آرشیف

2020-11-16

دکتور محمد انور غوری

صفحات متقابل برگه های تاریخ میهن ما (۱۳۲۳ – ۱۳۸۰)

در این مقال گفته های ثبت شده راجع به دوره های مشخص تاریخ شش دهه اخیر وطن ما  بدون تداخل نظرشخصی ، طور فشرده و بسیار مختصر یاد آوری می گردد و دوره های امان الله خان، حبیب الله کلکانی، آل یحی(خاندان نادرخان)، احزاب چپ(کمونست ها)، مجاهدین(اخوانی ها) و طالبان را در بر می گیرد که طرف استقبال خواننده هموطن ما قرار نمی گیرد، زیرا ما عادت کرده ایم افراد، گروه ها و حوادث را مطلق «بد» یا اینکه مطلق «خوب» ارزیابی کنیم، زمانی که خوبی ها و بدی های آنها بحیث دو صفحه از اوراق تاریخ مطرح گردد طبیعتا برای خوشبین، بدی ها(پشت ورق) و برای بدبین خوبی ها(روی ورق)، مورد پسند نیستند.

مقدمه
انسانها، موجودات متحول و تاثیر پذیر اند ، در سایه تجارب زندگی ، اندیشه ها و کردار شان تغییر می کنند. الگوی شخصیت آدمی را نمیتوان به  یک مقطع زندگی اش محدود نمود و پیوسته اورا خائن ، خبیث و مردود گفت یا در حد کمال ارزیابی و تقدیس کرد. کار نامه تمام دوران زندگی ، بحساب آوردن مجموعه فعالیت های خوب و بد یک انسان، یا یک گروه، معرف حیثیت حیات تاریخی وی می باشد.
همچنین بدیها  یا خوبیهای افرادی از گروه های مذهبی،حزبی، قومی، صنفی  و نظایر آن را هرگز نمیتوان به تمام اعضای آن تعمیم داد چون در اجتماع مسئولیت در برابر خدا و قانون فردی است. مثلا بی انصافی است بگوییم تمام افراد یک قوم بد هستند زیرا ممکن است افرادی از آن طایفه خوب باشند یا اینکه تمام اعضای فلان گروه یا قوم منزه ، پاک و در حد کمال اند، چون امکان دارد کسانی از خود کارنامه بد داشته باشند و خداوند انسان ها را متفاوت خلق کرده است.
 اگر ما تاریخ گذشته کشور خود را سراسر بطور مطلق، منفی و مزخرف ارزیابی کنیم یا آن را در حد کمال، بی نظیر و یکتا قلمداد نمائیم به خطا رفته ایم، از عقلانیت دور مانده ایم و از تاریخ عبرت نگرفته ایم.
 لازم است کار های نیک وبد، افراد یا گروها، در سایه عقل سلیم و در طول عرصه حیات آنها به حساب آید ، آنگاه در مورد کردارشان بصورت نسبی(نه مطلق) قضاوت گردد. خوب مطلق خدای متعال و بد مطلق ابلیس است.
آنچه ما به آن تاریخ می گوییم ، عین حوادثی اند که اتفاق می افتند و برگشت ناپذیر هستند،  مورخین و کتب تاریخی الگوی واحد و قضاوت یکتا ندارند، تاریخ نویسان هرکس از یک یا چند سمت روزگار، حوادث را عکاسی می کنند(ثبت می نمایند) و بر بنای، یک جهان بینی خاص خود قضاوت می نمایند. حوادث تاریخ – مطلق و قضاوت مورخین- نسبی است.
انسانها و احزاب سیاسی هیچ کدام فکر نمی کنند که در روزگار شان مضر، پست فطرت، خائن و وطن فروش باشند، آنها مطابق اندیشه و جهانبینی ای که در آن آشنایی دارند خود را بر حق و ناجی اجتماع تصور می نمایند. اندیشه های سیاسی در اجتماع و طبیعت هرگز مطلق و ثابت نبوده بلکه متحول هستند . محک زمان حقانیت رفتار آنها را نشان می دهد، از همین سبب است که احزاب سیاسی و اندیشه های آنها، پیوسته در حالت انشعاب، ائتلاف و استحاله می باشند.
 

