آرشیف

2014-12-5

استاد غلام حیدر یگانه

روزگار بی شب و روز

امسال، باز، خیل به یورت بلند رفت؟
باغی به شرح آب به جوی چمند رفت؟ (1)
وقت سحر، هنوز نگشته بلند روز (2)
یک پیرهن هشیلِ بلند بلند رفت؟ (3)
او همچو ابرهای بهاریست: سبز و سرخ
صد شعله بار آمد و صد شعله خند رفت؟
از راه رعد و برقِ همه ساله ـ یالِ کوه ـ
یک رود بارِ پرنمک و قوغ و قند رفت؟
وقتی گذشت کوچ به سوی بهار دشت
فصل بهـار، باز ز انـدام بند رفت؟
ننوشت کس به صفحة قرآن که نازنین
در حشر چند آمد و در نشر چند رفت؟
بیهوده خواستم که بپرسم ازان طرف
در خواب دور، شاعری با یک سمند رفت؟

ای چند و چون هرزه چه پاسخ دهم ترا
بحران حادثه، ز سر چون و چند رفت
روزی که نی گواه به روز است و نی به شب
هر دیودل خوشامد و هر دلپسند … .
 
 

صوفیه ـ 1389

 
 ـــ
 (1) چمند: چمن
 (2) روز: خورشید
(3)  هشیل: سبز