آرشیف

2015-1-28

گل رحمان فراز

در وصـــــــفِ چغچــــــــران

آشفتـه ام همیـش بـه دیــدارِ چغـچران
مـن تشنـه لبِ آبِ گهـر بـارِ چغـچران

هوایـی مشکـین اش بدِل چنگ مـیـزند
قربان شـوم مـردمـانِ وفـادارِ چغـچران

بـادگـاه بهشت است،کاسـی و قطس هم
گیرم احوال ز تسرقی و کندیوالِ چغچران

بوی گوارای سر زند از سیب کتـار سـم
گـردم بـه قیـاقـک سبـزوارِ چغــچران

از زرتلی و تله و شیخ هلمند بگـو همیش
بالم به فضای میدانک و سنگبارِ چغـچران

بهـاری که همیش طـراوت بهـار اسـت
گردش زنـم به صوفک و الله یارِ چغچران

روم به بنـد امیـر و مـدرسه و نـرکـوه
گیرم هوایـی تــازه زِ کهسـارِ چغـچران

گیـرم پـلان گردش به دره های مرغاب
آرم با خود جوز هـای خـروارِ چغـچران

غلمین که چون مرکز تولید میـرزا هاست
مشق نویسند بـه وصـفِ گلزارِ چغـچران

آهنـگران با تاریـخ طویـل المـدت اش
گیرم خبر از تاریخ زرین نگـارِ چغـچران

از زرتلی، تسرقی و کیچک چه گویمت؟!
باشند به من عزیز چون تغه تیمورِ چغچران

روم بـه گرمابـک از آن راه پـوزه لیــج
خوابم سر پل کهنه زیر سفیـدارِ چغـچران

گر کم زوری کند موتر در الـم چوبـک
کنیم تیله اش با جوانانِ سرشـارِ چغـچران

گر خواست خدا بود میرویم بـه گندآب
عکس گیریم در گّمورک و جبارِ چغچران

میدانـک و النـدر و اشتـرخـان و لـفـرا
هـر داشتـه و نـداشته ام نــثارِ چغـچران

دیگر چه خواهی شرح دهمت از این محل!
خلص که زیـباسـت هـر دیـارِ چغـچران

نوت: دوستان عزیز، از کلیه موارد دستوری (وزن و قافیه) این شعر از بزرگواری تان چشم پوشی کنید!