آرشیف

2015-1-25

عبدالواحید رفیعی

استیضاح دو روپگــــی

 

خلیفه ناصرهمینطورکه درسایه دیوارِگاراژتکیه داده بود ، با خودش حساب کتاب کرایه موترش را با مسافرین میکرد . موترفلانکوچ اودرمیان موترهای دیگربه نوبت ایستاده بود وخلیفه ناصرهرچندلحظه که می گذشت یک دفعه بازصدا میکرد ، شاروالا شا ر . شاررفتنی سوارشین …. این کلمات گاهی همانطوربی خبرازدهانش می برآمد وطوری شده بود که گاهی شب ها درخواب نیزصدا می کرد ؛ شاروالا شار ، که تاحالا چند ین دفعه زنش خواب گفته های اورا یاد آوری کرده به او خندیده بود .

خلیفه هرروزکه درسایه دیوارمنتظرمسافرمی نشست، به یک چیزی اززندگی روزمره نیزاش فکرمی کرد ، گاهی به کرایه خانه ، گاهی خورد وخواراک زندگی ، گاهی نق نق زنش و….. ولی امروزکرایه موتر وبگومگوی همیشگی با مسافرین سرپول خورد فکرخلیفه را به خود مشغول کرده بود . همانطورکه نشسته به دیوارتکیه داده بود ، با خودش حساب کتاب می کرد ؛" کرایه یک نفرمیشه هشت روپه ، اگه ده روپه بدن باید دوروپه پسش بدم ، درهمان حال گاهی درمیان هوش وبی هوشی صدا می کرد: شاروالا شار، و بازادامه حسابی اش را پی می گرفت : اگه یک نفرباشه حتما ده روپه میته که بازمه باید به او دوروپه پس بد هم ، اگه دونفرباشند حتما یک بیست روپگی میتن که بازمجبورم دوتا دوروپگی پیشم باشه، اگه سه نفرباشند کرایه شان میشه بیست وچارروپه که اگه سه تا دیی بدن باز سه تا دوپی  یا یک پنجی ویک یک روپگی بکاراست . اگه چهارنفرباشن کرایه شان میشه …. دوهشت شانزده ….سرِجمع میشه سی ودو روپه که بازیک دوروپگی به کاراست ….با اوقات تلخی با خودش گفت ؛ " خوب بود که کرایه ای لین یا ده روپه پوره میبود یا پنج روپه ، با ای حساب همیشه مجبوریم  دویی خورد همراه خود داشته باشم ….

با همین حساب وکتاب ، خلیفه ناصربا خودش گفت ؛ خوبه همیشه تعدادی سکه دوروپگی همراه خود داشته باشم .ازجا بلند شد ،ازگاراژبیرون آمد ، برابردروازه گاراژروبه پیاده رو ایستاد شد وبه اولین نفری که درپیاده روازمقابلش می گذشت صدا کرد : میبخشید دو روپگی خورد دارین ؟ طرف با غذری ازبرابراوگذشت، به دومین نفررو کرد ؛ دو روپگی دارین ؟ جواب داد ؛ نه . سومی گفت ؛ نه کاکا ، دوروپگی ازکجا شد ؟ چهارمی فقط نگاهش کرد وپنجمی لبخندی زد وبعدی ….  بعضی ازرهگذران با تعجب نگاهش می کردند وبعضی با قهرجواب میدادن نه بابا ، دو روپگی کجا بود ؟ تا آنجا ادامه داد که موترش پرشد وبالاخره یکی ازمسافرین صدا کرد ، آها خلیفه ، پرشد، بیا حرکت کنیم بخیر .

 کرایه خط هشت افغانی بود نه کم نه زیاد ، خلیفه ناصربااین کرایه بی رقم همیشه دوروپگی به کارداشت که اگرمسافری ده روپه میپردازد چابکی کرده بقیه اش را بپردازد تا معطل نشود .

پارا که روی پدال گذاشت ، با یک بسم الله موترازجا پرید وراه افتاد . بی معطلی به مسافر بغل دستی اش رو کرده گفت : دوروپگی دارین ؟ اگه دارین بدینش به مه که به شما … .مسافرجواب  داد: نه کاکا ، شما باید داشته باشین که سروکارتان با پول خورده ازکجا داشته باشیم . خلیفه ناصرازآیینه به پشت سرش نگاه کرد بلندترصداکرد:اگه کسی دوروپگی داره بدش به مه ، داره کسی ؟ کسی جواب نداد وخلیفه به راهش ادامه داد .  

