آرشیف

2015-5-12

استاد محمد عارف ملکزاده

القاب علمی اکادمیسن و کاندید اکادمیسن براساس، ملیت و سهمیه:

از سالیان سال فکر میکردم که  اعضای علی البد ل  و اصلی کمیته مرکزی و بخصوص اعضای بیرو ی سیاسی کمیته مرکز ی حزب دمو کراتیک خلق افغانستان بر اساس کدام معیار ها و شرایط به این مقامهای  بلند  میرسند. با خود فکر میکردم  که بدون شک  باید ؛ لیا قت ،اهلیت ، شایسته گی ،تقوا ی سیاسی وتحصیلات مسلکی حز بی  ، و به همین ترتیب سابقه  عضویت در حزب دموکراتیک خلق  افغا نستان و بعضی  معیار ها        دیگر که شایستگی  کاندید شدن و یا هم کاندید کردن  به مقامات عالیه حزب را بنمایش میگذارد ، مورد نظر خواهند بود .  بعد از آنکه حاتم بخشیهای  رتب علمی / اکادمیک  " کاندید اکادمسین و اکادمسین  " توسط دولت به اشخاص مستحق و غیر مستحق ، آنهم بر اساس سهمیه های ، قومی  ، ملیتی  و سیاسی را ملاحظه نمودم ، دیگر قطعآ متوجه شدم که راه یافتن به مدارج بلند حزبی تا کمیته مرکزی و دفتر سیاسی آن هم سهمیه ئی بوده است . در بخشهای سیاسی میشود این سهمیه بندی های مصلحتی  را نا دیده گرفت ، اما با علم چگونه میشود شوخی کرد .  بعبارت دیگر نمیشود علم را تحفه داد.  نمیخواهم از کدام شخص معین اسم برده شود ، اما باید بنویسم که  دولت افغانستان به تعدادی از شخصیت های سیاسی و غیر سیاسی  «  البته چند نفر محدود  آنها شخصیتهای اکادمیک نیز بودند  »  ، متاسفانه بر اساس سهمیه  قومی / سیاسی  رتب نهایت بلند علمی / اکادمیک  تحقه داد که اکثریت کامل ایشان مستحق آن نبودند .  در بین این اکادمسین ها و کاندید های اکادمسین افغانستان تعدادی فارغ التحصیلان دارالمعلمین نیز وجود داشت. این در حالی است که در سایر کشور های جهان کسانی به این رتب میرسند که دارای تحصیلات عالی دکتور و یا حد اقل ماستر بوده ، دارای دهها اثر علمی باشند و دهها محصل  دوره  های ماستری و دوکتورا  را در نوشتن رساله های علمی شان رهنمائی کرده باشند . افغانستان کشور سهمیه ها بوده و امروز هم متاسفانه همینطور است . طور نمونه  این سهمیه ها چنین اند : اول پنجاه / پنجاه بین آقایون اشرف غنی و عبدالله عبدالله ، و بعد از  این دو تقسیم کردن ، هر گروپ بر اساس تنظیم ، حزب ، مذهب ، ملیت و گروه انتخاباتی که  باز هم مانند سابق شایستگی و لیاقت در کار نیست، بست های مسلکی و غیر مسلکی را به افراد معین خود که نود و پنج در صد ایشان واجد شرایط / یا مستحق نیستند ، تقسیم میکنند . سهمیه  و باز هم سهمیه . در ارتباط با همین سهمیه یک خاطره از دوران ماموریتم  را اینجا می آورم :                
ماه ثور 1366 ه ش ، بود که داکتر نجیب الله رئیس جمهو ر پیشین ومنشی عمومی حزب دموکرا تیک خلق افغانستان  به پو هنتو ن کا بل تشر یف آورد. فکر میکنم نخستین ریس جمهور بود که به بزرگترین کانون علمی افغانستان آمده بود .             
