آرشیف

2015-1-25

عبدالواحید رفیعی

رئیس پارلمان یا همان “غلام غم کش” خود ما

نمیدانم وقتی کارها و قهر رئیس پارلمان کشور را میبینم چرا یاد "غلام غم کش" میافتم …

اما “غلام غم کش” کی بود ؟

یاد کودکی بخیر؛ در قریه ی که زندگی میکردم. مثل اکثر جا ها امورش به دست چند نفر اداره میشد. از آن جمله سه نفر نقش خیلی مهم داشتند. یکی ملا، یکی میرآو و یکی هم ارباب. ولی ما با وجود این سه نفر کسی دیگری هم داشتیم که همه کارهء هیچ کاره بود. نام او "غلام" بود ولی اهالی قریه ما به او "غلام غم کش" میگفتند. با اینکه "غلام غم کش" درقریه خیلی مهم بود ولی هیچ کس برای او اهمیت چندانی نمیداد

در سور و سات ده و هر شر و خیری که در آنجا اتفاق می افتاد، این "غلام غم کش" بود که اهالی را جمع میکرد به کار و بار سامان میداد و سر رشته کار ها را تیار میکرد ….

ولی از عادات عجیب "غلام غم کش" این بود که اگر کسی به گفتش نمیکرد، یا از گفتش نمیکردند و یا امور بر وفق مرادش پیش نمیرفت، عصبی میشد و اینجا بود که صحنه ی دیدنی از کار های خارق العاده خلق میشد. صحنه ی که تا یک ماه بعد از آن مایه گفتگوی پیتوی و خنده ی اهالی میشد. "غلام غم کش" وقتی عصبی میشد و فشار قهرش درجه به درجه بالا میرفت، به همان اندازه و نسبت کار های دیدنی میکرد و دست به حرکات عجیب و غریب میزد که تماشایی بود، خصوصا برای اطفال …

اول لنگی اش را از سر برمیداشت و رو به آسمان فریاد میزد، "آی خدا بیا غلام را بکش، چرا معطلی". درهمان حال لنگی اش را محکم میکوبید به زمین، بعد شروع میکرد به بدو بیراه گویی به خودش و درهمان حال کتش را، بعد واسکت اش را و… در میاورد و درحالیکه تند تند راه میرفت، یکی یکی جامه اش را می انداخت  به زمین، طوری که فقط یک پیراهن و تنبان به تنش میماند و درآخر راه میافتاد به طرف خانه اش …

اهالی خصوصا بچه ها واطفال که صحنه را جالب میدیدند به دنبال او راه میافتند و تا درب خانه اش او را همراهی میکردند، درخانه که میرسید، اولین کسی که سر راهش میرسید، سیلی او را بیخود و بی جهت می خورد. بعد شروع میکرد به شکستن کاسه و پیاله و دیگرظروف دم دستش و به هم ریختن اسباب خانه. همه به او و کار هایش، هروهر میخندیدند. به این هم که اعصابش آرام نمیگرفت، فریاد میزد:

آهای مردم، میرم دیگه هم بر نمیگردم. میزد بیرون و میرفت از خانه اش و قریه قهرمیکرد و برای چند روز به قریه بر نمیگشت …

وقتی بر میگشت اهالی دور او جمع میشدند هر کس یک چیزی میگفت و دیگران میخندیدند و بعضی از اهالی حرکات او را برای دیگران تکرار میکرد و دیگران میخندیدند و در این میان "غلام غم کش" یک شهامت داشت که به اشتباهش اعتراف میکرد و همیشه میگفت: خوب بی عقلی کردم. یا میگفت اعصابم خراب شده بود بی عقلی کردم و یا میگفت عقلم سرجایش نبود و …

حالا هم این نمایندگان پارلمان وقتی قهرمیکنند لااقل یک هفته ی که دوام بیاورند و بعد مثل "غلام غم کش" شهر ما لااقل این شهامت را داشته باشند که بگویند برای چه قهر کردند و برای چه برگشتند تا ملت بدانند که بخندند یا بگریند ؟