آرشیف

2014-12-25

استاد محمود بی پروا

انتقاد از اشعار سعدی و دیگران از دیدگاه اهریمن

 
 
( طنز)

سعدی شاعر و عارف مشهورایران میباشد که درشناخت مردم و رفتار شاهان  نظیرخود رادر تاریخ نداشته است.نامبرده اندرزها و پندهای بس زیادی را از دید خدا شناسی اش در آن دوران به مردم داده بود تا باشد ایشان را از راه شیطانی بسوی رحمانی سوق دهد وجا معه را از شر شیطان و سر سپردگانش  که همانا همه فساد دنیا و تباهی بشر از دست آنان سر میزند، آگاه سازد.
 اما افسوس که آن حرف ها امروز  در نزد اهل امت  و بندگان نجیب شیطان و اهریمن اندیشی آنان  به بشیزی ارزش ندارند در حالیکه  عصر امروز جز از جهانی سراپا شیطانیزم چیز دیگری نیست و جز از حکومت ابلیس بالای مردم جهان وبخصوص مسلمانان نمیشود رسم و راه دیگری را سراغ نمود.
منظور سعدی چه بود؟
خوب بیاد دارم وقتیکه تازه به خواندن پنج کتاب نزد کاکایم شروع کرده بودم اندرزهای سعدی را با ذوق و لهجه طفلانه همه وقت زمزمه میکردم و از آهنگ آن اشعار خوشم می آمد. بهمین خواطر آنها همیش در حافظه ام جا داشتند بدون آنکه معنی و مفهوم آنهارا بدانم.
با پشت سر گذاشتن صنوف دوره مکتب یکی بعد دیگری باز هم گاه گاهی در این اشعار بر میخوردم  تا اینکه بحدی رسیدم که فهمیدم منظور از اشعار سعدی چه بوده است.  یعنی اینکه سعدی  مردم رادایم از کردار و اعمال شیطانی در هراس می انداخته و قهر و خشم خداوند را  در مقابل اعمال شیطانی بی اندازه  بزرگ و قوی می پنداشته است. سعدی شیطان ، نفس و هوای انسانی را یگانه دشمنی و ستیزه جوئی با خدا میدانسته  و همیش توصیه میکرده است که هر مومن خداپرست باید دایم الاوقات خود را از شر نفس وشیطان  در امان داشته باشد تا دنیا به فساد آغشته نگردد.
این سخنان سعدی تا همین سالهای اخیر  که کرزی بقدرت رسید در گوشم جای اساسی داشت و فکر میکردم که اگر از انها سرکشی کنم سعدی با گرز گرانی در عقبم میباشد که هر آن در صورت خلاف رفتاری بفرقم میکوبد. ترس وهول سعدی مثل سایه دایم مرا تعقیب میکرد تا اینکه  ورود جهانیان و جهان خواهان را درافغانستان دیدم ووقتیکه متوجه اعمال و کردار شان شدم دیدم همه چیز برخلاف گفتار و پندار سعدی بوده است و من بیهوده از سعدی و گپهایش میترسیده ام. با اینکه دنیای امروز اقتدار شیطان را انعکاس میدهد و از خداترسی و صداقت واقعی اقرار به زبان وتصدیق به دل هیچ اثری در افکار و اندیشه های مردم وجود ندارد لذا با این نگاه میشود امروز سعدی را ملامت و نکوهش کرد که چرا  مردم را آنقدر از خدا میترسانده است.
بهمین خاطراگر سعدی امروز زنده می بود من خود را بهر نحوی که می شد با او رسانده وبا بوت هایم اورا میزدم مثلیکه منتظری الزیدی بوش را زد و اگر توان میداشتم خود را به قبر وی رسانده  و آن را انفجار میدادم طوری که طالبان کرام ، ذی العز و الاحترام بت بامیان را انفجار دادند تا خاکش از زمین نابود می شد چرا که  او مارا از دست رسی به ثروت و خوش گذرانی  دنیا مانع ساخته بود اماچکنم که کاری از دستم ساخته نیست.
سعدی سزاوار شکایت و سرزنش:  خطاب به سعدی کرده میگویم: سعدی ! آنقدر که تو مرا ازنفس خودم و خداوند پاک ترساندی بهمان اندازه  باید جزایت را به بینی . بیاد داری که چه میگفتی؟ این شعرت را که در شان دروغ گوئی گفته ئی گوش کن:
 
دروغ آد می را کند شرمسار          دروغ آد مــی را کـنــد بــی وقــار
زکــذاب گـیـرد خـردمـنــد عار          کـه اورا نـیـارد کـسی در شـمـار
دروغ ای برادر مگو زیـنهار          که کـاذب بـود  خوار و بی اعتبار
 
در حالیکه این گپ های کهنه و بیهوده تو درد کسی را نه تنها دوا نکرد بلکه همه آنانی را که گوش کردند در تباهی و نا بودی کشاند بناء مردم حقانیت  حرف های پوچ و میان تهی ترا فهمیده و از آنها دوری جسته  اند که درنتیجه امروز آنان اینطور میگویند:
 
دروغ آد مـی را دهـد افـتـخـار         دروغ هـر یـکــی را کـنــد بـاوقـار
دروغ ای برادر بگـو بـار بـار         کـه یـابـی از آن دولـت بـی شـمـار
ز کذاب یا بد همه جـاه و کـار         هـمـیـن است ایـن گــردش روزگار
دلا تا توانی دروغ گو هـــزار          که تا زان شوی صـاحــب اقــتــدار
 
درجای دیگری مردم را از ظلم کردن ترس داده اینطور گفته ئی:
 
مکن هیچ با زیر دستان ستم          که دستیست بالای دست تو هم.
 
