آرشیف

2014-12-5

استاد غلام حیدر یگانه

اين باغ سيه

دو شعر از دفتر «غريبانه ها»:

تنگ آمده اين شهـر به من بال وپـرم كو
زيـن بـاغ سيـه تـا بپــرم، راهبــرم كـو
 

در ديدة من خـاك سيه گشت تـمـاشــا
تا گـريه كنــم، ديدة خونين جــگرم كو

تنگـست هـواي فلك و سينة گـردون
من مـرغ فـضاي دگــرم راه درم كـو

غم نيست حديثي كه بگويم به عبارت
مـن تنگــدلم، مـوسـم آزادتـرم كــو

هرشب قلم و دفتـر و اشـعار غـريبي
شد بي اثر اين نسخه، دواي دگرم كو

گـرسنگ شود واژه، بود درد ز آهــن
اسمي كه چو آتش بدماند اثـــرم كو

من رفتنـيم، زنده و مرده نـشكـيبم
اي بـاد وطن، بـوي زمين پــدرم كو

 

 نام تو 

 

نـام تـرا چـو نقش به ديـوان زر زنم
اول قلـم ببـوسـم و انــدر شكـر زنم

دست تـرا بـه شـانـة خورشيـد ديده ام
از من دگر مخواه كه حرف از قمر زنم

من نيستم خـداي سخن تـا چكامـه را
چون عود برفروزم و چون چنگ تر زنم

اي صدقـة اداي تـو، آرامتـر كه تا
طبع گرفـته را به قدوم تو سر زنم

عمري مرا به ناز و شكرآب مي كشي
كي بوسـه بردهان تو زرين كمر زنم

قفلي زنـم به ولـولـة‌شعـر تا به كـي
او آب گـردد از تب و قفـل دگر زنم

افسانه ايست قصة فرهاد پيش خلق
شـايد اگـر به سـر ز تظلـم تبر زنم