنان، کتبِ پردامنة «مجمع الجواهر»، (1389 خ)، به قلم سید محمد رفیق نادم و «تذکرة­ الشعرای غور»، (1390 خ)، به همتِ عبدالقادر موحد رحیمی، بسیاری از منویات بومی و ویژگی­های زبانی غور را در دل دارند. همراه با این منابع، مجموعه های موسیقی و عکس آرشیف «جام غور» که رو به افزایش است، نیز ارزش والایی دارند و می توانند مرجع پژوهش­های بعدی جویندگان فرهنگ مردم قرار گیرند.

در این میان، کوشش­های روشمندی نیز در راه است. استاد محمد عارف ملکزاده در مقالة «نوروز یاجشن نوروزی» خویش، فرازهایی از سنت­های نوروزی غور را نیز مشخص کرده است. احمد شاه سلیمی، غلام رسول مبین، محمددین انوری، علاءالدین جلالی و دیگران طی نگارش­هایی به گردآوری لغات غور دلبستگی نشان داده اند.

فضل الحق ملکیار و عیدی محمد عزیز پور با گزارش و ترجمة افسانه ها، روش نیکویی پیش گرفته اند و راه پربرکتی را آغازیده اند.

در این جا باید با شادمانی یادآور شد که دوشیزه سوسن، یک تن از شاگردان غور، با پیگیری قابل تحسینی، شماری از قصه های بومی را جمع و در «جام  غور» نشر کرده است.

محمد امین وکیل در مقالة «توی در الندر» و استاد محمود بی­پروا که «سروده های سیفور» را ثبت کرد، در مقالة «شناسائی منطقۀ الله یار» و «طرز زندگی مردم الله یار در گذشته» با گشاده دستی از گنجینه های محلی سود برده اند و دقایق دلانگیزی از گفتنی های این محل را نشان داده اند. استاد بی­پروا، در معرفی شماری از گیاهان وحشی و گیاهان خوراکی غور نیز به موضوع نادری انگشت گذاشته که اگر فرصت بیشتری بیابد و آن  را کامل نماید، کار شایسته­یی در قلمرو فرهنگ مردم بسر خواهد رسید. اخیراً استاد بی­­پروا همچنان در نوشتة «جاهای تاریخی الله یار…» معلومات نادر و جالبی ارایه داده است که خبر از تعلق عمیق خاطرِ وی به فولکلور غور می دهد.

عبدالغفور غوری، صاحب ذوق دیگری است که صمیمانه به محیط روی می آورد و قلم می زند. وی در سایت «جام غور»، قریة «جلگه مزار» را با دلسوزی و تفصیل (و با غلبة کلمات محلی در متن) معرفی نمود و نظر­ها را به حوزة عزیز، ولی فراموش­شدة دهات برگرداند. تلاش های غوری که اخیراً فهرست بلندی از واژه های محلی را نیز ارایه نموده، مایة دلگرمی است.

استاد محمد انور غوری، در «سرگذشت سیاه موی و جلالی» گزینه­یی از داستان و دوبیتی های جلالی را ثبت نموده است؛ مدت­هاست که در صورتگری­های استاد عبدالحی فرحمند، ویژگی­های زندگی و هنر غور منعکس می گردد؛ استاد خیرالاحد غوری در فصل هایی از کتاب«نگاهی بر سیمای اجتماعی و اقتصادی ولایتِ غور» ( 2000م) معلومات قابل توجهی از گوشه های مختلف فرهنگ شفاهی گرد آورده است و استاد نبی ساقی که دوبیتی­ها و اشعار عبدالصمد ملنگ را انتشار داد (1390 خ)، سال گذشته (1388خ)، دفتر ارجمندی از دوبیتی­های بومی را نیز به نشر سپرده است.

نامة کوتاه و پرمتحوایی که از شاعر ارجمند و پژوهندة عزیز، نبی ساقی دریافتم، مشعر است که شماری از دانشجویان دارالمعلمین عالی غور  با تشویق استادان، پایان نامه های تحصیلی شان را وقف فولکلور کرده اند و محترم محمد نسیم سرحدی، دانشجوی دانشکده زبان وادبیات دانشگاه کابل در پایان نامة خویش به ضرب المثل ها ، اوسانه ها، دوبیتی ها و چیستان های غور پرداخته است… . (4)

 

چنین بادا!  (پایان)

 

 

صوفیه ـ 1390

(1) احتمالاً نخستین پژواک لهجة غورِ امروز با نواهای رسای جلالی به شهر ها و مطبوعات کشور رسید. نام جلالی و نمونه­یی از دوبیتی هایش در کتاب «آثار هرات، سال 1309 خ» نوشتة استاد خلیل الله خلیلی، راه یافت و سپس، مجلة «آریانا»، رادیو و دیگر انتشارات کشور نیز سروده هایش را منعکس نمودند.

(2) در یکی از شماره های قبلی «فولکلور»، عبدالغفور وفا از شاگردان لیسة سلطان علاءالدین غوری که به کابل رفته بود و در وزارت اطلاعات و کلتور به کار پرداخته بود، چند دوبیتی محلی غور را نشر کرده بود. وفا، بعداً این محیط را ترک کرد و به فرهنگ مردم نیز دیگر روی نیاورد.

(3) در همان دوران، استاد محمد سعید مشعل که در تاریخ ادب و هنر، دقت­ها کرده بود، صمیمانه به گردآوری واژه­های محلی تیوره می پرداخت و در تابلوهایش، پهلوهای گوناگونِ زندگی و هنر مردم غور را نشان می داد. همچنان، حاج محمد نسیم پروانه نیز که شخصیت ادیب و خوشنویس چیره­دستی بود، به فرهنگ مردم غور عنایت ویژه داشت و صفحاتی از تاریخ غور را به لهجة بومی گزارش کرده بود. ولی، احتمالاً کارکردهای آن بزرگان تا اکنون به چاپ نرسیده است. 
(4) این فهرست همیشه مدیون هریک از همشهریانی خواهد بود که چیزی بر آن بیافزایند تا کامل­تر گردد.