خلیفه ناصر تمام آن روزرا وقتی مسافرینش را می رساند، میامد مقابل گاراژمی ایستاد وازمردم سکه دوروپگی سوال می کرد . آخرای روزدریکی ازهمین رفت وبرگشت ها دمِ دروازه گاراژیک نفرپیش آمده پرسید : ببخشید کاکاجا ن دوروپگی دارین؟ خلیفه ناصرجواب داد ؛ نه کاکا جان ، خودم سردرد به دنبال دوروپگی می گردم …..

ازفردا صبح، اولین مسافری که سوار موترخلیفه ناصرشد ، رو به خلیفه کرد ه گفت : شنیدی دوروپگی را ازبازار جمع می کنن ؟ خلیفه گفت : چی می کنن ؟ مسافردوباره گفت : همین سکه های دوروپگی را میگن دربازارجم می کنن . خلیفه گفت : چطور؟ برای چی؟  مرد جواب داد: خبرندارم، ازچند روز میشه که سکه های دوروپگی مثل طلا شده ، …خلیفه ناصربا تعجب گفت : نمیفامم بخدا ، من هم دیروز یک چند تا دوروپگی کارداشتم ،  ازهرکسی پرسیدم گفت ندارم ، آخرش نتانستم حتی یکدانه پیداکنم ، ازهرکسی خواستم گفتند ندارم ، شاید همی خبرا بوده  . مسافر بعدی که سوار شد بدون که کسی را خطاب کند پرسید : این سکه های دوروپگی چی داره که مردم جمع می کنن ؟  یکی ازمیان جمع جواب داد : مالوم نیس،مثل تریاک خوشده ،  باضی میگن درموادش طلا به کاررفته . دیگری گفت: مثلی که می برن خارج . جوانی ادامه داد: بی هیچ حکمتی نیست ، ولی باورم نمیشه که گب سرِطلا باشه اگه نه چرا پنجی را جمع نمی کنن که رنگش هم مثل طلا است . یکی ازمسافرین خندید وگفت : هرچند سال یک دفعه ازاین آوازه ها می شه ، مامردم هم که مثل گوسفند ایم . یک زمانی  یادم میایه ، اون موقع اگه یادتان باشه این پول های دوستمی وربانی بود که میگفتن؛ پول سفید ، پول سبزونمیفامم دوستمی و… ، یک دفعه آوازه شد که ده روپگی اورا دربازار به هزارافغانی میخرن ، مردم شروع کردن به جمع کردن ده روپگی اوزمان ، آوازه بود که نمیدانم به چی کارمیایه وبه کجامی برن… باورکنید من خودم یک عالم ازهمان ده روپگی هارا جمع کرده بودم که باش چی میشه ، آنقدرنگهداشتم تا آخرش هیچی به هیچی شد ، نه کسی خرید نه من مصرف کردم تا که ازیک سرباطل شد، این چیزاگاه گاهی آوازه میشه… مرد ریش سفیدی که تسبیح دارازی را دانه دانه می انداخت ادامه داد : قدیما یاد م اس یک عده دنبال سکه های قدیم می گشتن ، یک رقم سکه های دوره قدیم بود که غجیری می گفتن ،دراصل مثلی که ازنقره بود ،نمی فامم یاد شما میایه یانه ، این سکه ها را جمع می کردن ، به پول اوزمان هرسکه یک قرانی اش را به چند برابرمی خریدن ،خیلی قیمت بالای بود که حالا یادم نیس…… پسرجوانی که کیف وکتاب همراهش بود نشان میداد محصل باشد گفت ؛ اصلا هدف آنها ازبین بردن سرمایه های مملکت است ،هروقت می بینن افغانستان وضعش روبه خوبی است وروی پای خود می ایسته ازیک جایی ضربه شانه می زنن ، تا همیشه محتاج باشیم . مردی که ریش فرانسوی داشت ودریشی مثل مامورین ومعلم هارا پوشیده بود به تایید حرف او گفت: مسئله اصلا سیاسی است ، یک سری گپای پشت پرده است که عقل ما وشما نمی رسه .خلاصه دشمن درکمین است وماباید همیشه هوشیارباشیم .

