آرشیف

2015-1-12

استاد محمد عارف ملکزاده

اولین فـــارغ التحصیل ولایت غـــور از پوهنتون کابل کی بـــود؟

 

این شخص غلام دستگیر{ همنوا} فرزند نورالله بود که بین سالهای1314-1316  هش در قریۀ سه باغان منطقۀ فاسک ولسوالی ساغر ولایت غور دیده به جهان فانی گشود.او هنگام طفولیت از نبوغ واستعداد خاص بر خوردار بود وپدرش نیز به علم ودانش علاقۀ داشت. همان بود که فرزند را شامل مدرسه یا مسجد قریه نمود اومبادی خواندن ونوشتن را به آسانی فرا گرفت .ذوق واستعداد  دستگیر موجب شد تا پدرش آنرا با خود به کابل ببرد موصوف بعد از سپری نمون امتحان سویه شامل صنف هفتم لیسۀ ابن سینائی کابلگردید. در شرائط که اکثریت مردم بنام مکتب آشنا نبودندآمدن یک جوان از دل کوهای رنج آشنا ودور افتادۀ ولایت غور به کابل خود گواه روشن بر خارق العاده بودن شخصیت چنین فردی است.غلام دستگیر در جریان تحصیل با لطافت طبع که داشت دوستان زیاد پیدا کرد مثلا محمد انور شمس وزیر تحصیلات عالی دولت داکتر نجیب الله وعلی یوسف پور استاذ فاکولتۀ طب پوهنتون کابل از هم صنفی های وی میباشند.واز احترام خاص در بین همصنفان خود بر خوردار بود.
گل احمد رشیدی فرزندعبدالرشید از تیتان ساغر میگوید من وگل محمد رنجبر یار وقتی شامل  لیسۀ ابن سینا شدیم  یعد از چند وقت علی یوسف پور که از غزنی بود وشخصی بیسیار شوخ وما جراجوی بود مارا آزار میداد .روزی دستگیر خان از ما پرسید کدام مشکل ندارید؟ گفتیم شخصی مارا اذیت میکند ومیخواهد با ما جنگ کند ولی ماکناره گیری میکنیم بعد پرسید آنرا میشناسید  همان بود که یوسف پور آمد گفتیم همین شخص مارا نا آرام دارد. دستگیر صدازد علی بیا.وقتی علی آمد گفت این دونفر از غور اند ووطنداران من میباشند اگر بعد ازین از تو شکایت کردند زمین ترا به همین چوب گز میکنم دیگر کسی بما مزاحمت نکرد.
او بعد از فراغت از صنف 12 ابن سینا شامل فاکولتۀ تعلیم وتربیه شد.اواخر سال1346 از فاکولته فارغ وبهار1347 وارد ولایت غور گردید وبه حیث معلم درمتوسطۀ سلطان علاءالدین غوری تفرر حاصل نمود.
دستگیر خان ذریعۀ طیاره به میدان هوائی چغچران پایان شد لباس بیسیار شیک وآراسته داشت دران وقت مردم بنام بالاپوش{ تیراویرا} نو آشنا شده بودند ودستگیر خان این بالا پوش را به تن داشت که دران وقت 1800 افغانی قیمت داشت.دستگیر خان وقتی وارد صحنۀ درس وتدریس شد بیشتر استعدادش آشکارا گردید-.برای وی فرق نمیکرد که کدام مضمون را درس بدهد به همه مضا مین .ریاضی، فزیک، کیمیا، بیولوژی، تاریخ، دری، جفرافیه، دنیات، تفسیر تسلط کامل داشت. در ضمن او شخص بذله گو وشیرین سخن بود لطیفه ها وضرب المثل های او تا هنوز بر سر زبانها است.
دستگیر همنوا به موسیقی علاقۀ زیاد داشت از آلات موسیقی چون-چهار تار، تنبور ،هار مونیه، طبله،ونی استفاده میکرد ومیگفت ازینکه نی به دهان گرفته میشود خوشم نمی آید. از سپورت ها وسر گرمی ها به بازی شطرنج علاق داشت وبه این بازی نهایت وارد بود.تا آن وقت مردم غور چندان به شطرنج آشنا نبودند.من ومحمد قاسم علم که به شطرنج آشنائی داشتیم تختۀ شطرنج را به سلیقۀ خود خط کشی کرده بودیم وباهم بازی میکردیم.باید یاد آورشوم که قبل از آمدن دستگیر خان وعبدالرحمن خان سیستانی مدیر معارف در وقت محمد عظیم خان هراتی وشهنواز خان که معاون معارف بود به بچه های مکتب اجازه داده نمی شد که حتی روز های جمعه بیرون شوند وبازی کنند شرائط مشابه به دوران طالبان بود..
