آرشیف

2014-12-5

استاد غلام حیدر یگانه

در ظل عنـایت شعـر

به پیشواز نوازشنامة دوست و شاعر گرانقدر، محمد اسحق فایز
 

آن شب که طرح ابتر این بام و در کشید
لرزید دست پیرش و زیر و زبر کشید
معمارِ خسته، عینک خود کرده بود گم
جنت محال بود کشد، جوی و جر کشید
می خواست تیر و قلب کند رسم، شرم خورد
با چند خطِ غمزده تیر و تبر کشید
بی شهد و شیر و نور و نمک، بود کارگاه
لبخنده گشت ناشُد و دودِ جگر کشید
در نقشه اش به جاده و مکتب، ندید جای
تانک و ترور و خندق و خط خطر کشید
نی خانه داشت و عشق و نه فرزند و سرزمین
چه می کشید؟ کار به طرح دگر کشید
گوگرد را ز گوشة میزش گرفت و بعد
آتش ازان مسودة ساده، پر کشید
خود را بکشت روز دگر از کمال شرم
چون سوی خاکِ سوخته، ناگاه سر کشید
 
آمد سپاه تند تمدن به ضرب و جرح
بر کارنامه های جهان ضربدر کشید
بهتر نیافت آتیه را هرچه کرد سعی
طرح مدرنِ رونق یوم البتر کشید
اشک و امید و مرگ و تولد یکی شدند
تا سرنوشت، کوچ به کوی هنر کشید
بن بست بود خانه بخانه؛ رسید شعر
ما را به کوچة دل امیدور کشید
 
صوفیه، دلو 1388

 


محمد اسحاق فایز
 
این غزل به استاد غلام حید یگانه پیشکش میشود:
 
 
نقش مرا کشید، ولی  تلخ تر کشید
در تشنه گی پیالة  دستم بسر کشید
وقتی رسید نوبت قسمت ز آبها
دریا نگاشت ، خانه من خشک بر کشید
طوفان گرفت و خواند و را سرنوشت من
چون کاج قد نمود و به شاخش تبر کشید
سی سال رسم کرد در او خون شتک زده
واندر میانه این دل امیدور کشید
دادم به کشت گاه عقوبت زمین ولیک
قسمت به من نه خانه نه کوی، نی گذر کشید
بر برگ تابعیت من خط زد از هراس:
افغان ودر کناره اش، از خود نظر کشید
وامانده در بسیط بد زنده گی، خراب
درمانده در گذار به من صد پدر کشید
و انگاه نوشت معنیی من خوشه چین درد
شب را حصار دامن این کوی و در کشید
با من حساب فتنه ایام می شمرد
پایان گرفت دفتر و فصل دگر کشید
اینگونه رفت عمر و غریبانه ماند نام
نقش مرا کشید ولی  تلخ تر کشید
 
2جدی 1388
کابل