آرشیف

2015-5-6

استاد محمد عارف ملکزاده

خاطراتی پنجاه سال قبل از چغچران

خاطراتی نیم قرن  قبل از چغچران

قبل از پرداختن به  یاد و خاطرات پنجاه سال قبل از امروز چغچرا ن ،لازم به تذکار است که  سال   1338  یا  1339 خورشیدی بود که مرکز ولایت از غو ر( تیوره ) به چغچران یا چخچران انتقال  میگردید . بمردم گفته شده بود ، کسانیکه  کارهای اداری ناتمام دارند ، میتوانند هرچه زودتر انجامش دهند که  بعدآ رفتن به چغچران مشکل خواهد بود. از جمله مثلآ تذکره تابعیت  . من هم جهت  اخذ تذکره باید بمرکز ، یعنی قلعه غور میرفتم . این نخستین سفرم بمرکز بود .  قبلآ به قر یه ها ی چون حو ض سیاه ، کشک اسپی ،چشمهء بو یه ، کیچک، دهن آب گر م ،شغزک ، جو غا لک سیاه چوب، پشتای ، دوکشک ، ورس وغیره  سفرهای داشته بودم . بعد از عبور از قرای چشمهء میران وده تای  بسر کوتل زقند  که تیوره یا قلعه غو ر معلوم میشد رسیدیم  ، چشمم بشفا خانه ومکتب ابتدا ئیه تیوره افتا د پُر سان کرد م که آنها چیست .؟  گفتند که او تعمیر سُر خ مکتب و تعمیر سفید شفا خا نه است . تا اینکه  سرانجام به قلعه غور و در خانه حاجی عبدالرسول پدر کلان عبدالباعث رسولی رسیدیم .   قلعه غور مانند یک حویلی ، بسیا ر کلان و بزرگ بود  و درواز ه چوبی خیلی کلان دا شت . از زنجیر وحلقه های در وازه معلو م می شد که اگر در وازه آن بسته وقفل شو د هیچکس نمیتواند بداخل آن برود یا بیرو ن بر آید. ودر داخل قلعه غو ر دو کانها دو طر فه قرار دا شتند . به  دوکان عبد الر حمن از قریه  اوتای  رفتیم  تا برایم پا پو ش یا کفش بخرند  . از خوشی زیاد هر بو ت کلان وخورد را د رپاهای خود میکردم . خلا صه بعد چند دقیقه مرا بُردند بمحل حکو مت نشینی وبه میرزا محمد خان برادر سنا تو ر صاحب که او را از قبل  میشناختم تسلیم کر دند تا برایم تذ کر ه اخذ کند .  مرا بشعبه احصا ئیه بُر د واز من پُر سید ند که تو چی نامداری من میگفتم نام مه محمد عا ر ف خان  است . بدون انکه متوجه باشم و بدانم ، خود را شخصآ خان میگفتم  .  برایم تذکره گرفتم . فر دای آن  روز که با ید بخانه  میرفتم  بعد از ظهر تفریبآ طر ف ها ی نماز دیگر از رود غور(تیوره) نز دیک خانه حا جی ملا عزیز گذ شتیم  ، در مسیر راه گل ها ی لا له سُرخ قلعه غور تیوره که وقت جو ش آنها بود ، توجه ام را جلب نمود به  ارباب عبد الر حمن عا شقا ن که  من را بخانه میبرد گفتم کمی  صبر کن که مه به لاله ها ی (برادر ها) خود گل لاله بیچینم . یکدسته گل چیدم  و به شاخ لوکُنته(مندیل ) خود زدم  . نماز شام تاریک شده بود ار باب عبد الرحمن پاتو ی خوده بکمر خود ومه بسته کرد که اگر خوابم ببرد از پشت سر اسپ پائین نیافتم  . شب بود به  قریه عا شقان آمدیم و فردای آن اسپ مرا زین کردند ومن میتوانستم بکمک دیوار یا جای بلند ی اسپ را سوار شوم وبخانه حو د بسر جنگل آمدم ودر تیوره غور حیدرخان عمر ی و
 نذیرخان ،غفار برادرش و چند نفر ی دیگر که بمکتب میر فتند دیدم من هم با خود میگفتم کا شکی من هم مت تب یا مکتب میر فتم در س میخواند م .  بعد همان روز قلم را بسر جیب خود  میزدم  وشو ق درس و مکتب را دا شتم مگر خط نوشتن را یاد نداشتم وزمانیکه بقریه و ر س میرفتم منتظر بود م از دو ستها یم ملا نیک محمدو جان محمد واثق ولدان غلام را جع بدر س ومکتب وخواند ن ونوشتن چیز ی بشنو م وگو ش میدادم ودر نز د ملا قر یه در س میخواندم از پنج کتاب تا حضرت حافظ و سکندر نامه ودیوان حسن . مگر خط نو شتن را آخند صاحب هم یاد ندا شت واز حساب جمع وتفریق وضرب هیچ آگاهی ندا شت
خزان سال 1342  ش :
تیر ماه سال 1342 یک نفر از قر یه حو ض سیاه که پا یانتر از قر یه ما است بخانه ما آمد ه بود وقصه میکرد که دیروز دو تا بچه گگها ی خورتر ک را حکومت بزور از قر یه سیب تلخ بمکتب چغچران روان کرد ه بود که آنها گر یه میکر دند همرای پدران خود به چغچران رفتند. من با خود میگفتم چرا مرا حکومت روان نمیکند من بر ضا ئی خود میر فتم  . آن دو نفر عبارت بودند از  محی الدین ولد فضل الدین فعلا داکتر چشم درولایت بغلان والله نور ولد خیر محمد. ( متاءسفانه روز چها ر شنبه تاریخ 15 اپریل 2015 شنیدم که سمونوال الله نور شهید شده است ) چند روز بعد شنیدیم کاکا یم حاجی محمد اعظم پدر محمد قاسم علم ، محمد قاسم را به چغچران بُرده وبعد از چند روز باز گشت ، بخانه ما آمد وبرای مادر م قصه میکر د که قاسم بُرد م بمکتب شامل کر دم . اینجا حاکم اورا به مکتب نمی گر فت همرایم بسیا ر جنجال کرد وبسیار خو شحال بود که اورا به مکتب شامل کرده بود . من نصف روز را پیش ملا ی قر یه در س میخواندم ونصف روز گاو چران وچو پان وخلمه چران بود م وتا اینکه تیرماه سال 1343 شا ید ماه عقر ب بوده با شد که عبد الر حمن اوتای  بخانه ما  آمد . گفتند شب بمان گفت نه میر وم صبا بچه مکتبی ها از چغچران می آیند . عبد المجید ما هم می یایه . همان بود که محمد قاسم علم هم بعد از یک سال دوباره آمد از چغچران . درین روزها ما را به