شاه امان الله (۱۳۲۳- ۱۳۲۹)
روی ورق: شاه امان الله شخص بیدار، مترقی، وطن دوست، جهان دیده و تحول پسند بود. او از ممالک پیشرفته اروپایی دیدن کرد ، هوس ترقی آنها ارزوهای عصری سازی را در دل وی زنده ساخت. امان الله محصل استقلال کشور، بانی نهضت نسوان ، اساس گذار معارف عصری و معاصر مصطفی کمال آتاترک بود، می خواست بساط خرافات را از مملکت جمع کند. اولین بار پول کاغذی را سکه زد،  واحد پولی «روپیه کابلی» را به «افغانی» تبدیل نمود ، تقویم خورشیدی را جانشین تقویم قمری کرد.
پشت ورق: امان الله خان جوان بی تجربه، احساساتی و نا قابل بود، پدرش را توسط شجاع الدوله غوربندی در لغمان به قتل رساند، بخاطر مخفی نگه داشتن قاتل، منشی علی رضاخان و حسین خان مستوفی(پدر استاد خلیل الله خلیلی) را که از نزدیکان دربار بودند و قاتل امیر حبیب الله خان را می شناختند، بحیث قاتلان کذایی اعدام نمود. نصرالله خان عموی خود را در محبس مسموم و سربه نیست کرد. به یک سلسله اقدامات شتابزده و نا سنجیده دست زد. علمای دینی و رسوم هزارساله مردم را به سخره گرفت و اهانت نمود. از فساد سراسری مملکت بیخبر بود ، نظام پولیس و عسکری را سازمان دهی نکرد، مملکت را به بحران کشاند.

امیرحبیب الله کلکانی(۱۳۰۷- ۱۳۰۸)
روی ورق: حبیب الله کلکانی جوان متدین و عیار بود، از بی دینی ، لاتی گری و حق تلفی نفرت داشت. به کسی خیانت نکرد، زمانی که به قدرت رسید خانواده نادرخان را با آنکه همرایش می جنگید، در ارگ مصئون نگاه داشت، عساکر قندهاری وفادار به امان الله خان را که در مقابل او تا آخرین مرمی، جنگیده بودند انعام داد و رخصت کرد. به تعهد نادرخان در سر ورق قرآن اعتماد نمود، از جنگ دست کشید اما شهید شد.
پشت ورق: حبیب الله کلکانی بچه سقاو، شخص بیسواد و نادان بود، دزد و رهزن بشمار می آمد. به تحریک انگلیس و به همدستی یک تعداد خائن و اغتشاشگر، حکومت امانی را سقوط داد. اصلاحات  مترقی امان الله خان را لغو نمود ، کشور را نا امن ساخت.