جریان قضیه : با استاد حسین علی راموزی غو ر ی در دفتر من نشسته وسر گرم قصه ازاین طرف وآنطرف بود یم که دروازه تک تک شد . دکتو ر عزیز الله احمد یا رمنشی کمیته حزبی فاکولته وعبدالمحمد عزیزی (بگفته فیروز کوهی صف شکن) معاون او داخل شدند وبعد جو ر پُرسانی برا ی ما گفتند بروید به                                  
 ادیتوریم پوهنتون ، مگر هیچ کتاب وقلم واشیائ دیگر را با خود نبر ید . من پُر سان کردم چی وقت ؟ گفتند همین حالا . ما آماده گی گرفتیم تا برویم. برای استاد راموزی گفتم بکس دستی خودرا اینجا بگذار ودر باز گشت پس بگیر. در جوابم گفت من بکس خود را در هر جای که باشد با خود میبرم . هردو روان شد یم زمانیکه بدر وازه شرقی ادیتو ریم رسیدیم که بسیار ازدحام است و تلاشی جریان دارد . ما هم بعداز تلاشی وجنجال بکس دستی استاد راموزی وارد ادیتوریم شدیم . دیدیم بسیار نفرها از  
 ماوقتر آمده اند ودر چوکیهای پیشرو جابجا شده اند ، ما هم در دو چوکی پهلو به پهلو نشستیم ومنتظر هستیم که چی گپ وسخن است ؟. بعداز نیم ساعت انتظار دیدیم که داکتر نجیب الله رئیس جمهور ومنشی عمومی حزب دموکراتیک خلق افغانستان همرا ی رئیس پو هنتون کابل دکتور اسد الله حبیب تشریف آوردند وحا ضرین به پا خواستند وکف زدند وبعد ٌا رئیس پو هنتون کابل   محتر م پوهندو ی دکتو ر اسدالله حبیب ،تشر یف آوری داکتر نجیب الله رئیس جمهو ر را بنما ینده گی از استادان ،کار مندان ،منسوبین ومحصلین پو هنتون کابل خو ش آمدید گفت، بعدا  ازداکتر نجیب الله خواهش بعمل آورد تا بیانیه عالمانه خودرا ایراد نمایند . داکتر نجیب الله در باره مشی مصالحه ملی ،مشکلا ت حکومت وحزب صحبت کرد وتعداد استادان واعضای حزب که در پروسه مشی مصالحه ملی کار وزحمت کشیده بودند قدر دانی کرد و از آنهانام بُرد وضمنا از رهبرا ن گذشته حزب دمو کراتیک خلق یاد کرد واز جمله تره کی را شخصیت والا مقام وقابل احترام درحزب خواند.                                                .
بعدآ گفت اگر کسی سوال داشته با شد من حاضرم خدمت شما تا جواب بگویم          
از جمله سوالها یکنفر سوال کر د که شما میگوئید که تره کی صاحب شخصیت والا مقام وقابل احترم در حزب دموکراتیک خلق بود .پس چرا مجسمه ئی اورا جور نمیکنید ؟
در جواب گفت اول درین مملکت رسم وعنعنه مجسمه جور کردن معمول نیست وضمناً حزب ودولت مشکلات بسیار زیادی دارند که وقت مجسمه جورکردن بسیار دور است.
نفر دیگر فرید مُرید برادر احمد مُرید هنر مند استاد فا کولته حقوق پوهنتون کابل بود که که نظریاتی داشت که باید کمیته مرکزی وبیروی سیاسی چنین کار ها ی را میکردند وسهولت های لازم را بوجود می آ وردند، که نکر دند یکبار داکتر نجیب الله جدی شدو برای فرید مرید گفت لطفآ رفیق فرید شما کمیته مر کزی وبیروی سیاسی را نصیحت نکُنید . .
درین وقت من فکرکردم که کمیته مرکزی وبیروی سیاسی عبار ت از مردمان نُخبه ودانشمند وباتجربه ئی هستند که از هر نگاه مکمل ، از تعرض مصئون، مردمان پاک وسوچه ئ هستند .
نفر بعدی دختری بود محصله فا کولته حقوق بنام شریفه سوال کرد وگفت زمانیکه درسال 1365 درتجلیل 7 ثور مارش میکردیم عکس رفیق کامل بالای سینه ام بود نفرهای مسئول مارش آمدند و وحشیانه از روی سینه ام گرفتند وبردندچرا؟ داکتر نجیبالله گفت خوب کاری نکردند حالا این موضوع تیر شده.  .
بعدآ داکتر نجیبالله اعلان کرد ؛ هر کسیکه سوال دارد تحریری به هیئت رئیسه جلسه بدهد وبه نوبت سوالهای شما را جواب میگویم .ورفت درجای خودنشست .
آرامی فضای ادیتوریم پوهنتون کابل را فرا گر فت ،  وهر کسی بفکر قلم وکاغذ ی بر آمد. 