بیخبر از اینکه  ابلیس شیاد گفته است:
بکن خوب با زیر دستان ستم          مترس از خدا و رسولش وهم
 
در جای دیگر درباره نفس گفتی :
مکن نفس اماره را پیروی            که ناگه گرفتار دوزخ شوی
 
درحالیکه امروزه حرف اینست که گفته میشود:
بـکـــن نـفـس امــاره را پـیـروی       کـه تـا صـاحـب ثــروت و جاه شوی
 
در جای دیگر گفتی :
کـریـمـا به بـخـشای بر حال مـا       کـه هـسـتـیـم اسـیـر کـمـنــد هــوا   
 
که این گفتارت بجا نبوده درحالیکه علما و سیاستمداران والامقام کشور چورستان  میگویند :
 
خـدایــا نـبـخـشـای اعـمـال مـا        بـکـن  آمـریـکــا را طـــرفــــدار مـا
شیاطین تشکـر زلـطـف شـمـا        که دادی بما ثـروت و عـیــش و جـاه
 
ازآنچه گفته آمدیم چنین بر می آید که نه اشعار تنگ نظرانه تو  بلکه گفتار رذالت مآب شیطان اعظم  زیاد و زیاد به نفع مردم است  از همین خواطرامروز از برکت دروغ و دروغ گوئی ، ظلم آوری ، انواع و اقسام گوناگون رویش های اهریمنی همه  به هر چیز دست یافته اند و تو ای سعدی چرا؟  که اگر نزدیکم می بودی گوشت هایت را بدندانم از تنت جدا  کرده، خونت را مکیده  وجسدت را بگورستان ابلیس میفرستادم. چرا که تو مارا فریب نا بخشودنی دادی و از راه ها و رویش های رسیدن به جاه و مکنت  والا مانع مان شدی.
 
حافظ :
 از تو که تیر شویم همین حافظ را ببین که او هم از تو تقلید کرده گفته است :
 
حافظا می خورو رندی کن و خوش باش ولی       دام تـزویــر مـکـــن چــون دیـگـــران قـــرآن را
 
در حالیکه سخنان وکلا،علمای برگزیده و خبره گان ممتاز شیطانستان امروز چنین است که :
 
آدمی ! میخورو رندی کن و  عیاشی و دختر بازی         تـا شـونــد مــردم دنـیــا هـمــه از تـو راضـی
تو  مباش زشت و ترش ، باش همیشه خوش لحن        رنــد وچـــالاک و دروغ  لاف بـلـنــــد بالا زن
 
حافظ گاهی میخواسته حرف درست بگوید ولی از پیروان شیطان بهراس افتیده و نحوه کلام را طور دیگری پیرایش میداده است چنانچه زمانی گفته بود :
 
مـلاهـا کـیـن وعـظ هـا در دور جـاهـا مـیکنـند            چـون مـعــاش گـیــرنــد دیـگــر تـوبـه از اینها میکنند
مـطـلـبـی دارم ز اربـــابــان قـــدرت بـاز پـرس            کـی چــرا طــلاب چـنـیــن نـوع انـتـحـارها مــیـکـنـنـد
 
درحال خشم ملاهارا متوجه شده واز انتحارچیان سخت ترسیده اینطور گفته است:
 
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر مـیکنند        چـون بـه خـلـوت گاه روند آن کار دیگر مـیکنند
مشکـلـی دارم زدانـشـمــنــد مـجلس باز پـرس        تـوبـه فـرمـایـان چـرا خـود تـوبـه کـمـتر میکنند.
 
شیخ فریدالدین عطار:
تو همی شیخ فریدالدین عطار را سعی کن !  او هم گپ های سعدی را زمزمه کرده میگوید:
 
نـفـس و شـیـطان زد کـــریــمـــا راه من        رحـمـتـــت بـاشـد شـفـاعــت خــواه مــن
خبر نبوده که گفته از این قرار بوده است :
نـفـس و شـیـطــان مــی بـرد بــالا تـــرا         مـحــــو مـیـســازد فـقــیــــر و بـیــنــــوا
تا تو باشی صاحـب هـرعـیش و نــوش          نـیـست پـرواهـر کسـی کو نیست خوش
 
