آرشیف

2016-6-23

استاد غلام حیدر یگانه

درمانده‌ام امروز، که حیران شده‌باشد ؟

درمانده‌ام امروز، که حیران شده‌ باشد ؟
جمعی به کجا باز پریشان شده‌باشد !

تلخ‌ست وجودم؛ نکند باز دران ملک
در دلهره‌ی سرو، زمستان شده‌باشد

امروز، فضای سحری، نیست سبکدل
در خانه‌ی خُرشید، چه ویران شده‌باشد ؟

پیشانیی مهتاب شکسته‌ست، نگویید:
خسته، جگر صبح نگاهان شده‌باشد

خون می رود از مدرسه و مسجد و قرآن
همسایه، کجا باز، «مسلمان» شده‌باشد

باید ببـرد زاغ ،ازین بحر، نهنگی
تا ماهیتِ فاجعه عریان شده‌باشد

داغ‌ست دلم یکسره این هفته و ترسم
شهرِ دگر عاطفه، داغان شده‌باشد

یک شیهه نمی‌آید و مُردم که چه نکبت
چاهِ چهـلِ شیـرسوران شده‌باشد

(پایان)