قر یه دو کشک که بین عا شقان وورس موقعیت دارد ، بعروسی خبر کر ده بودند مادر م گفت ازو طر ف حتماٌ قا سم جان  را همرای خود بخانه بیا ر ی گفتم خو ب است . همان بود که بعد از اجازه کاکا اورا با خود آورد یم همه از دیدنش خو شحال شدند زمستان میگذشت وخط های پدر رد و بد ل می شد . شا ید 10-15برج حوت سال 1343 بود ه باشد که روز ی محمد رسو ل برادر بزر گ جانمحمد واثق که همه ما برایش خالو (ماما) میگفتیم خداوند اورا غریق رحمت کند آمد وگفت فردا ظاهر ،عارف و آصف میرویم به قلعه غو ر(تیوره) که شما بمکتب بروین جان محمد هم میر ود .فردا ی آن روز به قلعه غو ر رفتیم وجان محمد هم آمده بو د یکدیگر را دیدیم . طاهر یعقوب سیاه چوب هم بود محمد حسن خان مُفتش برادر سناتو ر صاحب سر معلم مکتب ابتدائیه تیوره بود عارف ،آصف وطاهر یعقوب را بمکتب گر فت که شما به چغچران بروید وبرادرم عبد ا لظاهر را گفت تو کلان هستی ونمیشود که تو صنف اول باشید .همان بود بخانه امد یم وبسیار خو شحا ل بودم مگر برادرم بسیار خفه بود ، تا اینکه شاید تاریخ 24-25 حوت سال 1343 بوده با شد ازقر یه سر جنگل حر کت کردیم  . قاسم ، عار ف ، آصف ،جان محمدوطاهر یعقوب – پدر آصف ومحمد رسول برادر بزرگ جان محمد با دو اسپ وماما یم محمد نسیم همرا ه محمد قاسم علم یک اسپ و محمد یعقوب تنها بچه خوده تا سر جنگل آورد ه بود همرای کالا هایش وبس تسلیم کرد و رفت حالا فکر میکنم چقدر یک پدر بیغم باش ، چقدر نامهر بان وخالی از لطف ومهر بانی پدرانه بوده است . شب او ل دهن انجه علی غوری شب دو م شهیدان جای وکیل جمعه گل دیگر امکان رفتن اسپها نبود بسیا ر برف بود و پدر آصف همرای هر سه  اسپ بطر ف خانه واپس حر کت کرد ما طر ف چغچران و گرد هلنگ شب سوم جا ی عبدالوهاب گرد هلنگ بودیم . بچه عبد الوهاب گرد هلنگ قا سم نامدا شت به او از نازقاسیما میگفتند . در گرد هلنگ همرا ی محمد عثمان از قریه پایحصارتیوره که موتروان یا دریور قو ماندان امنیه بود همرا ی برادرزاده اش محمد انو ر ولد ارباب حیدر پایحصا ر معر فی شدیم و یکجا بطر ف طر بولاق وگله آسیاب
حر کت کر دیم شب چهارم گروپ ما بخانه ارباب لعل محمد گله آسیاب بود یم فردای آن از بند باین گذشتیم چاشت در سو خته بلند وشب پنجم به آهنگران بخانه ارباب سلطان آهنگران بودیم وتو خانه گرم داشت وخانم بسیار مهر بان و شب خوب بما خد مت کر دند وفردای آن طر ف ها ی ساعت دو بجه شاید بوده با شد از سر کوتل اخته خانه کوتی دو منزله وپُل خشتی چغچران نما یان شد وآن رادیدیم تقر یباٌ ساعت دو نیم یا سه بجه بود که  بخانه میرزا حسین خان ( سناتور صاحب )که آنوقت برایش میرزا حسین آمر تفتیش میگفتند  و در نز دیکی کوتی خار جی ها جایکه  آب کند یوال ودر یا ی هریرود باهم یکجا میشوند رسیدیم چار ق ها را از پا ها بیرو ن کردیم ونفس عمیق کشید یم که بخیر بسر منز ل مقصود رسیدیم ، دیگر مسا فر نیستیم . فر دا ی آنروز کفشها ی اولاد ها ی میرزا محمد حسین خان را پو شیدیم وبه بازار رفتیم برای عار ف ، آصف وجان محمد کفش یا بو ت خریدند از دو کان بو مان هزاره و ملا شاه گل کمنجی . روز دیگر همه ما را میرزا محمد حسین خان( سناتو ر صاحب ) نزد مدیر معا رف برد وتذکره های ما رادیدند وطاهر یعقو ب در تذکره سن او کلا ن بود اورا نگر فتند ودیگر ها ی ما را عار ف ، آصف و جان محمد را بمکتب گر فتند وگفتند پس فردا بیا ئین بستر ه بگیرین واتاق داده میشود بشما .  .
درین سال والی ولایت غو ر محتر م دین محمد دلاور ، مر ستیال که حالا معا ون ولایت میگویند محمد طا هر صا فی ، مدیر معار ف محمد عظیم خان هراتی ،معا ون معار ف شهنواز خان ولد دادمحمد خان اززه نوروز تیوره ، آمر مکتب بنام علی احمد خان هزاره میگفتند آدم قد بلند ولاغر اندام بود بسلی زدن بسیار مهارت داشت او ل شما رامیزد وبعدا گناه شما را میگفت اگر تکمه شما کنده شده بود ی شما را اول میزد بعدا میگفت که چرا تکمه تو کنده شده واورا ندوخته ئی ، معلم لیلیه حبیب الله خان از ساغر ،معلمین لطف الله خان وستار خان از هرات بودند لطف الله خان معلم هر کاره بود معلم تدریسی معلم ترانه واتن
آنوقت ها رادیو نبود که دیق می آورد می آمد تیم ترانه را جمع میکرد ویک اتاق بو د اورا لابراتور میگفتند ترانه میخواندند محتر م عبد الله ملا شمس الدین کفتان ترانه بود وتیم ترانه کالا های شیر چا ی وتیم اتن کالا ها ی سُر مه ئی داشتند و شار وال که آنوقت اورا رئیس بلدیه میگفتند الحاج میرزا محمد اقبال خان کند یوالی بود . من محمد عا رف ملکزاده ومحمد آصف ملکزاد ه بتاریخ دوم حمل سال 1344 ه،ش شامل صنف او ل مکتب متو سطه سلطان علا و ء الدین غور ی شدیم وجا ن محمد واثق شامل صنف چهار م این مکتب شد ومحمد قا سم علم در صنف پنجم بود.  بعداز دو روز برای ما بستره واتاق دادند واتاق ما مشخص شد وبرای اولین بار با هم صنفی خود سرا ج الدین ولد سیف الدین ازدهک برادر زاده شهید میرزا کمال الدین خان و ظا هر ولد گل محمد از دهک معرفی شدم .
بستره :  شامل دو تخته کمپل ، دو تخته رو ی جائی یکدانه بالشت وتوشک مع پو ش آنها وهم یکدانه گیلاس مسی چا ی خوری وقاشق وپنجه بو د .
چند روز صنف اول ودوم یکجادر یک صنف بود یم تا صنفها مکمل شدند استاد سعدالدین کاهش ( مشهو ر به ملنگ) صنف را کنترو ل میکرد  ، در س نبود گپ زدن وقصه کر دن بود هوا بسیار سرد بود بعداٌ صنفها جدا شد ند معلم صنف اول استاد سعدالدین کاهش واز صنف دو م احمد علی طالب بود. مکتب صنف سو م وصنف ششم ندا شت.  
وضعیت سیاسی ، اقتصادی ، فر هنگی واجتماعی در چغچران :  
در چغچران بدون همین ُپل و کوتی دومنزله دیگر هیچ نشان وتعمیر ی دیگر ی وجود ندا شت .تمام شعبات دو لتی در داخل همین تعمیردو منزله بود ؛  بدون مدیریت معا ر ف .  مدیرمعارف با همه پرسونل خود روبرو ی تعمیر ریاست زرا عت در یک اتاق کار میکردند ،بطر ف
