آرشیف

2014-12-5

استاد غلام حیدر یگانه

غـوریان فاصـله

ما غوریانِ فاصله باید  سفر کنیم
خود را ز وضع خویش، مداماً خبر کنیم
آدم گهی قیافة خود می برد ز یاد
باید به روی آینه گاهی نظر کنیم
آینه را  ز خاک، صفا بوده است، پس
پیوسته خاک های غریبی سر کنیم
 
ما غوریان حادثه یک دست نیستیم
هستیم، لیک، طوری که فرضست نیستیم
طور مثال: دیدن دریا نمی رویم
گر می رویم، گاه، شب آنجا نمیستیم
غیر از شبی که جمله هماهنگ ماه را
دیدیم و یاد شهر بلندی گریستیم
یک روز هم به خلوت خورشید در زدیم
کای موسفید، ما زکجاییم و کیستیم؟
 
ما غوریان خارجه، لنگست کار ما
تأخیر کرد باز حلول بهار ما
سال دیگر رسید سرانجام، لیک شد
یک سال نو اضافه به چشم انتظار ما
باید کمی روند جهان را روان شویم
باید کمی به خویش رسد اختیار ما
 باید به شاخه های زمین سنگ کم زنیم
تا نگسلد خدای نکرده دمار ما
 
گاهی ز جُور پرسی افلاک خسته ایم
از خاک هم جدا و غریب و گسسته ایم
وقتی که عشق نیست، ستون نیست، البته
چون پیلپایه های رواق شکسته ایم
شاید که دست در دلِ داغ زمین کنیم
گر میوة زمین و هوادار هسته ایم
باید به آفتاب، دگرگونه بنگریم
گر واقعاً عشایر، از بند رسته ایم
هر جا رویم گر به خودِ خویشتن رسیم
در خانة عزیز نیاکان نشسته ایم
 
باید کمی درست شویم، الخصوص من
قدری دلیر و چست شویم، الخصوص من
روز رسیدنست، بغل را کلان کنیم
امروز روز تست شویم، الخصوص من
در بست غم ذلیل نمانیم دور را
غور و هرات و بُست شویم، الخصوص من
آتش مکلف است که گلش شود گهی
پس، ازچه سرد و سست شویم، الخصوص من
ما آخــریم در نظــر بی عنایـتان
باید سرِ نخست شویم، الخصوص تو
 

غلام حیدر یگانه   ـ 1389