دستگیرخان درسال 1348 که وکلائی ولسی جرگه انتخاب میشد از دموکراسی واحزاب سیاسی صحبت میکرد.کسانیکه به اطاق وی رفت وآمد داشتند میگفتند دستگیر خان آهسته مردم را به حزب دعوت میکند.
مطابق سنبلۀ 1349 وی ازغور تبدیل وبحیث معلم درمکتب ولسوالی کهمرد وسیغان ولایت بامیان مقررشد.البته این تیدیلی جزائی صورت گرفته بود. محمد امان نظری معلم درمکتب کهمرد ازوی خاطرات شیرین وداستانها دارد.او در ولسوالی کهمرد مریض شد ازانجاه به کابل وازکابل توسط دوستانش به هند فرستاده شد.درهند قسمت از سر آن عملیات شد که برایش تشنگی دایمی را به جا گذاشت او همیشه آب زیاد مینوشید.از داکتر متخصص خود بنام کمال سعید همیشه به خوبی یاد میکرد اوکه درسال 1353 دوباره به غور آمد آن نشاط وتحرک اولی را نداشت.اما فکاهی خودرا مانند سابق از شاگردان دریغ نمیکرد.
او تنها زنده گی میکرد وسگرت زیاد میکشید.ما هم گاه گاه ازفکاهی ها وصدائی دلنواز چهار تار آن لذت می بردیم. یکی از شاگردان لیسه بنام کریم از تولک زیاد تر با استاذ دستگیر خان شطرنج بازی میکرد استاذ اورا سرگن میگفت ودوستش داشت میگویند وقتیکه استاذ وفات مینمود  چند روز قبل همان چهار تار وآلات موسیقی خودرا به کریم سرگن داده بود.
ملاها وروحانیون اورا کافر ولا مذهب میگفتند اما حقیقت چنین نبود او به مسائل دینی هم وارد بود روزی یکی از ملاها بنام مولوی رشید با من این مسئله را مطرح کرد من گفتم اینها همه تهمت است شما میتوانید با خودش صحبت کنید بعد به شما معلوم میشود. .او در ابتدا عضو حزب پرچم بود اما بعد از مریضی از احزاب دست کشیده بود بچه هارا میگفت به هر حزب میروید بروید مگر به حزب دستگیر لنگ نروید مردم نمی فهمیدند بعدها معلوم شد که مقصدش دستگیر پنجشیری بوده.استاذ دستگیر با همه شاگردان روابط خوب داشت.او در سال 1354 در مسیر راه به عاشقان آمده بود ونتوانستم آنرا ببینم چون با عجله رفته بود. سال 1355 بود که من عارف با آصف عبدالله ولد ارباب اسلم وفضل احمد ارباب عبدالکریم شب مهمان آن شدیم از وی تقاضا کردئیم تا چهار تار بنوازد وعبدالله بخواند او چهار تار می نواخت وعبدالله میخواند.
ای صفدر میدان علی جان مستان سلامت میکنند   ای صفدر مردانه بیا مردان سلامت میکنند. یک مرتبه استاذ گفت عبدالله بچو این صفدر را از کجا پیدا کردی؟ از خنده همه ما ضعف کردیم در سال 1357 مریض شد او که مشکل عقلی عصبی داشت در شفا خانه علی آباد بستر بود به دیدنش رفتم یک بوتل فانتا بوی بردم گفت عارف جان میدانم از اولاد ارباب علم هستی خودرا کم نمی آوری تو شاگرد هستی بعد ازین اگر آمدی بجای فانتا برایم مجله وکتاب بیاورید. او بعد از صحت یابی دوباره به غور آمد این مرتبه شاگردان انقلابی اش اورا به تولک تبدیل کردند.در تولک مریض شد نسبت مسدودیت راه ها دوا برایش نرسید ودر سال 1359 داعیۀ اجل را لبیک گفت ..میگویند در سالهای اخیر اوقات فراغت را زیاد تر به مسجد بود او قبل از وفات در مسجد با مردم خدا حافظی واز ایشان التماس دعا کرده بود خداوند وی را جنت الفردوس نصیب گرداند آمین.از وی خاطرات زیاد درلوح خاطرم نقش است که نمی شود همه را درین مقال گنجانید. چون شاگردان زیاد دارد میشود دوستان دیگر خاطرات خودرا در ارتباط وی به این صفحه من حیث معلومات بیشتر علاوه نمایند تشکر
محمد عارف ملکزاده یکی از شاگردان استاذ مرحوم دستگیر {همنوا.}  15 فبروری2006 هالند