شر ق کوتی دو منز له آنطرف سر ک عمومی چند تا آتا ق گلی وکهنه بو د که کمی آنها را رنگ سفید کرده بودند نا مش بود شفا خانه ، پشت سر شفا خانه طر ف جنوب آن چند تا اتاقها ی دور ودراز بود که صنفها ی در سی دارالمعلمین غو ر بود ودر حدود صد متر دور تر در جنوب آن لیلیه بود وصنفها . بازار در جاده زیر جنگل دهن کند یوال در حدود 15-20دوکان وجود داشت ودر پشت دو کانها دهن جر کندیوال کاروانسرا ی کهنه وقدیمه بود که اتاقها خیلی زمینی وتاریک وبدون کلکین دا شت وآنرا بلدیه میگفتند هر کس از هر جامی آمد اول باید همرای اسپ خود آنجا میر فت واسپ خودرا آنجا تحویل میدا د و پول میداد وروزیکه میر فت از آنجا حر کت میکرد . در زیر عید گاه دهن جرکند یوال حویلی کوچک گلی بود شاید دو سه خانه داشت میگفتند که این خانه حا جی میرزا محمد اقبال رئیس بلدیه است جا جی محمد اقبال آدم میانه قد با ریش ناز ک ،خوش نویس وخو ش لباس درسطح چغچران بود وبعدا گفتند مریض شد بکابل رفت و وبحق پیو ست . بعد از آن عبدالجبار خادم شار وال شهر شد . در شهر چند میرزا ومامور ازتیوره درنزدیک کوتی خارجیها خانه داشتند از جمله میرزامحمد حسین خان آمر تفتیش ، میرزا عبد الر حمن خان مدیر تا دیات ،میرزا موسی ، میرزا عظیم ، باز محمد تلیفونی ، میرزا عبدالهادی ، کا ظم عکاس واستاد شیرین خان .  بیشتر ما مورین در دره کا سی
  وتپه مُفلسها وبزر گان مانند والی صاحب دین محمد دلاور، عبد الر سو ل پشتون ومر ستیال صاحب در خانه حاجی وکیل عبد الجبار خاد م وحا جی رئیس در  دره  کا سی میرزا غلام حیدر خان،میرزا کمال الدین خان وبرادر های وکیل صاحب فخرالدین خان زندگی میکردند سطح زند گی مردم بسیا ر پائین بود تنها حاجی رئیس یک موتر لاری داشت دیگر هیچکس موتر چی که موتر سکلیت (سکل) وبایسکال هم نداشتند.وسایل نقلیه اسپ وخر وگاو بودند
انتخابات 1344:                                                                                                                در انتخابات سال 1344 از واحد های  شش گانه ولایت غور ذوات محترم ذیل بحیث وکیل در پارلمان انتخاب گردیدند :  حاجی عبدالغفو ر سوفک از چغچران ، از لعل وسر جنگل خادم حسین بیک  ، از
  پسابند حاجی احمد خان ، از تیوره وکیل فخر الدین خان ، از شهر ک وساغر وکیل محمد عظیم خان و از تولک وکیل حاجی سلطان محمد انتخاب شدند .  وسناتور غور  محمد سعید مشعل بودند .
انتخابات1348:                                                                                                               برنده گان انتخابات  سال 1348 عبارت بودند از : وکیل عبد الجبار خادم از چغچران ، وکیل خادم حسین بیک  از لعل وسر جنگل ، وکیل  حاجی احمد جان از پسابند ، از غور تیوره  وکیل  فخرالدین خان ، از      تو لک  سید محمد رفیق  نا دم  و از شهر ک وساغر تاج الملو ک  خان . سناتو ر غو ر میرزا محمد حسین  ابراهیم زاده انتخاب شده بودند.
 زنده گی در متو سطه سلطان علاوالدین غور ی :
حال که فکر میکنم درمتوسطه سلطان علا والدین غوری زنده گی بسیار دشوار بود . بدلیل کمبود جای ،  
در هر اتاق  بیشتر از معیار و ظرفیت  اتاق چپر کت گذاشته  بودند که فقط آدم میتوانست به سختی ازبین دو چپرکت تیر شود  . مسئله جای خیلی ناراحت کننده بود اما کسی جر ئت گفتن را نداشت.
اعاشه :  همین استحقاق یا اعاشه ایکه در سالهای 1346-1355حواله بود  ، در سال های 1344 -1345 هم بود. بطور مثال  ؛ صبح نان گرم وچای شیر ین، چاشت برنج اعلی وگوشت ویاکچا لو ،  وشب شور با یا قورمه ونان گر م  . در سال 1344هیچکس چای شیرین صبح همرا نان نخورده است چاشت شوربای زرد ک وشب شور بای زردک وکدام شب اگر شوله بودی.  مدیر معار ف وشهنواز خان می آمدند استاده بودند که کسی چانس دو نان نخورد . همان بود که محمد رسو ل فایق شعر سروده بود وبدر وازه طعام خوری نصب کرد – «  که ا لا ای وای زرد ک وای زرد ک – شکم ها ازبرت آمد به تر پک – اگر با شد کچا لو وکبابم –قدو مش را کنم لا له ربابم   » تاچند وقت جستجومیکردند که این نفر پیدا کنند واگر شود این مخل  را از مکتب خارج کنند .                                                                                     
 اول برای صنوف بالا بترتیب نان میدادند وصدا میکردند ، صنف 9 ، صنف 8 ،صنف 7صنف5 صنف 4 ،صنف2وصنف اول  . بخاطریکه اگر نان خلاص شود یاکم باشد کسی از صنوف پائین جر ئت وحق گفتن راندارد که بگوید من نان نخورده ام . یک شب شیر علی هم صنفی ما گفت این نان های پسمانده است شهنواز خان که دستما ل به بینی خود گر فته بود برایش گفت بخانه خود همتو نان بخورده ای ، میخوری بخور نمی خور ی بُمُر تا آخری سال 1345 این وضعیت نا گوار دوام کرد .  
هیچکس اجازه نداشت بدون اجازه مقامها به بازار برود حتی روزها ی جمعه   .( یگان وقت احضارات نمبر یک اعلان می شد ،حاضری گرفته می شد) اگر پدر ش از هر جای آمده بود باید ور ق مینوشت که آنرا( رُقعه ) میگفتند .  معلم لیلیه ویا سر معلم آنرا امضا میکرد ونوشته میکر د برای چند ساعت اجازه دارد که به بازاربرود ، حدود ار بعه تعین شده بود از شمال تا شفا خانه در یا ، از غرب وجنوب سر ک عمومی واز شر ق تا تعمیر نو لیسه سلطان علاوالدین غوری وبچه ها ی لعل وسر جنگل که باید نماز میخواندندو عبادت میکردند با اینکار در زندان گوانتا نامو بسر میبردند(گا هی در وقت نان اعلان میکر دند  که اجازه ندارید ا زفلان جا تا فلان جا پیشتر بروید )  اگر کدام کسی مر تکب گناهی می شد زنگ مکتب زده می شد واورادرمحضر عام لت وکوب میکردند  .یکروز یکنفر از شاگردان که  نجیب الله نامداشت  و از طرفها ی بره خانه بود غزل کمر باریک بسیار مقبول میخواند ، و به همین دلیل اورا کمر باریک میگفتند ،  بخانه خود رخصتی رفته بود ناوقت آمد در وقت نان چاشت بمحضر تمام شاگردان آنقدر اورازدند که میگفت مَلیم یا معلم صاحب از گاتا خوردم 100رو پت میتم مرانزن ودر حقیقت شخصیت انسانها را میکُشتند .  بعضی خشتها وگلکها ی شاگردان لعل وسر جنگل را دروقت نماز وعبادت کردن شان میگر فتند وبه آنها مزاحمت میکردند وبعضی کور دلها مسئله هزاره وغیر هزاره را دامن میزدند .
