X

آرشیف

شهلا و سهيلا دو خواهر محصلِ رشته حقوق در دانشگاه كابل

شهلا و سهيلا دو خواهر محصلِ رشته حقوق در دانشگاه كابل هستند ، پدر ايشان انسان متدين و نسبتاً پول دار ، معروف به رحيم خان است . در اين روز ها در شهر و بازار هر جا را نگاه میكنى يك پارچۀ سرخ آويزان شده ، مردم حال و هواى ديگر دارند . بعضى ها خوشحال اند و لباس هاى سرخ به تن کرده اند . از هر كوشه و كنار صداى هورا هورا و زنده باد حزب دموكراتيك خلق افغانستان به گوش ميرسد . اما عده ای  در سرا سر كشور در زندان هاى انفرادى و عدۀ ديگری هم از زنده يا مرده بودن شان خبرى نيست . در همچون شرايط ، نه به جوان رحم مى كنند نه به پير . زنان ، دختران و اطفال هم استثناء نيستند . روى هم رفته مردم در ترس و وحشت به سر مى برند ، درد و رنجِ مردم روز به روز افزون تر میگردد .
  در يكى از همين روز ها ، ظهر هنگام است و رحيم خان با حاجى آصف خان مردِ خيلى سرمايه دار که بسيار مهربان میباشد و محترم در بين مردم و همسايه ها ، از مسجد به طرف خانه روانه اند . دارند به خانه نزديك مى شوند كه ناگهان چشم آصف خان به موتر پليس كه دم دوازۀ خانه اش توقف كرده است ، می افتد . حيرت زده میگوید  : رحيم خان ، رحيم خان پوليس !!! چرا پوليس ؟ خدايا تو رحم و كمك كن .
آهسته آهسته به خانه نزديك میشوند ، يكى از افسرانِ پوليس مى گويد : آصف خان شما هستيد ؟ به ما امر شده تا شما را به ادارۀ پولیس ببریم . آصف خان جواب میدهد : بلی من هستم ، خیریت است ؟ پولیس میگوید : از شما شکایت شده و ما هم اوامر را اجرا میکنیم . 
آصف خان با ناراحتى و عصبانيت جواب ميدهد : چرا ؟ و با تعجب  ادامه میدهد : من كه با هيچ كس مشكلی ندارم !  .
سر انجام افسرانِ پوليس آصف خان را با خود ميبرند و ديگر وى را بر گشتی نيست . او هم در جمع آنهاىی كه تا امروز از مرگ و زندگى شان خبرى نيست ، اضافه مى شود . پول و سرمايۀ آصف خان در جيبِ جنايت كاران ريخته ميشود و همسرش با دختران و پسرانِ كوچكش بى سرپرست ميمانند .
يكى از روز هاى تابستان است و هواى شهر كابل خيلى گرم . جميع مدارس را تعطيل كرده اند و متعلمين را به خيابان ها كشانده اند . همه شعار دادن را سر داده اند : مرگ بر امپرياليزم ، مرگ بر داوود غدار ….  و از اين قبيل يقه  و گلو پاره كردن ها . در مجموع ازهمه اشتراك كنندگان خواسته شده تا پيراهنِ سرخ بر تن كنند .
در اين راه پيمايی شهلا و سهيلا هم با جمع كثيری از دانشجويان  از طرف دانشگاه اجباراً شرکت کرده اند . دیشب رحيم خان تا صبح نخوابيده بود ، نماز ميخواند و اشك ميريخت و خدا را ياد مى كرد ، چون چند روز قبل در پنجشير روسها عملياتِ هوایی شديد و وحشيانه ای را انجام داده بودند كه این عملیات سببِ از بين رفتن و شهيد شدنِ دو پسر جوانِ عمۀ شان و انسانهاى بیگناهِ دیگری از جمله شهيد شدن اطفالِ معصوم و زنان و مردانِ بى دفاع ، همچنان ويرانى خانه هاى مردم شده بود .
شهلا و سهيلا سخت متأثر از جنايت دشمنان کشور و كشتار بى گناهان در پنجشير  که برای هر انسان با وجدان غير قابل قبول است ، همچنان ناراحتى ها و بى صبرى هاى پدر شان ، که دل هاى پاك شان را غرق در خون کرده  و از طرفى اين راه پيمايی زور گويان و ستم پيشه گان بیطاقتِ شان کرده ،  بين اين همه سرخ پوشانِ طرفدار رژیم خونخوار ، ناگهان سهيلا صدايش را بلند مى كند و شعار مى دهد و مى گويد زنده باد مجاهدين ، زنده باد مجاهدينِ بر حقِ راه خدا و شهلا هم تكرار مى كند .
هنوز لحظاتی نگذشته است كه وحشى هاى خلقی و پرچمی ، آری اين غلامانِ روس ها سرازير ميشوند و با سرنيزه هاى كلاشينكوف  به جانِ اين ختران مسلمان و جوان  مى افتند و هر دو خواهر زخمی را سوار جيپ نموده و راهى زندان پلچرخى مينمايند .
ديگر از سر نوشتِ غم انگیز شان و  آنچه به سر آنان آمده است ، تا امروز  خبرى نيست . اما سرنوشتِ غم انگيز اين دو خواهر بد قسمت سبب مرگ پدر شان و راهی شدنِ مادر شان به دارالمجانين  گردید .

 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد
کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.