آرشیف

2015-1-25

عبدالواحید رفیعی

خاطرات یک روزه یــــک وکیل در کشور غیرتستان

21ثور1387

صبح زود كه ازخواب برخاستم، ديدم پيامکي روي تلفنم ثبت شده است، پیامک ازملا… بود كه خبرداده بود سه نفرازشهادت طلبان داخل پايتخت شده اند، ولي موقعيت شان را نگفته بود. بايد تا چند روز ديگراتفاقي بيفتد. اين كه دركجا وكدام خيابان، بايد ازخودشان سوال كنم كه يك وقت خودم به تيربرابرنشوم … خوب فعلا كه بايد درباره پارلمان فكركنم …..
تلفن را برداشته زنگ زدم به يكي از وكلا كه چند وقتي ميشود دريك ائتلاف باهم رفيق شده ايم. راستش حساب و كتاب ائتلاف ها و زد و بند ها ازبس زيادند، گاهي آدم فراموش ميكند كه كدام ائتلاف براي كدام چيز بود. زنگ زدم ازاو بپرسم كه اجنداي امروز پارلمان چه است. جواب دادند «ايشان در سفرخارج هستند….» مرتكه يك پايش اينجا است يك پايش در خارج …. 
مجبورشدم به منشي پارلمان زنگ بزنم تا بدانم بالاخره امروز اجندا داريم يا نه؟ جواب داد " اجنداي خاصي نداريم، تشريف بياوريد اگرنصاب پوره شد روي یک اجندا بحث ميكنيم …" . مطمئنم با اين همه گرفتاري ومصروفيتي كه وكلاي محترم دارند اول كه حد نصاب پوره نمي شود، دوم هم اجندايي نخواهيم داشت ….. با اين وضع تصميم گرفتم امروزهم به پارلمان نروم وضرورتراست كه سري به سفارت كشوردوست وبرادر"جابلقا " بزنم ،چون سفيركشوردوست وبرادر مي خواستند جزئيات مجلس سري ديروز پارلمان را بدانند. شما مي دانيد كه اين خارجي ها وسفارت خانه های مقيم كابل برخلاف سفارت خانه هاي ما درديگركشورها كه نميدانند سفارت خانه براي چه است،‌بيشترازما به جزئيات اين گونه مجالس علاقه مندند و برخلاف ما كه مجلس سري ميگيريم ولي نتيجه نمي گيريم ، آنها ازاين مجالس بيشترازخود ما نتيجه مي گيرند …… زنگ زدم كه ازسفارت وقت بگيرم، گفتند: سفيربا وزيرصاحب (…..) امروز قرار ملاقات دارند، شما ميتوانيد با دبيراول سفارت ديدن نماييد، آن هم بعد از چاشت اگروقت كردند شمارا ميبينند. پدرلعنت ها ، هميشه وقتي تلفن مي كنم اين گب ها را مي زنند، باوركنيد اگرتلفن نمي كردم همينطورسرم را ميانداختم پايين وسرزده ميرفتم دم دروازه سفارت فوري راهم مي دادند وسفيررا هم مي ديدم، وقتي تلفن ميكنيم ازاين بهانه ها مي تراشند، نمي دانم به چه دليلي خوش دارند اينقدرآدم را سرگردان كنند، فكرمي كنند ما چشم دنبال ويزاي آنهارا داريم …. 
وقتی برنامۀ رفتن به سفارت به تأ خیرافتاد ، تصميم گرفتم اقاي "جهان دارهفت سر" را ببينم كه تازه براي رياست جمهوري خودش را كانديد كرده است ،‌وقتي ازدفتربرآمدم يك عالم ازاين كساني كه به من راي داده اند دم دروازه جمع بودند با سرصدا و آه وناله ، فكرمي كنند ما كه وكيل شديم معجزه مي كنيم ، يكي ازآسمان مي گوید يكي ازريسمان. توصيه مي كنم هركاره يي مي شويد بشويد ولي وكيل نشويد. باوركنيد ازدست موكلين خود به ستوه آمده ام ، يك راي داده اند حالا انتظاردارند من بچه شان راهم تروخشك كرده پوشك كنم. بدون توجه به اينها موترم را سوار شده ازآنجا دورشدم، رفتم به دفترجهاندارهفت سر تا ببينم چه طرح و برنامه براي كار دارد. وقتي به دفترشان رسيدم ديدم قبل ازمن سه تا ازوكلاي