همینطورکه خلیفه ناصرمسافرین را میبرد ومیاورد صحبت ازدوروپگی بود وکمیاب شدن سکه های دو روپگی . خلیفه افسوس میخورد که تا چند روز قبل چقدردوروپگی را مفت مفت داد دست مردم ، حالا یک دانه پیدا نمیشه که لااقل به روزش اگرشد به درد بخوره …..ازقضا دی شب خلیفه ناصربه یک مهمانی دعوت بود وقتی رسید که گب سرهمین سکه دوروپگی بود ورشته کلام دست یکی ازمهمان ها بود که می گفت : یک زمانی یادم است که درشهرمرده ها ازقبرگم می شد . یک عده استخوان مرده را ازقبرها می کشیدند ، شبا قبربازمیشد مرده ها بیرون کشیده میشد ،صبح می دیدند که قبربازشده ،استخوان ها نیست وقبرمثل صندوق خالی شده است . مردم اول فکرمی کردن کار، کارِگورکن ها است ، او زمان گورکن هم زیاد بود نمیفامم دیدین یانه ، ولی بعد ها معلوم شد که نه ، آدمایی پیدا شده که استخوان مرده ها را می دزدند میبرند برای فروش ، معلوم نبود کجا میبردند ،کسی می گفت صابون می سازند ، کسی می گفت امریکامی برند ، کسی میگفت آرد می کنن دوباره می فروشن ، مردم ازترس سرقبرستان ها قبرمرده های خودرا هوش می کردن . درکناراو مردی نشسته بود با لباس اطوکرده وتمیز، موهایش را با روغن چرب کرده بود وانگشترقشنگ دستش بود . دستی به موهایش کشید وگفت  : خدمت حضارگرامی عرض کنم که من یک تجربه شخصی دارم دراین مورد ، یک روزرفتم درهمین جاده بزازی که دکان های عطرفروشی ومواد آرایشی می فروشند ،ازاین دکان پرسیدم ؛ "ادکلن روسی داری ؟گفت نه ، ازآن دکان پرسیدم ، گفت نه ، ازدکان بغلی پرسیدم ، خلاصه این دکان هارا ازسرتا آخرجویاشدم آخرش هم خدمت عرض کنم که ادکلن روسی نداشتند ، حتی ازفروشنده های پیاده روهم پرسیدم . دوسه روز ازاین قضیه تیرنشد یک روزبازگذرم به همان جاده افتاد که دیدم سردکانی نوشته شده است "ادکلن روسی رسید " دیدم که روی شیشه دکان بغلی هم نوشته بود " ادکلن درجه یک روسی موجود است …" بغلی نوشته "ادکلن روسی…." حتی شنیدم که همان فروشنده های دوره گرد صدا می کنن ادکلن روسی داریم ، ادکلن روسی داریم .  این چیزها زیادترش به تقاضا وعرضه مربوط میشه که درعلم اقتصاد همه می دانند زیاد ترش شایعه هم نیست …..

یکی ازمهمان گفت : هدف همی اقتصاد است ، تا معلوم میشه دراین کارچی سری است خدا میدانه خانه اقتصاد چقه مردم خراب شوه .مه خودم اصلا ازشمالی هستم ، شمالی کابل ،کوتل خیرخانه را که تیرکنی شمال است . چند سال قبل درشمالی آوازه شده بود که درریشه تاک ، همین درخت انگور، شما هم تاک میگویید؟ موادی است که ضد سرطان یا ضد کدام مرض است ودرپاکستان گرمش را به دالرمی خرن ، مردم به یک هوی شروع کردند به کندن درخت های تاک خود ، درظرف چند روزتاک ها را ازریشه درآوردند ، ریشه های آنرا خشک می کردند می بردند طرف کابل تا ازآنجا به پاکستان ببرند ، چند وقت که گذشت معلوم شد که نه دالرمیشه نه کلدار،  فقط دسیسه پاکستان بوده برای ضربه زدن به زراعتِ مردم افغانستان ، تا مردم فهمیدن کارازکارتیرشده بود ، باغ ها بود که ویران شد وهزاران تاک انگور ازریشه درآمد …