کتابخانه ، مسجد ، کانتین نبود و یا جای که پدر ویا خویش تان می آمد دمی با او بنشینی گپ بزنی نبود اگر میخواستی خانه بروی باید کسی می آمد رخصت شما را میگر فت چندین بار شاهد بودم حاجی رئیس با پدر عبدل ولد دولت می آمد رخصت اورا میگر فتند ویا میرزا عبدالباقی کندیوال چندین بار آمده رخصت عبدالله ولد نور محمد خُسر بوره خوده گر فته است .دکتا توری پرولتاریا بیداد میکرد. .
سال 1345  بود که اعلیحضرت المتوکل الله محمد ظاهر شاه به غور آمد ند در حدود چند ماه قبل از سفر او به غور ، از مکتب گر فته تا حکومتی همه مصروف کا ر وجور کردن بودند مکتب را رنگ کردند لو حه وشعا ر نوشتند از جمله به پشتو نوشته شده بود دغو راتو ولایت د سلطا علاو ءالدین غو ری منزنی شونزی – ملا ی آمده و خواند ه بود . دغو روتو ولایت دسلطان علا والدین غو ری منحنی بنونحی. وهم شعا رها وابیاتی در وصف شاه سروده شده بود . شا ید ماه اسد وسنبله بوده با شد که شاه تشریف آوردند ازطرف لعل وسر جنگل و سر ک زیر گدام تا بازار همه مردم اورا استقبال کردند ودر پیشرو ی کوتی دومنزله خیمه هاو تجیر ها بر پا کرده بودند از سر تا سر غو ر مردم آمده بودند . شاه در پهلوی برج یا دیوار پایه ای  اندازه گیری مقدار سطح ارتفاع آب در بستر رود خانه  آب دریا هریرود در عقب تعمیر ولایت  که در بین مردم به  " درجه " مشهور بود ، آب باز ی کرد . سیاه مو ی  معشوقه جلالی را شاه نیز ملا قات کرد . وزیر معا رف که علی احمد خان پوپل میگفتند فردای آن روز از مکتب سلطا ن علا والدین دیدن کرد . در همین سال معلم سپورت داشتیم عبدالرحمن خان نامداشت واستاد عر ض حسین خان هم بود ، آدم بسیا ر چالاک وجدی بود هر صبح وقت زنگ زده می شدو همه را بیدار وسپور ت میکردند تا نزدیکها ی گدام همه را میبردند وصدا میکرد بچیم ازبک دست بینداز وپای توغلط است  . جمناستیک ،والیبال ،فوتبال وغیره نو رایج شده بود  . فردا ی روزی که شاه در غور بود معلم سپور ت صبح وقت آمد اتاق به اتاق میگشت آرام میگفت بخزید بچیم حضرت هما یونی استراحت اند بخیزید سپورت کنید .
ماه عقرب 1345 محمد عظیم خان هراتی مدیر معارف تبدیل شد ودر عو ض آن محترم عبدالرحمن
 سیستانی بحیث مدیر معارف غور تشریف آوردند  واز بهار سال بعد شهنواز خان تبدیل شد به باد غیس . نهال انسا نیت  وانسا ندو ستی  وحقوق بشر و حق طلبی  وحق دادن  در غو ر از برکت سیستانی شانده و آبیار ی شد وبه ثمر رسید .
در اولین روزها ی آغاز بکار خود سیستانی متوجه اعاشه واباته شاگردا ن مکتب شد ، برنج اعلی وروغن زرد حواله کرد .  بیاد دارم در روز ها ی آخر سال بود امتحا ن سالانه نزدیک بخلاصی بود . تیر می شدیم ازراه همرای محمد قا سم علم ، آصف  وپدر ش  که از تیوره آمده بود  سیستانی صاحب  بدروازه مدیریت معار ف به افتو( آفتاب) نشسته بود ما گفتیم که  این مدیرمعا رف نو ما است .  پدر آصف گفت چطور یک جور پر سانی بکنیم همرا یش . جور پرسانی کرد سیستا نی گفت چطور بچه ها نان شما چطو ر بود گفتیم خوب بود برای پدر آصف گفت من کو شش میکنم شما که  بچه ها ی خوده  که بما تسلیم  کرده اید خو ب نگهداری کنم . در زمستا ن سال 1345 تمام تو شکها وبا لشتها وکمپلها را بسر ملا زمین تکان داده بو د واتاقها را تماما پا ککاری وزمین آنرا خشت پخته فر ش کرده بودند . یک اتاق مخصوص گلیم ها ی پاک فر ش کرده بود ند برای مسجد و نماز .  پیش از او مسجد نبود هر کس لب در یا یا مسجد صحرای بود که باران بود ی نماز خوانده نمی شد .
در سال 1346 در وقت عبدالرحمن سیستانی کانتین ، کتابخانه ایجاد گردید .  آزادی ها ی نسبی  وجود داشت . بغیر ساعت در سی بهر جای که میخواستی میتوانستی بروی. در کانتین  میتواستی  که قطعه بازی (پر بازی) و  شطر نج کنی  ، یک جریده دیواری  تاسیس و در کانتین رادیو   آماده شد که چا شت وشب در طعامخانه میتوانستی اخبار را بشنوی  .  یک پایه لادسپیکر در صحن مکتب نیز  نصب کرده بودند ، آزادی بیان وشکایت کر دن تحفه های سیستانی درغورو از حالت نظامی بود ن مکتب بغیر نظامی شدن
 مکتب ها بود . پیش ازسیستانی هر کس از رو ی کاغذ چیزی میخواند در محا فل ومجالس وسیستانی زمانیکه پیشت میز خطابه میر فت از یاد صحبت میکرد و گذاشتن گیلاس پر از  آب در گوشه ای از میز خطابه  ، از ابتکارات سیستانی درغور آنوقت است
هر جمعه باجمعی کثیر از شاگردان مکتب متوسطه به نماز جمعه که در مسجد جامع محبس خوانده می شد میر فت ونماز عصر وشام همیشه  در مسجد مکتب تشریف می آوردن و با شاگردان  بسیا ر دلسوزو
  مهربان بود . همیشه میگفت من بچه یک ملای غریب هستم . بعد از آقای سیستانی نور احمد عزیزی مدیر معارف غور شد .  آدم با دسپلین و با انضباط بود . یکروز موتروان  والی  وقت  که خود را  کمتر ازوالی نمیدانست ،  درصحن امتحان سالا نه که در هوا ی آزاد گرفته می شد داخل شد درین موقع عزیزی حا ضر بود به دریور نزدیک شد گفت تو نمی فهمی که اینجا شاگردان ما امتحان دارند وتومزاحمت میکنی چنان سلی (قفاق)  برویش زد  که فکر میکنم تا حالا  اگر زنده با شد از یادش نر فته  ، وگفت دفعه دیگر که آمد ی دور استاده شو و یا اجازه بگیر .  
روز ی  عزیزی به طعامخانه آمد  دید که برنج شو له است به آشپز بابا اسلم هراتی گفت چرا اوروز دیگه هم برنج خام بود آشپز گفت صاحب  کا ر ی او وآتش است  . کفگیر را  گر فت  بکمر آشپز زد  و او را رخصت کر د گفت این بچه ها نو کر زن من وتو نیستند که هر چی دلت خواست بکنی.  