ديگرازدفترشان برآمدند، اين ها را ديروز دردفترحزب "جبهه اتحاد قومي هم ديده بودم " نميدانم چرا هرجا مي روم اين چند نفرهم هستند! تعجب آوراين كه يكي ازاين ها ازحزب دموكراتيك خلق است و يكي هم عضو يكي ازاحزاب جهادي، اين كه چطورشده كه بعد ازسالها تيغ كشي وخون ريزي، اين گونه با هم دوش به دوش راه ميروند، بنا به همان دليل تاريخي وعقلي است كه گفته اند " سياست پدرومادرندارد " برپدرسياست لعنت … بعد ازملاقات با اين كانديد رئيس جمهوري، ازآمدنم پشيمان شدم، پيشنهاد خاصي نداشت، بدتراين كه گفت با كمبود بودجه مواجه است … ازآنجا برآمدم كه تلفن زنگ زد، ‌يكي ازوكلايي بود كه در يك ائتلاف ديگربا او شريك هستم. گفت دردفتر"جبهه متفق وطني ، ……." كه ميخواهد روي انتخاب وزيرجديد خارجه به جاي وزير فعلي تصميم بگيرند و سخنگوي شان بعد ازظهر دريك كنفرانس مطبوعاتي نظرجبهه را اعلان مي كنند. اين سخنگو تا جايي كه من مي شناسم تا حالا سخنگوي چندين جبهه وحزب وكنگره و رهبربوده است و…. و ذاتاً "سخنگو" به دنيا آمده است و استعداد عجيبي درتغييرموضع ونظردارد ودرارائه ی همه گونه نظري استاد است، سخنگوي جبهه را ميگويم …. ، خود اين حزب هم خيلي شلم شوربا است. ازكمونيست ومائوئيست سابقه گرفته تا مجاهد و طالب در اين حزب عضويت دارند، اگرخواسته باشيد ازاحزاب موجود افغانستان چه درگذشته و چه درحال و چه درآينده نمونه گيري كنيد، حتما به دفتر اين حزب مراجعه كنيد ….. 
از آن جا رفتم به وزارت تحصيلات عالي تا كار دوتا بورسيه هاي خارجي بچه كاكا و برادرزاده ام را دنبال كنم وزيرصاحب گفته بودند اينها صنف دوازده را خلاص نكرده اند، رفتم از وزارت معارف شهادت نامه 12 را جوركردم ، حالا بروم كه كارگرميافتد يانه ؟ 
بعد ازظهر طبق قرار صبح، رفتم سفارت كشوردوست و برادر ….. كه خوشبختانه جناب سفيرهم ازملاقات با وزير…. آمده بودند و مرا ديدند. گزارش مفصلي ازجلسه سري پارلمان كه درباره مسايل امنيتي بود خدمت شان دادم. خيلي كيف كردند و حتي بعضي نكات را يادداشت كردند. هميشه وقتي چيزي را يادداشت مي كنند مي فهمم مهم است وهرچه بيشتريادداشت كنند مي فهمم قضيه مهمتراست و من بيشتركيف مي كنم. خيلي خوشحال شدند و درتوصيف مهمان نوازي هاي مردم افغانستان يك عالم گب زدند كه سرم را به درد آورد . نمي دانم چرا اين جماعت خارجي بسيارعلاقه دارند ازمهمان نوازي وغيرت افغانها براي ما حرف بزنند …. ازآن جا برآمدم كه درسالون انتظار يكي ازمعاونين رياست امنيت ملي را ديدم. با ديدن من تعجب كرد ولي نميدانم چرا كمي دست پاچه شد. ازدليل آمدنش سئوال كردم، گفت كه يكي ازفاميلهايش مريضه به دنبال ويزه هستند. نپرسيدم براي ويزا چرا اين وقت روز مراجعه كرده است ….
