آرشیف

2014-12-14

محمد رضا احسان

بیا تا آسیاب بگردانیم

 

 بیا تا آسیاب بگردانیم
آسیاب چه کسی؟
آسیاب من و تو
آسیاب که نیاز ماست
و آرد می کنیم
و نان و کیک و کلچه …می سازیم
آسیاب که در نبودش
در نبودش چه؟
آرد نداریم تا نان و کیک…سازیم
آسیاب که گر نباشد
من و تو و مردم من و تو
همه دچار مشکلیم
و تو!
رفته آسیاب مان را خراب
و سیم برق
برق که همین آسیاب را میگرداند
قطع میکنی
وآسیاب از کار میماند
و تو!
رو به بیگانه اى اورده و آردت کنی
و آسیاب او گردانی
و چندی خیال خود سازی
و دست ما
دست که سوی کسی دراز نشده
طرف او دراز شود
او هم دو چند ستاند
و خود سیر کند
و اندکی هم بتو دهد
تو که فایده ات
فایده ای که معلوم نیست
چشمت را کور کرده
و زندگی من خودت و مردمت را
مردم که از توست
به بازی گرفته ای
ندانی !
ندانی که گر بیگانه روزی ترا ترد کرد
به که روی خواهی آورد
باز بیگانه ؟
یا ما؟
که از خون مایی
بس کن!
بیا تا یکدست آسیاب خود حفظ کنیم
برقش، ماشینش…
نیاز به حفاظت من و تو دارد و مردم ما
بیا تا آسیاب خود بگردانیم…