آل یحیا( محمد نادرخان، محمدظاهرشاه و سردار داود)(۱۲۶۲- ۱۳۵۷)
روی ورق: نادرخان و برادرانش(هاشم خان، شاه محمودخان، شاه ولی خان و عبدالعزیزخان) در هندبریتانوی بزرگ شدند، تعلیم یافته، جهاندیده، و روشنفکر بودند. به دربار امیرحبیب الله خان و اوایل حکومت امان الله خان اقتدار داشتند، دارای نام و نشان بودند. مملکت را از اغتشاش سقاوی نجات دادند. در سراسر کشور امنیت را بر قرار کردند، سیستم معارف ، پولیس و اردو را اصلاح و بهبود بخشیدند. اعلیحضرت محمدظاهرشاه شخصیت متین، سنگین، با تحمل و بردبار بود. در دوران چهل سال پادشاهی اش مملکت آرام بود ، در زمان او پیشرفت های لازم و قابل پذیرش صورت گرفت. سردار محمد داود شخص وطن دوست بود، او موسس جمهوریت به حساب می آید، دور دوم نهضت نسوان منسوب به داودخان می باشد. با پاکستان ناسازگاری داشت و هرگز در مورد خط دیورند سرخم نکرد. پلان های منظم برای آبادی مملکت داشت.
 پشت ورق: نادرخان و برادرانش در « دیره دون هند» تولد شدند، زیر نظر انگلیس، تربیت یافتند، به پشتو و فارسی درست سخن گفته نمی توانستند. وقتی که به قدرت رسیدند بر مردم ظلم کردند، نادرخان با حبیب الله کلکانی در سر ورق قرآن تعهد نمود، بعد از تسلیمی اش خلاف تعهدقرآنی، اورا با یارانش در چمن حضوری به دار آویخت، خاندان غلام نبی خان چرخی فرزند غلام حیدرخان چرخی فاتح کافرستان(نورستان) را بر انداخت. ظاهرشاه شخص ضعیف النفس، کم روی ، بی تعلیم و عیاش بود. ابتدای پادشاهی اش که عموهای وی هاشم خان و شاه محمودخان با ظلم و ستمگری از وی نیابت می کردند، او قدرت نداشت. داود خان شخصیت خود خواه و مستبد بود، بخاطر کشیده گی های بی مورد وی با پاکستان، سالهای زیادی افغانستان از راه تجارتی ­­بحرهند و سمت جنوب(ازطریق پاکستان) محروم بود، سیستم شاهی را به همدستی چپی ها به جمهوریت تبدیل کرد، پای شوروی را به افغانستان باز گذاشت، لا اقل یکی از پسرانش تحصیل یافته شوروی بود.