تعداد مکاتب :
 
تنها یک مکتب متو سطه درمرکز غور بنا م سلطان علا والدین غوری بود ابتدائیه ساغر –ابتدا ئیه تیوره –ابتدائیه تو لک –ابتدائیه کمنج – ابتدائیه دولتیار وابتدائیه لعل وسر جنگل وابتدائیه پُرچمن وابتدائیه پسابند ودیگر همه مکاتب غور دهاتی بودند تا صنف سوم در س میخواندند بس.
صنف اول سال 1344ه،ش :
محمد رسو ل ولد محمد رفیق ،ملک خورتر ک ولد نور محمد از اسپزو ، شیرعلی ولد محمد علی از بید ک جلال شهر ک- عبد الر وء ف ولد محمد یو سف ومحمد نصیر ولد میر گل از فریه گهر ساغر – محمد میر ولد قاسم ، محمد ولد نظرمحمد ،غلام رسو ل محمد رسو ل ازقریه خوله سُر خ پسابند، عبد الر وء ف و
 انبیا ولدان محمد نصیر خان ، داوود ولد عبد الغفو ر خان نواسه محمد نصیر خان از قریه سیاه چوب پسا بند – محمد عارف ملکزاده، محمد آصف ملکزاده از قریه عا شقان – محمد رسو ل ولد محمد اکبر ،سعد الدین ولد محمد مو سی از قریه ملا علی تیوره – محمد اکبر ولد محمد غو ث ،احمد ولد الف ،خداداد ولد محمد عمر از قریه گاو کُش ومحمد ولد عبد ا لعزیز ا زقریه کوتاه ورزقای تو لک – امیر محمد ولد خیر محمد ، سعد الله ولد خالمراد از قریه قلعه نقشی عبد الله ولد نور محمد خسر بو ره میرزا عبد الباقی کند یوال ، عبد القیوم ولد امان الله ، سرا ج الدین ولد عبد القیو م ،اختر محمد ولد محمد از قریه خا ک ملا (خاک آخند ) سرا ج الد ین ولد سیف الد ین ( سکند ری ) از قر یه دهک غو ریها مر بو ط مر کز چقچران – عبد ل ولد دولت از دو لتیا ر خُسر بو ره حا جی رئیس عبد الغفور (مشهو ر به ماءمور تانک ) – عبد الحکیم ولد محمد حسن ، محمد نا صر ولد میرزا غلام حسین بیک از لعل وسر جنگل – رحمت الله ولد شاد کام ومراد ولد شاه بیک از قریه مُر غاب بودند . آنهای که زنده اند برایشان طول عمر وصحت آرزومیکنم وآنهای که بر حمت حق پیو سته اند طلب مغفرت میکنم .

