آرشیف

2014-12-5

استاد غلام حیدر یگانه

سیرتِ جهانگیری

چه مردی بود جهانگیر
که جهان را می بخشیدیش، نمی گرفت
ولی، برکات برداشت را به سبد تقسیم می کرد هر فصل
سخنش اندک شمار بود
اما از چارق هاش، جدول های جدید مندلف لپ پر می زد
و گپ هاش هرجا که دانه می شد، شالی می رویید

چند سال پیش که رفتم به ده
تازه، درخت ها بره داده بودند
و او تکه های دور خانه را اسپ کاشته بود
تا ما را دید، تشتی از دلگرمی قاش داد
و به هر نفر، یک جوجه زمین پیشکش کرد

جهانگیر فرزند عمو ـ آسمان 
و عمه ـ مرغزار
شست و هفت سال پیش به روی ایستادن، لبخند زده بود
سه سال از مکتب دهاتی فرارفت
و ازان به بعد، کراماتش عناصر را به تبسم می آورد تا امروز

او خرمن ها را بسیار برمی کشید ـ نمی کوبیدشان مثل دیگران
خاک را تیمار می کرد تا شیار نیافتد بر صورت هستی
و به خرسنگ ها نیز شیر آدم تعارف می کرد تا عِرق سرفرازی داشته باشند

اکنون برزگاوهاش، زمین را از شاخ، فرو می آرند
تپه هایی که از عرقش سروخروی بودند
و کاریزی که از قفل بیلش، قلقل می بلعید
و سنبل ها و سوسن های وحشی که در پاش، «سوسنک» و «سیجک» بودند 
مشت خاکش را به تبرک خواهند برد از چغچران
و سایة بیرسمی، کمر کشتزاران را خم خواهد داد تا ابد

حالا که این شعر از پای افتاد
به کجا بنویسم که الفبای کف هاش، وثیقة عمیق گنجنامه ها بود
که ریش خودرویش، بوته های ماش و برنج و زیره و نعنا را نسیم می داد
که دستار کوتاهش، فقط سه گز چاربیتی بود در دورِ کمر

ای مردم جهان
بانگ می زنم: 
جهانگیر، دنیا را به خود وانهاد 
ـ جهانگیرِ ملا انور از جوغالک ـ 
همو که مقهور «سیاست» بود و حیران، می سنجید: «سی یا صد؟»
که «انتخابات» معمول را، «انتخوابات»، می دید هر بار
به «ماموران» از فرط فروتنی، می گفت: «شما موران»
زبانش به «نکتایی» نمی گردید و بزحمت، «گریبانگیر» را عبارت، می بست
و با قهرمانان و فاتحان، «هفت و هشت» نداشت در هیچ تاریخ

همو
ای زمینیانِ آسمان فهم
ای شاعران !

 

لندن ـ ثور 1392