ازآنجا بايد آقاي ويليام را مي ديدم كه اهل كشور"جابلستان" است، ولي دوست شخصي من است. مهارت خاصي درزبان پشتو دارد وفارسي دري را مثل زبان مادرش مي فهمد. او علاقه دارد هرروز بعد ازظهروقتي من ازپارلمان خلاص ميشوم مرا ببيند. علاقه مندي عجيب به مسايل روز افغانستان دارد. مناطق جنوب را قريه به قريه گشته است و چند مركز درماني وتعليمي هم براي مردم ساخته است، ولي خيلي آدم عجيبي است. وقتي چيزی را پيش بيني مي كند حتماً اتفاق ميافتد، مثل كف بين ها، مسائل افغانستان را پيش بيني ميكند. هرچيزي را كه او مي گويد بعد ازچند روز اول دريك روزنامه خارجي معتبرنشر مي شود، بعد بي بي سي اعلان مي كند بعد همان پيش بيني دركابل اتفاق ميافتد ….. او را ديدم پاره اي مسايل را با هم درميان گذاشتيم كه ازمن خواست باكسي نگويم. من هم براي حفظ اسرار ملي خوش ندارم اينجا بگويم. درضمن من هم چيزهايي را كه شنيده بوم به او گفتم ، خيلي خوش شد و در آخر رو به من كرده گفت: «من افغاني به صداقت وراستي تو نديده ام!» ‌خيلي تشكر كرد و در باره ی غيرت و مهمان نوازي افغان ها يك عالم گب زد و تاكيد كرد؛ تك تك سربازان كشورش چقدرخاطرات خوشي ازمهمان نوازي افغانها دارند …. 
بعد از آن درميزگردي دريكي از تلويزیون هاي خصوصي شركت كردم. نميدانم چرا اين تلويزیون درمورد هرمسئله اي مرا دعوت ميكند، اين بار بحث درمورد "جنگ سريال ها" ودرگيري تلويزونهاي خصوصي با وزيراطلاعات و فرهنگ است كه اين روزها برسر پخش كردن اين سريال ها وپخش نكردن آن ها به شدت ادامه دارد، ولي باوركنيد هنوز نمي دانم كه چه موضعي بگيرم، چون از نتيجه وعاقبت اين كش مكش مطمئن نيستم. براي من اصلا نرخ روز خيلي مهم است. راستش هنوز دراين مورد خاص نرخ به دستم نيامده. با اين وجود رفتم و چند كلمه اي در مورد آزادي رسانه ها گفتم … آهان يادم رفت كه بگويم جناب سفيردرباره ی ماندن يا رفتن وزير اطلاعات و فرهنگ كشور هم گفتني هايی داشت كه گفت «به زودي به سمع ريئس جمهورشما ميرسانيم ….» دراين ميزگرد البته بعضي گفتند سريال ها باشد، بعضي گفتند نباشد، ولي من از آنجا كه خوش دارم يكي به ميخ و يكي به نعل بزنم، موضعم را فعلا و براي 24 ساعت دیگر اين گونه بيان داشتم: درصورتي كه درروابط شكننده ي ما با كشورهاي دوست و كشورهاي همسايه وهم چنين دموكراسي جوان و نوپاي ما صدمه وارد نكند، پخش آن ادامه پيدا كند، ولي درصورتي كه با ارزشهاي اسلامي و ملي ما درتناقض نباشد پخش آن ادامه پيداكند! و…
از آنجا خسته و كوفته برگشتم به دفترارتباطات عمومي ام كه كارت دعوتي روي ميزم ديدم. ازسفارت كشوردوست و برادر " پشت كوه قاف " بود كه به مناسبت روز ملي شان مجلس مهماني گرفته بودند ، نمي شد نرفت، پارسال كه رفتيم در آخر مهماني سرهرنفريك پاكت به هركدام ازمهمانها دادند. داخل پاكت يك مقدار دالر بود. چيزدندان گيري نبود ولي به رفتن ميارزید. بعدا گفته شد كه داخل پاكت يكي از وزرا 50000 دالر بوده است! ‌من هميشه معتقدم كه دراين كشور آدم وزيرباشد بهترازاين است كه وكيل باشد، مسئوليت و درد سرش كمتر ولي منفعت و درآمد ش بيشتر …. بگذريم. رفتيم … سالن پر بود و جناب سفير با بعضي بيشتر با بعضي كمتر، با بعضي به صورت راست و با بعضي به صورت خميده خوش وبش مي كرد. ازطرز رفتارسفيربا بعضي مي شد فهميد كه طرف چقدر ميارزد. وقتي برآمديم برخلاف پارسال ازپاكت خبري نشد، گفتیم شايد بعدا بفرستند، چون پارسال آن پاكت ها براي دهنده وگيرنده كمي مايه شرمندگي شد.امسال شايد به صورت زيرميزي بعدا بفرستند. خوب خدا مهربان است ……… 
حالا با اجازه بروم بخوابم كه فردا كاردارم …