درین وقت من و استاد راموزی هم بفکر قلم وکاغذ برآمدیم  . آقای راموزی در بکس دستی خود کاغذ سفید و قلم داشت ، اما قبل از نوشتن  نظر و طرح سوال ، کمی با هم مشوره وصحبت کرده ، موضوع را برای راموزی تشریح کردم اوتآ ئید کرد که باید من چیزی بنویسم
وهم برایم گفت عارف بیرار بهر جای که تو بروی من باتوهمسفرم .
موضوع  را چنین نگاشتم :  
رفیق محترم داکتر نجیب الله رئیس جمهور ومنشی عمومی حزب دموکراتیک خلق افغانستان .
تا جائیکه اطلاع دارم توزیع رتب علمی  اکادمیسن و کاندید اکادمیسن  براساس ملیت وسهمیه صورت
گرفته است . درولایت غو ر بیش از پنجهزارنفر عضو حزب دموکراتیک خلق افغا نستان هستند ، که
  اکثر آنها فامیلها ، زن و فرزند و اولاد های خود را از دست داده ،  روز شب دردفاع از انقلاب وحزب ومردم درسنگر ها ی داغ بسر میبرند . از جمله 140نفر عضوکمیته مرکز ی ،بیروی سیاسی وشورای انقلابی یکنفر هم از غور نه عضو کمیته مرکزی ،نه عضو بیروی سیاسی ونه عضو شورای انقلابی است.  .
آیا مردم غور اهلیت ،لیاقت وشایسته گی عضویت کمیته مرکزی،بیرو ی سیاسی وشورای انقلابی را ندارند ؟
 ورق  پرسش خودرا بُردم پیشرو ی داکتر نجیب الله گذاشتم . بزودی پرسش من را خواند واظهار داشت  که ، خوب گپ است ماتاحال متوجه این موضوع نشد ه ایم
واپس آمدم بجا ی خود نشستم راموزی صاحب پُرسید چی گفت ؟
جواب دادم  : "  گفت خوب گپ است ماتاحال متوجه این این مو ضوع نشده ایم "  به نوبت سوالها ها را میخواند وجواب میگفت . نوبت بنوشته من رسید سر تا پا خواند وصدا کرد کی اینرا نوشته کرده است (شاید دو ستان بگویند که چرا نام خودرا ننوشته بودی ؟، نگفتند که نام خودرا بنویسید وهمه گی ننوشته بودند). از چوکی بلند شدم وخودرامعرفی کردم که من نوشتم اعصاب اوبسیار خراب شده بود .
گفت بگو غور چند کیلومتر مساحت دارد ؟
من فکرکردم میگوید تمام غور چند کیلومتر مساحت دارد . چون مساحت غور بیادم نبود ، کوتاه گفتم نمیدانم . گفت نمیدانی ؟غور 5کیلو متر ساحه امنیتی دارد . من در جوابش گفتم افتخار بشما که یک ولایت شما 5 کیلومتر ساحه امنیتی دارد . درین وقت بعضی ها بمن وبعضی ها به داکتر نجیب الله خنده کردند .
بعدآ داکتر نجیب الله مرا مخاطب قرارداد و گفت  :  "  برو به غو ر ده هزار(10000) نفر بیار و  بدولت تسلیم کن ،  ما از شما غو ریها ده نفررا عضوکمیته مرکز ی میسازیم . " حالا دیگر شما عزیزان ، جوانان ، بزرگان وسیاستمداران وتحلیل گران قضا وت کنید به این طرز گفتار ،منطق ، استدال وبیانیه عالمانه ،
یک رئیس جمهو ورئیس  یک حزب  سیاسی سه صد(300000) هزارنفری  درین محفل بزرگ استادان پوهنتون کابل . درین محفل استاد حسین علی راموزی ، استاد نصر الله تو فان، استاد محمد ظریف اظهر ومحتر م داکتر محمد نعیم دولتی ویکتعداد دیگراز وطنداران غو ری ما تشریف داشتند .       
بعد از آنکه از ادیتوریم پوهنتون کابل بر آمدیم پیشرو ی طب عدلی ویا طب کهنه یکتعداد استادان پوهنتون از جمله محترم پو هاند دکتور عبد الو دود گلستانی، دکتو ر عزیز الله احمد یار ودکتو ر عبدالظا هر محتسب زاده وتعداددیگریکه ازمیدان شهر آنطر ف بودند همه گی نزدیک شدند وبا من دست دادند ومرا بغل کردند وگفتند، بسیار خیلی خوب کاری کردید هم دل خود وهم دل مارا یخ کردی،خوب شد ،خوب کاری کردی .  اما من از جواب رئیس صاحب جمهور ناراض، ناراحت وخسته بودم .  .