دوسه روزی ازاین ماجرا گذشته بود وخلیفه ناصرمسافرینش را می برد ومیاورد ودرهررفت وبرگشتی با چند نفرازمسافرین سرپول خورد ودوروپگی که نبود جاروجنجال داشت که گب به پارلمان کشیده شد . وکلای پارلمان طی نطق های داغ با اتفاق آراء سرمسئله نایاب شدن دوروپگی وزیرمالیه ورئیس بانک مرکزی را به مجلس فراخواندند . آنها با سخنرانی های آتشین با اشاره به بی کفایتی مسئولین اقتصادی اعتراض کردند که درحفظ سرمایه ملی ناتوان می باشند ویکی ازوکلا ازآن به عنوان "افتضاح دوروپگی" نام برد . یکی دیگرازنماینده گان ادعا کرد؛ درهمین شب وروزکه مسئولین ما به خواب غفلت به سرمی برند ، سرمایه ملی ما تاراج می شود ولی کسی نیست جلوش را بگیرند . یکی ازوکلا کشورهای همسایه را که ازآن صریحا نام نبرد متهم کرد که به غارت وچپاول سرمایه ملی کشورمشغول است و گفت : من اسناد موثق دارم که دراین توطئه یکی ازکشورهای همسایه دخیل است ،دراین حال با عصبانیت لنگی اش راروی میزکوبید وفریاد زد  :ازبرای خدا ، امروزدرکل کشوربگردی یک دانه دوروپگی برای نمونه یافت نمی شود افتضاح ورسوایی بالاترازاین ؟ وبوتل آب را پرت کرد طرف وزیرمالیه . وزیرمالیه دردفاع ازخود ارگانهای امنیتی وکشفی را مقصردانست وگفت : متاسفانه وزارت دفاع ، ریاست امنیت ملی وازهمه مهمتروزارت داخل وپولیس وظایف شان را نمی دانند تا دربرابراینگونه توطئه ها اقدام کنند . وکلای پارلمان اظهارات وزیرمالیه را قانع کننده ندانست ودرهمان مجلس وزیرمالیه ورئیس کل بانک مرکزی را استیضاح کردند وهمان دم رای بربی کفایتی آنها دادند .ازفردای آن روزآنها ازکاربرکنارشدند . مسئله استیضاح این دومسئول ازآن روزبه عنوان "استیضاح دوروپگی"  درتاریخ پربارکشورثبت شد . درفردای "استیضاح دوروپگی" اطلاعیه ی ازتلویزون ملی کشوربه این مضمون پخش شد : " هموطنان عزیزوگرامی ،  چنانچه درجریان هستید ، مدتی است که عوامل بیگانه ودشمنان قسم خورده ی مردم افغانستان وقتی با شیوه های مستقیم وسیاسی به اهداف شوم شان نرسیدند ، درسدد ضربه زدن به اقتصاد کشورعزیزما برآمده وشروع به جمع آوری وخروج سکه های ارزشمند دوروپگی ازکشور نموده ودسیسه ی افتضاح دوروپگی را به راه انداخته اند . بدینوسیله به کلیه شهروندان وطن پرست وباغیرت توصیه می شود که با غیرت ووطن پرستی که درنهاد تک تک افغانهای غیورمی باشد درحفظ سرمایه های ملی وامنیت ملی ودفاع ازسرزمین خود کوشاباشند ونگذارند دشمنان قسم خورده به اهداف شومشان برسند . بدینوسیله تاکید می گردد که چون سکه های دوروپگی ازسرمایه های ملی کشوربوده، به همراه داشتن ، نقل وانتقال وخرید وفروش آن جرم تلقی شده با متخلفین برخورد قانونی صورت می گیرد  . …." درپایان آمده بود ازطرف وزارت دفاع ملی ، ریاست امنیت ملی ، وزارت داخله ووزارت مالیه که نشان ازاتحاد ارگانهای دولتی دربرابراین دسیسه خطرناک بود . ولی چون بانک مرکزی ازقلم افتاده بود ، اطلاعیه بعدی بلافاصله ازسوی بانک مرکزی کشورانتشاریافت. درآن اطلاعیه آمده بود : مردم باغیرت ووطن دوست وجیبه ی ملی واسلامی تک تک شما است که درکناردولت خدمت گذارتان درحفظ سرمایه های ملی وشگوفایی اقتصاد ملی کوشا باشند .جای هیچگونه نگرانی نیست که دولت با درایت وهوشیاری کامل اوضاع را تحت کنترل دارد و به زودی بانک نوت های کاغذی دوروپگی جایگزین سکه های دوروپگی خواهد شد. دولت خودش را متعهد می داند برای حفظ سرمایه های ملی سکه ها ی دوروپگی را ازبازار جمع آوری نماید . وبه هم وطنان غیوروهوشیارتوصیه می گردد  سکه های دوروپگی شان را به صورت داوطلبانه به بانک مرکزی اورده تحویل دهند ودولت موظف است دربرابرهرسکه دوروپگی مبلغ صدهزارافغانی به آنان پرداخت نماید . ملت غیرتمند بداند که این سکه ها به عنوان ذخایرارزی و سرمایه ملی دربانک مرکزی نگهداری خواهد شد . درپایان اخطارداده شده بود که؛ اگرنزدکسی خدای ناخواسته سکه دوروپگی وجود داشته وازتحویل آن خودداری کنند ، درصورت کشف به ازای هرسکه صد هزارجریمه نقدی وصد ضربه شلاق درملا عام خواهند خورد . خلیفه ناصرکه پای تلویزون نشسته اطلاعیه هارا گوش میداد با خودش گفت : مرابازببین که چقدراحمق بودم . میخواستم مفت مفت ازمردم سکه هارا جمع کنم . پایان