عطار  ! تو با خورجین عطاری خود برو و قریه بقریه و خانه بخانه  و صدا کن که کی ؟ عطر وگلابتون و سوزن و زردچوبه و داروگرم میخرد و ترا چکار به این گپ های کلان !  نشرمیدی که گفتی :
حـــمــد بـیـحــد مــر خــدای پــاک را     آنــکـــه ایـمـان داد مـشـتــی خــاک را
و چرا نگفتی که :
وصـف بـیــحــــد  مــردم پـــر زور را         آمـــریـکــا آنـقـــدرت مـغــــرور را
چــونـکـه تـهـمـت آورد بـا دیـگــران          محو سازد یک سره خورد و کلان
 
( مثلیکه با صدام تهمت زد که اسلحه کیمیاوی و بیولوجیکی تولید مینماید و اینرا بهانه ساخته آن کشور را به خاک وخون مبدل ساخت)
 
                      نـیـستـش بــاکـی ز مظـلـوم و فـقـیـر      هــم یـتـیـم و جـمـلگی بـرنـا و پیر( مانند فلسطین)
 بــا زنــــان عشق وهوس دارد روا        پـیـــرزالان را کـنـد یکـسر تـبـاه
 
پس ای مرد م ! شما بگوئید! این گونه اشخاص سزاوار محاکمه  و بدگوئی نیستند؟ بلی که هستند.
 
خطاب به شیطان:
شییطان عزیز!
اما تو  ! چقدر مهربان و با عاطفه هستی! چقدر با آدمی شفیق و  دلسوز ! و چقدر مکار وبد راه !
آری ! راستی که  همین طور هستی ، توئی که آدم هارا کشتن، زنا، لواطه  ، تجاوز ،  چپاول، استفاده جوئی، فساد بازی، رشوت ستانی  و امثال اینها یاد میدهی. توئی که  اعمالی همچون دروغ گوئی ، منافقت ، بهم اندازی، نفاق، ناسزا گوئی، تهمت ،  بد اندیشی، بد کاری، دزدی ، غارت ، جعل کاری ،چور ، ظلم و مثل اینهارا  به انسانها بسیار به درستی و خوبی می آموزانی.
توئی که عامل همه این فساد ها در روی زمین هستی، توئی که طراح اصلی تمام شقاوت ها میباشی. این تنها توئی که به یکی طرح جنگ میدهی وبه دیگری  قصد تجاوز بیک دختر7 ساله. به سومی ذ وق بچه بازی می آفرینی و به چهارمی  ابتکار تهمت بندی وتوطئه .  به پنجمی  مکر وحیل می آموزی و شیشمی را قطاع الطریق و شیاد میگردانی .  پس این آدم های رنگارنگ امروزی همه پرورده و تربیه یافته ء تو اند.  تواکنون  خلاق فسادو رشوت در این دیاری. تو آن موجود ملکوتی ئی که  به بد کار تاج سرداری می بخشی و به  نا توان ظلم بی پایان . پیروانت بهیچ چیزی محتاجی ندارند و بد خواهانت به  هیچ کاری دسترسی . تو آنی که هیچ  رقیبی نداری و هیچ ناراضی ئی و سرانجام  این توئی که با خداوند هیچ گاه از دری مصالحه و آشتی پیش آمد نمیکنی.
تو چنان آموزگار نیرومندی که آموزش یابندگانت  بهیچ راه دیگری انحراف پیدا نمیکنند  زیرا آنچه را تو درس میدهی  جاودانه ودایم الابد میباشد.  اما فقط یک چیز را کم داری که  آنهم جلوگیری از عزرائیل است . لعنت الله علی الگمراهان که روزی برسد طرح و حل آنرا نیز به کمک  مخلصانت  کرده بتوانی.
پس تو سزاوار بهترین توصیف و ثنا هستی . بهمین خواطر بجا است اگر ترا به صفاتی چون ابلیس ، اهریمن،  ابوالجن ،  خناس، مکار،ملعون ، خبیث ،شیاد،  سیاست مدار بی مثال وامثال اینها یاد نمائیم.
 اماچکنیم از دست این تعداد  دشمنان انگشت شمار تو شخصیت  گرانمایه و پر دبدبه ! ولی همین قدر میتوانم فریاد سر دهم که  :
ای خصمان ناچیز !  بگذارید تا این اهریمن  پر مکروفن به داد مردم برسد و تمامی مظلومان و بینوایان را زنده روانه  دنیای جاویدانی گرداند.
و نیز بهتر است شعار سر دهیم که : زنده باد شیطان عزیز و پیروان صادق و راستین وی.
 
سعدی ، حافظ و عطار   !
آگاه باشید و خوب  به گوش های باز بشنوید که دیگر کسی بحرف شما گوش نمیدهد . بس است این همه فریب که به  آدمیان دادید. همین که تعداد قلیلی از حرف های شما اطاعت کردند،  کافی است. دیگران از اینها عبرت خواهند گرفت و دنبال گفته های شما نخواهند رفت و خواهند گفت که اگر کل طبیب می بود ، سری خود را   طبابت میکرد. یعنی اگر گپ شما مفید می بود  ، طرفداران شمارا عزت و جاه می بخشید.
محکوم باد سعدی و طرفدارانش.سربلند باد  ملعون و یارانش.
                                                                                                                                              والسلام