صنف دوم سال 1344:
عبدالقیو م ولد حا جی عبدالغفو ر سو فک که او ل نمر ه صنف بود باقی صنفهای آن محی الدین ولد فضل الدین ،الله نو ر ولد خیر محمد از قریه سیب تلخ تیوره، محمد قاسم ولد محمود بیک ،سید عالم ولد میرا جان عبد القیوم ولد اکبر از الله یا ر ، زاهد ولد گدائی از سو فک ، احمد ولد عبد الواحد قریه سین تیوره ،محمد امین ولد عبد الوهاب ، احمد ولد ضیا الدین از پسا بند ، ظا هرولد گل محمد از دهک، جمعه گل ولد محمد گل ،جمعه گل ولد جمال ، عظیم ولد عبد الحلیم از قریه جر ف و خمین ساغر ، مراد ،خداداد ولد عبدالغفو ر ازقریه سو خته مر کز ،سید گل ولد محمد الله وسلطان خان کٌل از قریه امرُتک محمد الله از قریه گندو ، عبد الر حیم از قر یه شویچ کما ل الدین ، عبد الوهاب شانه بین از شهر ک و جمال که بزیر دُره طالب جان داد از مُر غو ، غلام نبی از قطس سرور ولد محمد عیسی بیک ومحمد علم ،غلام رضا ولدمحمد رضابیک،محمد علی ولد سروربیک از لعل وسر جنگل وچند نفر دیگر هم و ازخود چغچرا ن بودند که فرا مو شم شده. بعداز صنف سو م
عبد القیو م ولدحاجی عبد الغفو ر کدام مریضی برایش پیدا شد وپدر ش کوشش کرد که به مکتب ادامه بدهد ودر س بخواند مگر فائد ه نکرد .

