آرشیف

2016-10-5

دکتور محمد انور غوری

روز معلم و روزگار معلم

!با عرض تبریک «روز معلم» به معلمان ارجمند
در میان منسوبین دولت بی روزگار ترین آنها معلم است با معاش ناچیز و بی عدالتی فروان در حق وی. درصفوف معلمان و ناظران آنها شمشیر زن و پکه زن ، امتیازات معکوساً متناسب دارند. از مثنوی هفتاد من کاغذ معلم و روز گارش سخنان :اندک مختصرو مستند گوییم
روزی ، یک خانم لیسانسه با سابقۀ خدمت سی سال معلمی و شهرت نیک ، از صنفی که تدریس مینمود بر آمده می گریست . سبب گریه اش را پرسیدند گفت : « همو فلان شاگرد نالایق و بی ادب چند سال قبل که حالا فارغ صنف 14 شده و در سایۀ واسطه اش عضو نظارت ناحیۀ مربوطه گردیده ، دو برابر من امتیاز دارد ، هم اکنون وارد صنف شده ، با اهانت و استهزا، تدریس مرا کنترول می کند»( بلی اعضای نظارت بسیار اند و نظارت جدیست).
نویسندۀ این سطورتعداد اعضای نظارت معارف را می شناسم که فارغ صنف 14 اند، در حالیکه سابقۀ کاری ندارند ، اما تدریس صد ها معلم با تجربه را کنترول می کنند ، روزی از یکی از ایشان پرسیدم که مرکز پاکستان کجاست ؟ با غرور جواب داد که مرکز پاکستان تاشکند است ( چه فرق می کند ؟ ناظر ناظر است ، نظر می اندازد).
در کشور ما هم اکنون ملیون ها دالر بخاطر آموزش و بلند بردن سویۀ معلمان در صدها ورکشاپ جریان دارد اما ، گردانندگان آنها ، کم سویه تر و بیخبرتر از همان معلمانی هستند که درس آنها را گوش می دهند ( ای پول فراوان ، چطور باید مصرف شوی؟ خو آخر که مصرف شوی).
چند سال قبل یک شخص نا بینا در یکی از لیسه های شهر کابل(لیسۀ ده دانا) معلم سپورت بود ، یک سال بعدش که یک معلم مسلکی سپورت از وزارت ، به آن مکتب معرفی گردید ، باز همان معلم نابینا بحیث معلم هنر رسامی توظیف شد ( آموزش صدقۀ عاطفه).
یکی از نمایندگان پارلمان در ولایت مربوطه اش از یک مکتب دیدن می کند ، وارد صنفی می شود می بیند که یک معلم کم سویۀ هفتاد ساله مصروف تدریس است. وکیل می پرسد بخیالم شمارا قبلاً دیده باشم ؟ جواب می شنود: بلی من فلان نفر هستم که در فلان مکتب مدت سی سال مستخدم بودم ، دو سال قبل معارف ولایت برایم لطف کرده یک شهادتنامۀ فراغت صنف 12 ساخت، بخیرمعلم شدم. ( تعلیمات کاذب بعد از کهولت سن).
معلم ریاضی مکتب کتابی را به دست دارد که در هرصفحه اش چند غلطی موجود است ، او باید غلطی ها را غلط بیاموزد و غلط بیاموزاند تا ناظرین قانع شوند( آنچه نوشتند نوشتند کو مردی که نقد کند؟ کتاب خو کتاب است ، دروغ نیست).
معلم دیگری مضمونی را تدریس می کند که نامش « وطن پرستی » است . هو برادر کو متخصص وطن پرستی ؟ کو نویسندۀ وطن پرستی ؟ محتوای کتاب؟ لاف، پوف و چوف؟
معلم دیگری مضمونی را تدریس می کند که نامش « فرهنگ » است . هو برادر کو متخصص فرهنگ ؟ کو نویسندۀ فرهنگ ؟ محتوای کتاب؟ لاف، پوف و چوف؟( پدر کلانهای ما بسیار با غیرت بودند و بینی آنها از فرط غیرت مثل نول عقاب کج شده بود ، دیگر کشور ها غیرت ندارند).
معلم صنف اول مکلف است که شش جلد کتاب داخل بکس پشت شاگرد شش ساله را نقطه به نقطه تدریس کند اما شاگرد هنوز الفبا می آموزد{ هوبرادر ! اول سواد بعد کتاب،اما معارف ما کتاب زیاد داره).
معلمی دیگری از صبح تا شام در مکتب خصوصی با معاش خوب و سویۀ پائین تدریس می کند ، بلی او خیاشنۀ صاحب مکتب می باشد(به کس چی، مکتب خصوصی است که است ، در مکتب خصوی نان چاشت می دهند).
بعضی معلمین طبقۀ ذکور شاید موازی با وظیفه شان کار های دیگری با عایدات اندک دستیاب کرده بتوانند اما تمام معلمین اناث در جوار مشکلات اولاد داری و خانوادگی با همان معاش اندک، زجر وظیفه و بی عدالتی را تحمل می کنند، می سوزند و می سازند.
تعلیم معلم به کسی ننگ ندارد *** آن تیغ که صیقل زده شد زنگ ندارد
دلتنگ از آنی که سهیلت زده سلی *** سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد