آرشیف

2018-2-16

استاد محمد عارف ملکزاده

جلالی عاشق روی سیاه موی:

جلالی عاشق روی سیاه موی{های های دلارامی}- اسیرچشم جادوی سیاه موی.
کند سجده جلالی از سرصدق-بمحراب دوابروی سیاه موی.
آبها که شرشر میکند،میشها که بربرمیکند،دل یاد دلبرمیکند،بگذار بنالم سبزه می  ،تاکی بنالم سبزه می .

هنرمند بزرگوار عبدالوهاب مددی فرزند امیر محمدفرزند ولی محمد

سرم افتادبسودای سیاه موی –دلم دارد تمنای سیاه موی.
سیاه مویان عالم خیل خیل است-نمیگیرد یکی جای سیه موی.
شفق (صدف)از موج دریا میزندسر-چولعل از سنگ خارامیزندسر.
طلوع صبحدم روی سیاه موی – زبرج آشکارا میزندسر.
بیت  با لا مطلب خواندن بسیار مشهور ی است از یک هنرمند محبوب کشور :
 نام این  هنرمند بزرگوار عبدالوهاب مددی فرزند امیر محمدفرزند ولی محمد  است .که در برج جدی سال 1317 در قریه ترکان سفلا ولسوالی  انجیل ولایت هرات دیده بجهان گشود ه است .مددی در سال 1318 در 9ماهه گی پدر بزرگوار  خود را از دست داد .سرپرستی آن بدوش کاکایش عبدالله که کار مند دولت بود  وبه منشی معروف بود قرارگرفت. و پدر کلانش  ولی محمد در میمنه حاکم ویا ولسوال بود  ،و مدت زیادی را  در انجا وظیفه اجرا میکرد ، زمانیکه در میمنه وفات نمود مردمان  اجازه ندادند تا جنازه اش را بهرات انتقال دهند  ،اسرار داشتند که بایددر میمنه  بخاک سپرده شود.مددی دوساله بود که بشهر هرات امد وشهر نشین شد .
 مددی  4ـ5 سال داشت که منشی عبدالله کاکایش درولسوالی کشک رباط سنگی وظیفه داشت  ومددی نیز بافامیل  در کشک رباط سنگی  رفتند ،  وبا بچه های هم سن وسال خود که { چند تا ظفل که در نزدیک خانه شان بودند}در ان قریه بود ند آشنا  ورفیق  میشو د انها روزانه گوسفند های خود را بچراند ن  میبردند ، مددی نیز آنها  را همراهی  میکردوبگفته مددی  او به یک چوپان تیدیل شده بود، وهم چوپانی میکردم وهم بیت  میخواندم  ،از آقای مددی میپرسیدند  آواز خوانی را از کی آموختید واستاد شما کی بود ؟؟  جواب میداد ، از همین بچه ها ی چوپان ، که آهنگهای سرحدی ومحلی ولایت شانرا می خواندند .
مدت  شصت و دو 62سال  پیش این آهنگ   {سیاه موی وجلالی} رادر رادیو کابل یا رادیوافغانستان خواندم تا حالا  مردم افغانستان آنرا فرمایش میدهند .
 در سن 7ـ8  ساله گی شامل  مکتب  لیسه ،سلطان غیاث الدین غو ری  درهرات میشود . وتا صنف 8 درس میخواند ودر جریان صنف 8  در سال 1334بکابل رفته وصنوف 8ـ9، رادر لیسه ابن سینا  کابل و  صنف 10ـ 11ـ12را در لیسه تخنیک ثانوی  به اتمام میر ساند ، ودر سال 1334 یکی از دوستان اقای عبدالوهاب  مددی،که  از خویشا وندان حفیظ الله خیال  بود  اورا نزد آقای خیال برده وبرایش معرفی میکند،آقای خیال  در رادیو افغانستان مدیربود ،  ، آقای مددی  در ابتدا بنام هراتی وبعداً بنام رنجور آهنگ میخواند وبگفته  آقای مددی فشاراز طرف  اداره مکتب و فشار خانه   با لای  اوهم نتوانستند مانع اواز خوانی اش شوند ،  در اخر  مدیر لیسه تخنیک ثانوی بنام محمدنسیم خان مرا بسیار تشویق کرد وازاین تاریخ به بعد بنام مددی آهنگ خواند ن،رارسما آغاز.. ودر سال 1334 به رادیو افغانستان رفت،  واولین آهنگ را  ثبت کرد،که همین آهنگ مشهورسیاه موی وجلالی بود.
    مددی در سال 1338 از لیسه تخنیک ثانوی فارغالتحصیل شد.
ودرسال 1339 مدت یکسال کورس هوا شناسی را خواند، واولین مأموریت  اودر  هوایی ملکی بود، وبعدا  او را  سید قاسم خان رشتیا  که در آنزمان  وزیر مطبوعات بود،خواست وبرایش دررادیو افغانستان وظیفه دادند، وبعداز مدت 8 ماه وظیفه برایش بو رس  . تحصیلی دادند .
اقای مددی دو دفعه بور س های تحصیلی گرفته است  .دفعه اول دربین سالهای 1965ـ1966 مدت2سال بود در آلمان غرب ودفعه دو م درسال1972  مدت  دونیم سال  دررشتۀ ژور نالیزم رادیودر آلمان غرب درس خوانده است..
درسال 1345 درماه سرطان المتوکل علی الله محمدظاهر شاه ،سیاه موی معشوقه جلالی را درشهر چغچران ملاقات کرد ،.
در سالهای 1346 ـ1347رادیو درام  داستان سیاه موی وجلالی از طریق رادیو افغانستان، شب هنگام پخش می شد ، که من  نویسند متن هم یکی از علاقه مندان وشنونده گان سر سخت این داستان بودم وهستم.
مددی درسال 1347عروسی کرده است ،ثمره ازداج اش دوبچه ودودختر وفعلا سال  ـ2017صاحب پنچ نواسه میباشد .
مددی در سال 1361 به اتحادیه هنر مندان افغانستان  رفت و تا اخرین  لحظه که وطنرا تر ک  گفت  در انجا کار کردند .
آقای مددی .ا ولین کسی است که راجع به مویسقی افغانستا ن وسر گذشت آ ن کتاب نوشته کرده است  ، واین کتاب 20 سال پیش ازامروز ، درسال 1997  در ایران چاپ شده است . ،  که درچاپ نخست  البوم آن مفقود گردیده بود، واما چاپ دو م این کتاب سه ،3 سال پیش ،در سال 2014  در ایران  چاپ   وبدسترس علاقه مندان موسیقی قرار گرفته است.، واین نقیصه مر فوع گردیده است.
آقای مددی زمانیکه  برای تحصیل  به آلمان غرب  رفته بود وباپخش آهنگهای محلی افغانستان  از جمله همین آهنگ سیاه موی وجلالی بارادیوی ، وی ـ  د ی  ـ  ارـ  ـ آلمان غرب همکاری داشت، بعد از مدتی،  مسؤل ادارۀ موسیقی رادیوی ـ وی  ـ  د ی  ـ  ار ـ، آقای مددی   را خواسته وبرایش گفته بود، که تو ما را بیک سبک جدید  موسیقی آشنا کردید ، که نه هندی ونه پاکستانی  ونه ایرانی و نه ترکی است  ، یعنی هندی وپاکستانی شباهت باهم دارند و سبک تر کی وایرانی هم با هم  یکسا ن اند واین خواندن تو سبک علیحده وخاص است ، که به موسیقی این ممالک شباهت ندارد بگو ئید کدام سبک است ؟؟  وبعدا او درین باره توضیحات میدهد. که این سبک محلی ومردمی افغانستان است .
 در سال 1999 آقای مددی مانند هزاران افغانستانی دیگر به تر ک وطن مجبور وبه کشورآلمان پناهنده شده، ودر شهر هامبورگ آلمان ،همرای فامیل خود زنده گی میکنند .
عبدالوهاب مددی انسان خیلی مهر بان ،حلیم ،مؤدب،بانزاکت،برده بار ،متواضع ،سخن شنو  وسخن سنج، خیلی ساده وبی تکلف است ، هیچو قت مانند بعضی ها خود نمایی وبزرگنمایی نمی کند  واقعا انسا ن  شریف وشایسته است ، درین روز ها خبر شدم که آقای مددی مریض است ، همرایش تلیفونی صحبت کردم .،گفتم مددی صاحب چی  حال دارید ؟؟ وچی تکلیف دارید ؟؟ گفت ملکزاده  صاحب ،پیری ،همرای قربت ،فراق وطن ،و دوستان،مرا زار وزمین گیر ساخته است.
من عارف ملکزاده   در سال 1344 زمانیکه شامل مکتب متوسطه سلطان علا والدین غوری شدم  در  جریان سال 1344 از طرف اداره مکتب  درامه ها ،کنسرتها  وپروگرام های تفریحی  در مکتب تنظیم وصورت میگرفت ،که در آنوقت نظام الدین  ولد ارباب بوستان که از قریه بره خانه (خواجه سبز پوش )چغچران بود ،  وهم صنفی  محمد قاسم علم ونظام الدین نوری ،غلام دستگیر خرسند سیبکی ،گل احمد اسیری یا بره خانه بود ،خواندن سیاه موی وجلالی را بسیار خو ش  ومقبول میخواند ، شایدنامبرده از طریق رادیوکابل  از آقای مددی شنیده باشد {تا همان وقت من همین سبک را نشنیده بودم }وهم در قریه ما مردم در عروسی ها میخواندند .
سیاه موی وسیاه خال جلالی ـیقین بر گشت اقبال جلالی .
نفس بالا مده بالب رسیده ـفروریخته پرو بال جلالی.
مگر من حقیقت آنرا نمیدانستم،  جلال وسیاه موی از قومهای ما بود ند زن وشوهربودند  من فکر میکردم  {مربوط این دو، زن و شوهر است این غزلها}،عاشق نشدی که بدانی خدنگ عشق .مگر نظام الدین ارباب بو ستان واقعاخیلی ها ،عالی و زیبا میخواند، وهای دلارا می ،.وهای دلارامی ،سبزه می ،های میگفت.
صدف {شفق}از موج دریا میزند سرـ چولعل از سنگ خارا میزند سر، های دلارامی .
طلوع صبحدم روی سیاه موی ـ زبرج آشکارا میزند سر .های دلارامی .،ابها که شر شر میکند ،میشها که بربرمیکند ،دل یاد دلبر میکند ، بگذار بنالم سبزه می  ،تا کی بنالم سبزه می.#ارباب قریه سلطان محمد آشکارا ونام برج را  بنام برج آشکارا یاد میکردند.
در انوقت کمتر رادیو پیدا می  شد ، منظورم مردمان خیلی دارا  وثروت مند رادیو داشتند ، شاید در چغچران در حدود 100ـ150 نفر رادیو داشتند بس.
در زمستان 1344 که بخانه رفتم گاه گاهی همرای خود خواندن سیاه موی وجلالی را به سبک نظام الدی  ارباب بوستان ،زمزمه میکردم ، مادرم پرسان کرد  این خواندن را،ازکی یاد گرفتی ؟؟ قصه کرد م  از بچه های مکتب  ،میگویند  که کسی بنام جلالی عاشق سیاه موی شده بوده واین غزلهارا برایش گفته است ، گفت ها بابه یا  پدرمن وکیل دین محمد یکسال همرای چند نفر دیگر به بازار آبل ،یا هابل رفته بود ند ،{سالهای  1327ـ1330او وکیل بوده} در باز گشت ،از آنطرف که می آمدند ، رفته بود بقریه سیاه موی  وجلالی وقت خیل وخانه { یعنی خیمه پلاس بوده } خود معرفی کرده که من ازغورآمده ام، (سابق تیوره را غور میگفتند)واگر اجازه باشد میخواهم سیاه موی  را ببینم  ،  بعداز دیدن، برای سیاه موی چادر و مبلغ پول برایش روی نمای  داده بود،،و چاشت به آنها آش پخته کردند و بسیار عزت کردند ،از سیاه موی تعریف میکرد .
زمانیکه خواندن سیاه موی وجلالی را به آو از آقای مددی  واز رادیوافغانستان شنیدم ،شور،شوق وهوای دیگری داشت . ، وتاهنوز هم شو ر،شوق وهوای دیگری دارد {دردی ،سوزوگدازی در آن نهفته است}.
معرفت با  آقای مددی : از طریق رادیو  افغانستان آوازاورا شنیده واز طریق تلویزیون  افغانستان اورا دیده بودم ،.مگر به اوهم صحبت  نشده و ایشانراازنزدیک  ندیده بودم.
ماه حمل ویاثور 1366  خورشیدی  بودکه پسر خاله ام  محمد یاسین کوه زاد فرزند میرزا محمدعظیم خان  بخانه ما آمد،همرایش گفتم بچه خاله کدام خواندن  وآهنگ ثبت نکردی به رادیو وتلویزیون ؟؟، درحقیقت بسیار ناراحت بود ،من  گفتم بچه خاله چرا ؟
گفت تاکه آدم شناخت و واسطه نداشته باشد، امکان ندارد،.  از او پرسان کردم کی صلاحیت دارد ؟وبکجا آدم باید برود ؟ همرای کی صحبت و  گپ بزند؟ وغیره  .
 از مددی صاحب ، سروری وچند نفر دیگراسم گرفت ،برایش گفتم به بینم فردا اگر وقت داشتم یکمرتبه میروم، فردا ی  آنروز حوالی ساعت 10 بجه روز بدفتر آقای مددی که در پل باغ عمومی  روبروی لیسه نسوان  عایشه درانی ،بطرف مندوی دست چپ ،سابق تعمیری  بود دومنزله که بنام انستیتوت کیمیا یاد میکردند ، حالا مربوط رادیو وتلویزیون بود رفتم ، بادر وازه بان صحبت کردم که آقای مددی را کار دارم ،نام ووظیفه خود دادم ، بعد چنددقیقه اجازه دادند ، داخل ومرا بدفتر آقای مددی در منزل دوم، رهنمای کردند ، زمانیکه در وازه باز شد آقای مددی از پشت میز خود براه من امد  وگرم جور پرسانی کرد ، و یک گیلاس چای برایم  تعارف  ، وبعداً گفت امر کنید ؟.گفتم امر نه بلکی خواهش دارم ،  گفت بفر ماِیید ؟،جریان را  برایش توضیح وضمنا گفتم که غور هم از افغانستان است ، هر لنگ ولاش میتواند در تلویزیون آواز بخواند  امایک غو ری نمیتواند ، چرا  بایدچنین باشد؟او مرا به خویشتن داری دعوت کرد ، وگفت فردا اورا پیش من روان کنید، فردای آن  روز آقای کوهزاد نزدش رفت ویک خواندن در پرو گرامی هراتی ها ثبت کرد ..
دیگر وقت پیدا نکردم وآقای مددی را ندیدم تا اینکه "در سال 2009 ماه جولای واگست  آقای عبدالظاهر ظهوری از ما دعوت کرد تا در شهر هامبورگ جرمنی برویم ،وتصمیم گر فتیم رخصتی های تابستانی است، بعد از جرمنی بطرف اروپای شمالی هم میرویم،{دنمارک،سویدن،ناروی}هم سفر میکنیم ،  زمانیکه  در دستگاه راه یاب  ، ویا نفیخاسی دیدم، از خانه ما تاهامبورگ جرمنی ، حدود 500کیلو متر است  وتقریبا 5 ساعت ویا بیشتر وقت باید راننده گی کرد  ،گفتم باید وقتر حرکت کنیم،پیش از ساعت حرکت  دختر م ماریه ملک زاده مصرو ف بود ،در آن وقت 13 سال داشت در کمپیوتر  کدام چیزی را  میدید ، همه آماده شده بودیم  ومنتظر  که مار یه آمد وبرایم گفت پلار موژ هامبور گ ته زو ؟" پدر ما هامبورگ میر ویم؟گفتم بلی .زه اجازه لرم دیو چا سره  ملاقا ت وکم "من اجازه دارم همرای یک کسی ملاقات کنم؟ .گفتم بلی چرانه ؟ دچا سره ملاقات کوی لوری؟،همرای کی ملاقات میکنی دختر؟ " د استادعبدالوهاب مددی سره، گفت ،همرا ی استادعبدالوهاب  مددی ،  ولی نه؟ گفتم چرا نه،؟ گفت قول بده که تو اورا برایم پیدا کنید ، قبول کردیم ، ـ عادت دارم که اگر در شهر های دور تر بروم بعضی پرو گرامها را یاد داشت میکنم ، از جمله ملاقات با احمد ساغری یا احمد ملا سلیمان  تیتان ساغر  وخلیل صافی خسربوره اقای عبدالعزیز ساغری ومددی صاحب وبعضی دوستها وآشنایان دیگر .
 بعد از مواصلت  بشهر هامبورگ  پرو گرام خود ،درهامبو رگ را برای آقای ظهوری گفتم،،  در او ل همرای احمد ساغری،خلیل صافی تلیفونی صحبت کردم  وقرار وملاقات گذاشتیم   وتلیفون آقای مددی را از شخصی بنام آقای وحیدی  بد ست آورد یم. اول ظهوری صاحب همرای آقای  مددی صاحب  صحبت کردند ، بعداً من وخودرابرایش معرفی   کردم وضمناًگفتم دختر کوچک دارم او بسیار علاقه مند است شمارا از نزدیک به بیند ، واگرشما وقت  داشته باشید   آدرس خانه خود را بگوئید ما خدمت شما می آیم. در جواب گفت آقای مددی، این دخترکه از هالند بخاطر دیدن من بجرمنی آمده  است ،حق دارد تا من درین جا بدیدنش بیایم ،قرار گذاشتیم فردا  ی آنروز را بزبان جرمنی بانوف ، هالندی ترین استاشیون  وبزبان ما استگاه قطار یا خط آهن ،ساعت 11 بجه  روزمن می آیم ، من  وظهوری صاحب رفتیم  در جای تعین شده منتظر بودیم آمد ، واو هردو ی ما را نمی شناخت ، خود را معرفی کردیم، طرف خانه حرکت کردیم. { ماریه قبلاً رفته بود همرای ، دختران آقای ظهوری یک دستۀ گلی  بسیار مقبول خریداری کرده بود، زمانیکه مارا از پنجره دید منتظر در پشت دروازه استاده بود ، زمانیکه در وازه را باز کردند ،  خودرا معرفی کرد ودسته گل را برای مددی صاحب تقدیم ودستش را بوسید گفت استاد این گل از شما  است ومددی صاحب در جواب گفت بچیم آدم محلی خوان ویا خواننده محلی را کی  استاد  گفته ؟،بچه جان خواننده محلی را کسی استاد نمیگوید ، من استادنیستم  ،بخانه آوردیم ،  بعد نوشیدن چای ، از مددی صاحب سوالها ی کرد  .