صنف چها رم :
همه جدید الشمول بودند واز اطراف آمده بودند از پسابند ،تیوره جان محمد واثق ولد غلام ، محمد نسیم ارباب ناصر ، عبد الظاهر سخیداد از یخن سفلی ،،شاه گل ولد گل محمد از ده تای، محمدنعیم ولد محمد ،محمد عظیم ولد عبدالحمید ونثا ر احمد حاجی محمد افضل خان از چشمه میران ،یو سف اعظم اوتای تیوره ،نذیر ،حسین ملهم ،سید محمد طالب ، بهادُر ،خیر محمد و رقه غلام نبی خواجه گانی ،سلطانشا ه ولد مجنون ،مولا داد وکیل عبد الحکیم از خوجه گان ،حیاتالله ولد ابرهیم بیک ،حفیظ الله ولد اباب سلیم از تغه تیمو ر ،سیدمعروف، محمد عثمان ارباب عبد العزیز  وشیر احمد از آخری ساغر ،یعقوب وغفور رادیو ساز از شهر ک، قربا ونبی  قو ماندان از لعل وسر جنگل وچند نفر از غلمین وقلعه گهر ودو لتیار ولعل وسر جنگل غیره بودند

صنف پنجم :
عبد المجید ولد محمد عمر ازقریه اوتای تیوره اول نمره صنف خود بود که صنف ششم امتحان سویه داد وشامل صنف هفتم شد یو سف ولد محمد ،عبد الر حمن ازقریه آخری ساغر وهم صنفهای او محمد قاسم علم ،یعقوب دلیر ، محمد یونس ولد میرزا نجم الدین ،نظا م الدین نور ی ولد غیا ث الدین، احمد ولد ملا عثمان ،نو رالدین ولد محمد اعظم،عبد الستار ولد ملهم ، غلام دستگیر خور سند سیبکی ولد امان الله ، محمد هارو ن ولد عبد الحکیم از پسابند عبد الر حیم، صمد چهار در صمد نیلی ، خیر الدین وفیض محمد از شهر ک ، محمد ولد حبیب الله ومحمد عبدالصمد ، احمد علی از لعل وسر جنگل عید گل از آهنگران ، گل احمد ،غفور ،غلام رسو ل ونظا مالدین ارباب بو ستان از بره خانه ،عبد الرحمن ومومن از قلعه گهر وتعداد دو ستان دیگر یاد شان بخیر بودند