درینوقت یکدوست من که این انتظار را از من نداشت بمن نزدیک شده گفت ،َملگرئ عارف ز مونژ په گوند کی پالیسی دا نه دی چه دکوم ولایت دمرکزی کمیتی غری دی یانه دئ ( رفیق عارف درحزب ما پالیسی وسیاست این نیست که از کدام ولایت عضو کمیته مرکزی هست یانیست . )
اوگپ خودرا خلاص نکرده بو د ، من هم که بسیار عصبانی بودم در جوابش گفتم . ها ها بلی تنها شما یاد دارید  که موتر ها را سواری کنید وچوکی ها دراختیار شما باشد ومردم دیگردرین مملکت بشما نوکر اند.
اوکی دید من همان ملگر ی عارف سابق نیستم بزودی خودرا از پیشرو ی من گُم کر د . آمد م بدفتر که
 پوهاندصاحب دکتور احمدشاه جلال  در دفترما نشسته است . پر سان کر د که نجیب صاحب چی میگفت ؟ گفتم که از شما وتعداد استادانی که در راه تحقُق مشی مصا لحه ملی کار وزحمت کشیده بود ند به نیکوئی یاد کرد . در همان شب به  هم اتاقی ام استاد انور غور ی از موضوع چیزی نگفتم . فردای آنروز کسانی دیگری برایش قصه کرده بودند ، او جواب داده بود ، پس بهمین دلیل او شب گذشته خفه بوده است .                                                           
انعکاس موضوع و نتایج بعدی :
تعدادی از وطنداران غو ر ی ودوستان با من هم نظر وازین کارم  استقبال کردند و عقیده داشتند باید چنین گپی که آرزوی همه وطنداران غوری بود ، گفته می شد.  آخر کسی پیدا شد او را گفت وجوابش را شنید وسر نوشت آ رزو ها ی گم شده شان معلو م شد . مانند محمد عمر ساغر ی ،استاد عبد الغیاث غو ری ودکتو ر صاحب غو ری .، فگار زاده صاحب،سعیدی صاحب وکیل خادم حسین بیک  که رئیس شورا یمرکز ی ملیت هزاره بودند و تعداد زیادی ازوطنداران  از من حما یت وپشتیبانی کردند  ممنون شان .  
اما بعضی از وطنداران غو ری مرا تهدید می کر دند و حتی دشنام می دادند ومیگفتند  : " این چکاره است این گپ ها را میزند.  آنرا که وکیل کرده  تا از آدرس غوریها گپ بزند ، موقف طبقاتی او ایجاب نمیکند . ازین قبیل گپها  در پالیسی حزب مانیست ،و و و  "  .
روز ی میخواستم به شهر نو کابل  بروم . بعد از پیاده شدن از سر ویس پوهنتون در  پُل باغ عمومی نزدیک سپین زر هوتل محمد اکبر حسین از وطنداران غو ری را دیدم بعد احوال پُرسی گفت کجا میروی ؟ گفتم شهر نوکسی را کاردارم . برایم گفت احتیاط خود را بکُن گفتم چی گپ است؟ گفت مقصد من بتو گفتم احتیاط خوده بکُن بعضی وطنداران ما از گپ های تو خو ش شان نمی آید . گفتم من همرا ی همه وطنداران غو ری رابطه خو بی دارم از پرچمیها تا خلقیها. گفت مقصد من بتو گفتم . .
روز ی از دوکتو ر صاحب غو ری شنیدم که بعر وسی استاد عبد الر و ء ف گهر ی رفته بود یک ضا بط صاحب غور ی که آمر اواز پکتیا بود ،  به آدرس من چیزی میگفته ومسخره گی و خنده میکرده ، دکتو رصاحب غو ری برایش گفته بود ضا بط صاحب تا تو معنی ومفهوم این موضو ع ها وگپها را به فهمی بسیار خیلی وقت بکار دار ی. درین دوره هر ظابط صلاحیت داشت و در روی جاده همه کاره بود و  .
