آرشیف

2017-5-26

گل رحمان فراز

سیاستِ حذفِ رهبرانِ قومی!

سیاستِ حذفِ رهبرانِ قومی!

در سطح کل و معیار های ملی، رهبران نقش اربابان دهکده را با روش اصول گرا، منطقی تر و سیاست نگر بازی می کنند تا بتوانند چرخه ی استفاده جویی از مدون ها را به چرخش درآورند و در لابلای حمایت های جانی ایشان، هم به نفع شخصی شان برسند و هم بیرق حمایت از خواسته های مدون ها را با تزویر پر اهتزاز و بر افراشته نگهدارند. رهبر شدن کاری ساده نیست و می بایست تا رهبران تاملات چون؛ صداقت، اخلاص مندی، خود گذری، اربابی، مبارزه، انقلابی، تحرک و شیوایی را بوجود آورند. 
مردم عوام اکثرا به گمراهی بسر می برند و اغلبا نمی توانند برای خود راهی را انتخاب نمایند و یا تصمیمی را اتخاذ کنند از اینرو می کوشند تا به دنبال پیدایش رهبران ایده حال و مشکل گشای شان بروند تا در آینده مشکلی نداشته باشند، به سادگی از منجلاب معضلات برآیند و آینده شان را از دید فکری؛ روشن، خوش گذر و اعتباری سازند.
رهبران ایده آل بیشتر از اینکه در این موقف افتخار صلاحیت را حس کنند، احتمال مسولیت را حس می نمایند. از همان خاطر آنرا وظیفه انسانی و وجدانی خود دانسته و سراسر می کوشند تا از مردم گوسفندی  به درستی چوپانی کنند و مطابق به خواسته ها و توقعات شان خود را آماده سازند. مثال بارز اصل امانت داری این مسولیت را عملکرد مخلصانه رهبران کلی گرای افغانی چون: فرمانده احمد شاه مسعود از قوم تاجک، استاد عبدالعلی مزاری از قوم هزاره….! شکل می دهد اما تا حالا چهار قوم بزرگ توسط چهار شخصیت متنفذ  فوق رهبری و زعامت می شد که به سر قرار گرفتن رئیس‌جمهور غنی زمینه رهبری متداوم از هر چهار شان بصورت متوازن گرفته شد.
¤ استاد محمد محقق از قوم هزاره: این رهبر معظم از شهرت کاملا خارق العاده بعد از شهادت شهید وحدت ملی محترم عبدالعلی مزاری برخوردار بود که حس استفاده از نقل و قول ها، چاپ نمودن عکس های رهبر با عکس های خودش و حمایت مالی کشور ایران برای اکمال زندگی هزاره های مقیم افغانستان برایش اعتبار خرید، آبرو اندوخت و شهرت کمایی کرد. از همین خاطر وی بلند ترین رای را در مقابل کل نامزدان انتخابات پارلمانی (علی رقم کامیاب کردن چند وکیل دیگر) از آن خود می کرد و افتخار جهانی پر نفوذ ترین رهبر افغانستان را می گرفت اما حالا آمار مدون های وی به زیر ده فی صد می رسد برای اینکه او در مقابل مردم و مدون هایش صف گرفت و در جنبش های مدنی چون تبسم و روشنایی آله دست غنی قرار گرفت و با مردم اش خلاف میثاق رهبری خردمندانه و خردپسندانه حرکت و رفتار جانب دارانه کرد.  
¤ ژنرال عبدالرشید دوستم از قوم ازبک: دوستم در بین رهبران اقوام افغانستان از اعتبار و شهرت بخصوص برخوردار است، اغلب مدون هایش تا هنوز دقیق نمی دانند اینکه چرا ایشان مجذوب ایده رهبر شدن و رهبر قرار گرفتن دوستم شده اند. در رهبری دوستم برای مدیریت سیاست ازبک ها چهار دلیل نهفته بود: اول اینکه او واقعا به قوم اش صادق و وفادار است و همیشه در صدد رشد مردم اش می باشد. دوم اینکه از خود در جریان جنبش ها و گذار های مختلف سیاسی افغانستان (در مسایل جنگی و موضوع گیری ها) شهامت های فراوان نشان داد و قربانی های عظیم را در هر دور مبارزه از قوم اش متقبل شد. سوم اینکه اهل خبره و با تمکین ازبک بر سر کلان شدن جورآمد و هم دیگر پذیری نداشتند و همان باعث شد تا دوستم را منحیث رهبر شان انتخاب کنند و به زمان های مختلف در صورت عدم عملکرد دوستم به خواست های ایشان دوباره وی را از سمت رهبری برکنار کنند و چهارم اینکه آنها دوستم را از دید مهارت سواد تحت بررسی قرار داده بودند و هیچگاه فکر نمی کردند وی بتواند راس سیاسی امور قومی ازبک ها را برای مدت طولانی و دوامدار حفظ، حراست و پاسداری نماید اما ارتقاع کردن اضطراری دوستم توسط رئیس‌جمهور غنی او را به اوج قله ها رساند ولی غافل از اینکه غنی مهارت لول دادن شخصیت را با ترفند ایشچی به سادگی بلد بود و با این عملکرد اش پلان های دور نمای رهبر را در هم کوبید.
¤ استاد عطامحمد نور از قوم تاجک: بعد از استاد ربانی شهید، آمر صاحب مسعود و مارشال فقید، مرکز ثقل حاکمیت تاجکان را زور بازوی توانمند استاد عطامحمد نور شکل می داد، ولی برافروخته شدن آتش نفاق درون حزبی جمعیتی ها باعث شد تا استاد عطا با آن همه فداکاری های دوران انتخابات به نفع عبدالله، (صرف نظر از مسایل قومیتی، حزبی و رفاقت) وی را رها دارد و به سیاست نیرنگی غنی بپیوندد اما در این جورآمد سیاسی اش هم کدام نفعی را بدست نیآورد جز اینکه اعتبار رهبر ملی بودن اش را در بین طرفداران تاجک تبار اش بصورت نسبی از دست دهد.
¤ حامد کرزی از قوم پشتون: از بدو تاسیس حکومت انتقالی الی بکار آغاز کردن حکومت وحدت ملی، نقش کرزی برای حفظ یکپارچگی پشتونها در سیاست های داخلی قابل ملاحظه بوده است. او با نیرنگ خاص توانست چهره های سرشناس و آدم نمای اقوام دیگر را در قالب قتل های زنجیره یی نابود سازد و زمینه بازی ها را در میدان سیاست آینده نگر افغانستان فقط برای پشتون ها فراهم دارد. بعد از روی کار شدن غنی، کرزی نه تنها نتوانست که سیاست مخرب اش را تطبیق کند بلکه بیشتر از پیش و دور از گمان مورد آماج سیاست حذفی غنی قرار گرفت که رویای بابای ملت شدن را هم به گور خواهد برد. 
در اینجا معلوم می شود که غنی طرح حمایت از فرمان رهبری و رهبریت انفرادی و اجباری اقوام را بصورت کلی عاجز و کم رنگ ساخته است که در آینده هیچ کس برای تعیین خط فکر و مسیر زندگی آینده از رهبران کمک و هدایت نخواهند خواست.

با مهر 
گل رحمان فراز