کمونست ها( ترکی، امین، کارمل و نجیب )(۱۳۵۷- ۱۳۷۱)
 روی ورق: نیمه دوم قرن بیست بعد از جنگ جهانی دوم، در بسیاری از کشور های جهان منجمله اروپای شرقی، سیستم کمونیستی و اندیشه آن قوام یافت . تبلیغ بی پایان مارکسیزم در همه جای جهان مانند کشور های رو به انکشاف آسیا، افریقا و امریکای لاتین جاذبه عجیب داشت. شعارهای « اتحاد کارگران جهان» ، « الغای مالکیت خصوصی»، « ریشه کن کردن استثمار» ،« انقلاب سوسیالیستی» ، « اصلاحات اراضی»، «دکتاتوری پرولتاریا»، «عدالت»، «مساوات» و نظایر آنها برای جوانان تحصیل کرده دارای کشش عجیبی بود. به این ترتیب اندیشه کمونستی در ایران(حزب توده) و افغانستان (خلق،پرچم و شعله جاوید)رسوخ کرد. ترکی، کارمل، امین و دیگران بحیث پیشکسوتان تیوری اندیشه سوسیالیستی عرض وجود کردند، در ۷ ثور۱۳۵۷ حاکمیت را بدست گرفتند. آنچه در افغانستان پیش آمد(خوب یا بد)، در هریک از کشور های سوسیالیستی چنین اتفاق های افتاده بود. گویا باز کردن راه انکشاف سوسیالیستی در یک جامعه عقب مانده ، بدون اختلاف، مقاومت و تلفات غیر ممکن بود. فرصت لازم برای اصلاحات عمیق اقتصادی نیافتند. ضد انقلاب، توسط پاکستان و کشورهای غربی پشتی بانی گردید و بدینوسیله رژیم انقلابیون مضمهل شد. هریک از سردمداران سیستم وقتی از قدرت افتادند دارایی شخصی، قصر و بنگله، سرمایه و دالر نداشتند. در دوران کمونستها پرسونل دولتی دارای معاش مناسب و کوپون بودند. تفاوت بین کمترین و بیشتری معاش کار مند دولت اندک بود. در سالهای اخیر حکومت نجیب، حقوق بیست و پنج ساله تمام معیوبین و قربانیان جنگ را نقداَ پرداخت کرد. نجیب که در جوانی یک کمونست سرسپرده طرفدار شوروی بود، در سایه سیستم، تجارب زیادی اندوخت و مانند کمونستهای کهنه کارجهان با گوشت و پوست خود فهمیده بود که اندیشه کمونیزم و سیستم آن تخیلی، غیر عملی و روبه زوال است. او دیگر در پی این بود که از طریق ملل متحد به طراحی بننسیوان یک پلان عملی و منطقی، قدرت به یک حکومت همه شمول و مدنی انتقال یابد و امکانات دولتی که مربوط آینده ممکت است به هدر نرود. او می دانست که اگر حکومت با یک سیستم ایلجاری و متفرق سقوط کند، مملکت بیشتر ویران می شود که متاسفانه چنین شد. نجیب بحیث پناهنده در دفتر ملل متحد مظلومانه به قتل رسید.
پشت ورق: کمونستهای طرفدار شوروی، در۷ثور۱۳۵۷با یک قیام خونین حکومت سردار داود را بر انداختند. اداره مملکت به دست یک گروه  بی تجربه، احساساتی و عاقبت ناسنج افتاد.  در همان روزهای اول، ترکی ضد اخوان المسلمین اعلان جنگ داد، حفیظ الله امین شعار داد که « اگر دشمن انقلاب به اندازه مگس باشد با تانک سرکوب می شود». امین که شخص ازخود راضی و پرمدعا بود، خود را قوماندان سپیده دم انقلاب و شاگرد وفادار ترکی قلمداد میکرد او ادعا نمود که وی رهبر یک انقلاب با تیب جدید است . در قدم اول گروه ببرک کارمل را از حزب و دولت تصفیه نمود، در حزب خلق یک نفاق تمام عیار بین طرفداران امین و ترکی بوجود آمد. در بعضی ولسوالی ها تسلط دولت ختم شد. تا آنکه امین غلبه یافت و ترکی را از صحنه ساقط کرد، تا این زمان هزاران نفر توسط رژیم به قتل رسیده بودند که امین تمام قتل ها را به ترکی نسبت داده خودش را مبرا دانست و لست تلف شده ها را اعلام کرد. صدها نفر از جمله پرچمیها و خلقیها مخالف امین سربه نیست و یا محبوس گردیدند. تا که قوای شوروی وارد کشور شد، حفیظ الله امین ساقط گردید و ببرک کار مل به قدرت رسانده شد. سلطه کارمل که کمونست اصیل و نطاق آتشین قلمداد می شد، رونق نیافت و باالآخره جایش را داکتر نجیب الله گرفت. جنگ دولت با مجاهدین، اختلافات درون حزبی، نیرو و امکانات دولتی را به تحلیل برد. در کشورهای سوسیالیستی پولند، چکوسلواکی، المان شرق، مجارستان و غیره قیام های تمام عیار بر ضد کمونیزم یکی بعد دیگری بوقوع پیوست. در آخرین کنگره حزب کمونست شوروی تعدادی اعضای برجسته حزب مانند چنگیزآیتماتوف(شاعر قزاق) و باریس یلتسن(عضوبیروی سیاسی)، طور علنی سیستم کمونستی را تخیلی، پوچ ، نا کار آمد و غیر عملی گفتند. گرباچوف خیال میکرد که در سیستم  باید شفافیت (گلازنوست) بمیان آید اما گفته می شد که هرچه شفافیت بیشتر شود نواقص و نا رسایی های سیستم افشا می شوند و « جن از بوتل جارج میگردد». تا اینجای کار، قوای شوروی افغانستان را ترک گفته بود. نجیب درک کرده بود که سقوط حکومت وی مسلم است اما توسط رفقای حزبی اش به جرم اینکه استعفا می داد، سقوط داده شد.