1ـ این خواندن سیاه موی وجلالی را از کی یاد گر فتی واستاد شما کی بود؟ 2ـ چند ساله بود ی که این خواندن را کردید ؟3ـ چند ساله بودی که بمکتب رفتی ؟4ـ شما را که تشویق میکرد ؟5ـ تحصیلات شما تاچی سطح است؟ 6ـمشکلات شما درین مدت چی بود ؟ 7 ـاگر زحمت نمیشود یکمرتبه  میتوانی همین خواندن سیاه مو ی وجلالی  رازمزمه کنی؟ وغیره در آخر مددی صاحب  یک ،سی دی گلچین از آهنگهای خود را برایش تحفه داد .، که شامل این آهنگ ها است ، 1ـوطن عشق تو افتخارم ـ وطن دررهت جان نثار م .ـ 2ـبگاه نوبهاران .ـ3ـای هم میهن شریف. ـ4ـچی شود بچهره زرد  من .ـ5ـ جلالی عاشق رو ی سیاه موی .ـ6ـ عجب دست حنایی دار ی یار جان، ویا  شیرین دختر مالدار بسر شال نگین دار ـ7ـشاه کوکوجان فر خاری .ـ8ـساقی امشب  خشمگین شدازجفاجامم شکست. ـ9ـ در خلال سایه های ـ10ـ من مست وتودیوانه ـ11ـ زجور تو ای جان فغان مینمایم ـ12ـبتا گر چی چندیست که دور ازتو هستم.، باید گفت در روی{ سی دی }عکس منار جام هم وجود داردکه تا حال درموتر ماهست وشنونده های خاص خود را دارد ،ومددی صاحب از ما دعوت کرد تامهمانش شویم،  روز یکشنبه آنها وقت داشتند ،وعده کردیم اگرما وقت داشتیم حتما  مهمان شما می شویم ،چرا نی ؟. مگر ما وقت پیدا نکردیم برای مهمانی مددی صاحب ،گفتیم یار زنده وصحبت باقی ، چند ساعت باهم هم صحبت بودیم وانها رفتند ،  واورا تا استگاه قطار همراهی کردیم ،وما بادوستان دیگرکه بعدا تشریف آوردند  ، ساغری وصافی هم صحبت وگرم قصه شدیم  .
تاریخ 15ـ5ـ2017 ساعت 20 شب با آقای مددی تلیفونی صحبت کردم . واز ناحیه صحت خود کمی شاکی بود ، وعده کردم بار دیگر زود تر احوال شما را میگیرم .
 وتاریخ21ـ5ـ2017 ساعت 21،30شب بود وحالا صحت شان بهتر بود .:
محمد عارف ملکزاده غوری.
یک مرتبه هم مددی صاحب تلیفون کردند،ذریعه  ایمیل  این نوشته رابرای شان ارسال کردم گفتند من نمیتوانم بخوانم .
 وهمین نوشته را پیش از عید سعید فطر  تاریخ 24-6جون 2017 برای مددی صاحب پُست کردم ونظر شانرا گرفتم  وجا های که لازم بود بقلم خود  اصلاح کردند، وتاریخ11-7جولای-2017 دوباره  همرای چند عکس خودبرایم واپس ارسال نمودند،وممنون لطف شان،صحت وطول عمر برای مددی صاحب از خداوند پاک آرزو دارم .
 مددی صاحب  تاریخ  ،16-7-2017 ساعت 10،30 روز برایم تلیفون کردند، وپرسان کردند که ورقها را دوباره بشما پست کردم رسید است ؟؟گفتم بلی ، از صحت  ومشکلات خود  ورفتن  در کدام جای ، محفل وپذیرفتن دعوت از طرف نها دها واشخاص معذر ت خواهی کردند.
 نوت: این نوشته قبلا باکمی تفاوت با اغلاط تیپی ،تاریخها در سایت جام غو ر به نشر سپرده شده است  ، این مرتبه با تعداد عکسها واصلاحات که از طرف خود محترم مددی صاحب صورت گرفت ، امیدوارم  مورد رضایت خاطر شما دوستان قرار گیرد ، از دوستان معذرت میخواهم  ، واین چند فوتو را مددی صاحب  مهره بانی کردند وذریعه  پست برایم روان کردند..و  هم میخواستم  درماه جدی که سالگرد تولد مددی صاحب است ،بنشر برسانم ضمن مصروفیتها وقت پیدا نکردم ، وازهمه شما خواننده های غزیز وعلاقه مندان خیلی پوزش میخواهم. از مدیر محتر م جام غور میخواهم نوشته اولی را باطل وبعوض ان این نوشته را بجایش بگذارند.
 

هنرمند بزرگوار عبدالوهاب مددی فرزند امیر محمدفرزند ولی محمد