صنف هفتم متو سطه:
که جدید الشمول بودند از جمله کاکا قدیر فیروز کوهی فرزند ار شد وکیل صاحب فخر الدین خان ، ناصر جان پروانه ولد محمد نسیم خان، محمد یوسف لعلزاد ولد میرزا محمد اسحا ق ،محمد نسیم عظیمی ولد محمد عظیم ، رکن الدین پرچمنی ، نصیر وتعداد زیادی از پرچمن ، فخر الدین ولد میرزا دو ست محمد ، نادر ولد سید محمد محمود ساغری وغیره بودند

صنف هشتم متو سطه :
محمد نصیر از پوزه قل ، نصیر ، غنی تیمن ،سید عمرخان ،محی الدین خان برادر حاجی علا وءالدین خان عبد الر حیم مسجون ، شیر احمد حاجی باز محمد خان . محمد حلیم میرزا خوشد ل خان ، عبد الله ولد ملا شمس الدین ،احمد ولد رو ح الله ، گل احمد مند یشی ولد عظیم، رحمت الله از ساغر وغیره .
متو سطه سلطان علا والدین در پهلو ی خود دار المعلمین هم دا شت که تا صنف 9 در چغچران در س میخواندند وبعدا در هرا ت میر فتند ویکسال در هرا ت در س میخواندند که بنا م دارالمعلمین مستعجل یاد میشد و به فارغان آن  ده مستعجل میگفتند که تا اکنون هم به آنها  ( معلمین ده مستعجل میگویند )

صنف هفتم دارالمعلمین غور
عبد الو هاب دانشیار وتعداد که قواره شا ن کلان معلو م می شدند وبخواهش خود شان هم بود عبد ا لستار حاجی عبدالوهاب خان ، محمدسرور ،آدم خان ،ابراهیم برادر شیخ احمد ،خان آقا ، قادر از پرچمن ، محمد گل سر تو ر، محمد شاه خان ، محمد افضل خان عبدالغفو ر خان زه نوروز از پسا بند ،تیوره وساغر

صنف هشتم دارالمعلمین غور:
حبیب الله صوفی نصر الله ،غلام سخی، اسمعیل ، حاتم ،الف یار محمد ،محمد جان ،احمد چوبی.عبد الر حیم ملا رحمت الله، غلام یحی ولد حاجی خوشد لخان ،محمد آصف صدیقی، عثمان مار چ ، محمد عمر وجمعه خان مبارز ،ابراهیم وتعداد زیاد ی از ساغر،لعل وسر جنگل تیوره بودند

صنف نهم دارالمعلمین غور :
عبد العزیزساغری ، محمد ولد حا جی حلیم از ساغر،احمدولد عبدالرحمن ، مولاداد ولد صو فی نصر الله ، محمد رسول (فائق ) ولد محمد یعقوب ، محمد نذیرولد حاجی عبد الر سول خان ، شریف ولد شاه محمد ،
 گل حضرت خان ولد ببر ک خان ، محمد جان ، غلام نبی از خواجه غار ، عبد الر و ءف ولد ملا عبد المجید ، محمد یعقو ب ولد ملا زمان ، غلام سخی ولد محمد اسمعیل مسگرا ، محمد ولد افضل از یخن علیا ، حاتم خان ، الف خان ونو ر محمد از زه نوروز ،نوروزعلی ونجیب الله از ساغر وتعداد دیگر از دوستان که معذ رت میخواهم فرامو شم شده اند .
سال 1345 ه،ش که شامل صنف هفتم متو سطه شدند
حسین علی راموزی ولد محمد حسن، غلام علی فگار زاده ولد استاد محمد رسول فگار،محمد انور غو رِی ولد محمود ،عبد المجید برو مند ولد محمد عمر، عبد الغیاث عمر ی ولد میرزا محمد عمر ، تاج محمد مشغو ل ولد محمد گل ، احمد سعیدی ولد سیفو ر ، گل احمد مد هو ش ولد محمد یوسف ، محمد یو سف لطیفی ولد فیض محمد ، عبد الرو ء ف عظیمی ولد محمد عظیم ، محمد ایوب ورد ک ، عبد الحی خطیبی ولد عبد الهادی ،عید گل غفو ری ولد عبدالغفو ر ،احمد سعید سروری  ولد محمد سرور، عبد الکریم کا ر ولد احمد ، محمد نظر پسابندی ، محمد صدیق ولد محمد افضل ، آغا جان صفار ولد محمد حسن ، غو ث محمد ولد  دلا سا ،جمعه خان کوچی  جلندر ،جان علم  سید شفیق ولد سید محمد صدیق ، عبد الکریم ولد بسم الله .
 این صنف در اعتصابات و تظاهرات غو ر وقت خود را ضایع نکردند .  شعرا ،نویسنده گان ،دانشمندان ،سیا ستمداران وتحلیل گران غو ر بیشترین از این صنف است . بیاد دارم در سال های1347 شخصی در روی دیوار صنف نهم نوشته بود که تاج محمد مشغول را بمزاق هایش واحمد سعیدی را به دیمو کرا سی هایش یاد کنید .
در آخر ا زتمام دوستان که در قید حیات هستند ونام شان ذکر نشده ویا به ابدیت پیوسته اند معذرت میخواهم از فا میلهای شان و برای زنده ها صحت وطول عمر بیشتر آرزومیکنم وبکسانی که به ابدیت پیو سته اند طلب مغفر ت از خداوند ج آرزومیکنم وسلام