مجاهدین( ربانی، حکمتیار و مسعود)(۱۳۷۱- ۱۳۷۵)
روی ورق: مادامی که اندیشه های کمونیزم و سرمایه داری در مقابل هم قدکشیده و گویا جهان را می بلعیدند در دنیای اسلام نیز اندیشه یک سیستم سیاست اسلامی با نظریات حسن البنا،  محمد قطب در مصر، ابوالاعلی مودودی در پاکستان و دکتورعلی شریعتی در ایران و غیره نضج می گرفت. در کشور ما برهان الدین ربانی، گلبدین حکمتیار ، احمدشاه مسعود و همفکران شان بر علیه سردار داود، اعلام جهاد کردند و به پاکستان رفتند.  بعد از ۷ ثور۱۳۵۷ که تعداد زیاد مردم از کشور مهاجر شدند، صفوف مجاهدین تقویت یافت. با کمک پول و اسلحه کشور های جهان در سرتاسر افغانستان جنگ براه افتاد. هنوز ترکی زنده بود که چندین ولسوالی سقوط کرد. سعی و تلاش عده ای از مردم افغانستان  با پشتیبانی کشورهای سر­­­­­­مایه داری و گذشت یک زمان تجربوی جهانی تئوری مارکسیزم، سیستم کمونیستی جهانی مضمهل شد، اتحاد شوروی منحل گردید و بر بنای آن پانزده جمهوری مستقل بمیان آمد، دیوار برلین از میان رفت، اندیشه کمونیزم باطل و تخیلی ثابت شد و مجاهدین  پیروز مندانه به کشور بر گشتند.
پشت ورق:  تعداد از اخوانی های افراطی بر ضد حکومت داودخان در سرخرود، پنجشیر و کابل قیام کردند، چند افسر و سرباز را در آن ولسوالی ها ، علی احمدخرم وزیر اطلاعات و کلتور را در کابل به شهادت رسانده فراری پاکستان شدند. با انقلاب ثور و آمدن قوای شوروی، دریای پول و اسلحه از کشورهای غربی و عربی به پاکستان جاری شد. هزاران نفر از قرا و قصبات مملکت بسمت پاکستان روانه شدند، پول و سلاح( هرکس طبق امکانات لازم) گرفته بر می گشتند. در بسیاری محلات، قومندان جهادی در ساحه اقتدار خود، پادشاه مطلق بود، اینها هم با دولت و هم با همدیگر می جنگیدند. در افغانستان ولسوالی های زیادی اند که در همان دوره ترکی از نفوذ دولت مستقل شدند و تا روز پیروزی مجاهدین ، درآن محلات نه شوروی بود و نه کمونست اما مجاهدین جنگ داشتند با کی؟ با همدگر. گورستان های پر از صدها شهید در این ولسوالی ها موجود اند که در جنگ مجاهد با مجاهد، کشته شده اند. در بسا موارد،کار های بدی که مجاهد با مجاهد کرد، کمونست با مجاهد نکرد. طبق فتوای مجاهدین کسانی را که در  ساحه دولت بودند ، تکفیر کردند، خانم های شان را که در ساحات مجاهدین بود مطلقه شمردند و با زور و ارعاب آنها را به شوهر دادند این کار در بسیاری ولایات طور مثال در ولایت غور و ولایت خوست عملی شد. نویسنده این سطور یک مجاهد را می شناسم که در یک جبهه جنگ با دولت دستگیر و در پلچرخی زندانی بود، مردم محل بیخبر از همه چیز، به اتهام اینکه او در کابل است، زنش رابه اجبار به برادرش تزویج کردند، شخص بعد از هفت سال از زندان رها شد، با سند ختم دورهء حبس و رهایی از زندان به خانه برگشت. خانم وی از برادر خودش صاحب طفلی شده بود و تمام اعضای خانواده در شب رسیدن مسافر بیگناه شان از خجالت و تحمیل چنین ظلمی می گریستند. بعد از سقوط حکومت داکتر نجیب، مجاهدین گروه گروه به کابل آمدند و آنچه قبلا در دهات انجام داده بودند با ابعاد بیشتری در کابل به نمایش گذاشتند.