میتوانست اسناد هرکس را بگیرد ، آزارش دهد و حتی پاره کند . یکرو ز زمستان 1363 بو د من وعبد الغفار ملکزاد ه واستاد محمد انور غو ر ی رفتیم بگمرک شهر کابل که اموال استاد را که ذریعه گار گو از منسک بلاروسیه روان کرده بود بگیریم.  بعداز ظهربا ید اموال را تسلیم می شدیم . که در راه  گمرک  افراد تلاشی ما را استاده کرد و به اسناد غور ی صاحب ایراد گرفت. هر قدر دلیل ومنطق گفتیم ضابط قبو ل نکرد ، قرار براین شد تا من بروم از پوهنتون کابل استعلام بیا ورم . زمانیکه برگشتم  ، نه تنها ضابط صاحب تشریف نداشت ، بلکه استاد را بقشله عسکری بُرده بود. بعدآ عبدالعزیز باد غیسی (احراری) خبر شد وضابط را  سرزنش کرد واز استاد معذرت خواستند.  
درهمین سال1366 ماهای اسد وسنبله بود روزی به فاتحه رفتم در مسجد شاه دوشمشیره که از غو ریهای ما فاتحه خوانی بود ، محمد سرور انوری غو ری ،عبدالحی برادر ساغری وشهاب الدین شهاب بدر وازه
استاده بودند بعد از اینکه از مسجد بیرون شدم عبدالحی ساغری که هم صنفی من هم بود دست مرا محکم گرفته مرا بگوشه ئی بُر د وبرایم میگفت که چرا ؟ به دکتور نجیب الله نگفتی که پکتیا وخوست چند کیلومتر ساحه امنیتی دارند وچند نفر از آنجا عضو کمیته مرکز ی وبیروی سیاسی هستند ؟
در جواب گفتم برادرعزیز بزرگان وکلانها همرای آدم بحث ومناظره نمی کنند آنها از میکرو فون وبلند گو صحبت میکنند وتو بدون میکروفون وبلند گو . گپ های آنها را حا ضرین در تا لار می شنوند وازتو را کسی نمی شنود ، جز نفر های نزدیک وپهلو ی تو. بناٌ مُشت ودروش با هم برابر نیست .  .
تعر یف وبرداشت شخصی من از کمیته مرکز حزب دموکراتیک خلق   :
تا زمانیکه من با آنها هم صحبت نشده بو دم فکر میکردم در حز ب عنا صر آگاه ،نُخبه ،دانشمند ،سیاستمدار ،کا ر کُشته  و  باتقوا را سالها زیر نظر داشته وتر بیه میکنند وبعداٌ آنها را به عضویت علی البد وعضویت اصلی کمیته مرکزی وبیروی سیاسی حزب ارتقا میدهند که این اندیشه ومفکور ه ام بکلی غلط بوده وغلط از آب بدر آمد .  
حزب ما حزب دموکراتیک خلق نامداشت . درحزب ما هیچ نوع دموکراسی وعمل دموکراتیک وجود نداشت  ، نه دربیان ، نه در گفتار وکردار وعمل آن  . تنها گفته می شد که  :  فقط سنتر یالیسم دموکراتیک بس . آزادی بیان هر گز وجود نداشت.  و
من کسانی را با نام پدر ونیکه وقریه میشناسم که عضو اصلی حزب دموکراتیک خلق افغانستا ن بودند ، اگر پدر ، کاکا و یا مامای او در گذشته ها  با بعضی حزبی ها گفتگوی لفظی یا جنگ کرده  بود ،
 زمانیکه رفیق حزبی اش بقدرت رسید ، بدرو غ ، توطیه ودسیسه ساز ی کرد ه ،برادر ،  پدر وقوم و همسا یه  ای رفیق خودرا به محبس انداخته ، ناخنهایش راکشیده و آخر الامر او را سر به نیست کرده اند این رفیق در هیچ جای نتوانسته شکایت کند . بخا طریکه آزادی بیان ،وازادی انسانی وجودنداشته است .
باید گفت حزب ما متشکل از چند گروه بود- : 1- گروه محروم ها که در قدرت نبودند و در آبادی وترقی کشور فکر میکردند ،تنها هو را میکشیدند وپیره وگز مه میکردند . 2 – گروه ناسیونالستها . 3 – گروه راسیستها . 4 – گروه فاشتها وجنایت کاران که این سه گروه آخری همه کاره بودند . خوردند، دریدند ،برید ند،کندند ،بکُشتند وببستند وبرباد کردند ولبهای شان هم تر نشد . اینها همه از بالا تا پائین  ، مانند مهر ه ها ی تسبیح  قطار و تقریبآ تعداد زیاد آنها از یک فامیل وخاندان  و قوم بودند ومنافع مشتر ک داشتند وبس .
محمد عارف ملکزاده غوری.