آرشیف

2014-12-5

استاد غلام حیدر یگانه

بـرفِ صـرف

امروز كه برف صرف، در شهر، دچار تست
كه پرنده بي پروا، سرت را پرپر داد
بگو كه شرق، حقست
كه درخت، «تن تن تن» بار است
 
كفشهاي ملحونِ شلنگ انداز
و ششهاي سرفه سوار مان، عينا را شدند
كه نوزادوار جيغ زني يافتن را
كه بلوغ، قله پيماها دارد
 
گنجشك را نمك زد بر شاخ، برف
و سرسره بافت شوق معلق را
كه برف، فراخوان بال بال است
تا واكني ذوق پوست را
جايي كه دانشگاه غوطه خوردست در عَجَب
و فرودگاه را قوها برداشته اند مطلق !

                                          صوفیه –  2009