گروه طالبان(امارت اسلامی) (۱۳۷۵- ۱۳۸۰)
روی ورق: در سراسر افغانستان توسط گروهای متعددی بنام مجاهدین، قیامتی بر پا بود. در قندهار یک شخص لوطی به عنوان قومندان جهادی، با یک پسر ازدواج نمود و در محضر عام عروسی کرد. در میوند قندهار وقتی به ناموس کسی توسط پوسته مجاهدین تجاوز صورت گرفت، ملاعمرآخند، با همکارانش بر علیه ظلم و بیداد با شعار شریعت قیام کردند، تحریک طالبان بوجود آمد و تقریبا همه مملکت را تسخیر نمود. خود را پیرو شریعت می دانستند و مخالفین خود را با شدت عمل سرکوب می کردند . دزد را دست می بریدند، قاتل را در محضر عام اعدام می کردند، اجساد را در شهرها به نمایش می گذاشتند، زنان را در محضرعام شلاق می زدند، نسبت به دول خارج و جوامع بین الملل مظنون و بی اعتنا بودند. بت های بامیان را به توپ بستند و مجسمه های موزیم را یکسره شکستاندند.
پشت ورق: گروه طالبان و بعضی ملاهای جهادی، تعلیم دیده در مدارس محلی پاکستان ، از علم حکمت و جهان امروز بیخبر بودند، به شیوه ای قرون وسطایی، به حمایت همه جانبه پاکستان و به بهانه تطبیق شریعت، با رفتار افراطی به قدرت رسیدند،  در صفوف شان افراد نادان و بیسواد بنام ملا، مولوی و آخند حضور داشتند. در همان شب اول تسخیر کابل، داکترنجیب و برادرش را از دفتر ملل متحد درکابل، به قتل رسانده و جنازه های آنها را در چهار راهی آریانا آویزان کردند. دستور دادند تمام مردان با ریش دراز، ملبس با کالا و دستار ، زنان با چادری همرای محرم شرعی باشند. اگر کسی کوچکترین تخطی از اصول شان می کرد، او را تا سرحد مرگ شلاق می زدند. موسیقی را حرام اعلان کردند. دست بریدن، اعدام کردن، کیبل زدن مرد و زن، در کوچه و بازار عادت شان بود، کارمندان طبقه نسوان از کار محروم و مکاتب زنانه بسته شد. مثلا در سرای خواجه، یک موتروان را به جرم داشتن کست خواندن یک هنرمند ، کیبل زدند تا که مرد. د ر قریه قطس مربوط فیروزکوه(چخچران) شخصی به قتل رسید، پنج نفر بیگناه را به اتهام قتل دستگیر کردند، یک ملای بلند رتبه از غورماچ، متهمان را شبانه چنان کیبل زد که تا صبح هرپنج نفر مردند اما ملا هنوز در وظیفه اش فعال بود.
 امارت اسلامی چهارسال ادامه یافت با جامعه جهانی بدگذارگی کرد و با مردم مملکت مدارا ننمود، فقط سه مملکت(پاکستان، امارات متحده عربی و عربستان سعودی) آن را به رسمیت شناختند. اسامه بن لادن بحیث پشتیبان و نظریه پرداز امارت، با گروه خود به ولایت خوست آمد. از همینجا، حمله های انتحاری به سفارتخانه های بعضی ممالک جهان سازمان داده شد، سرانجام حوادث سپتمبر و انهدام برج های تجارتی ایالات متحده امریکا به رهبری بن لادن، به وقوع پیوست( از وطن ما به خانه دیگران سنگ زدند)، که باعث سقوط امارت اسلامی و بهانه آمدن امریکا به افغانستان شد.