آرشیف

2016-2-12

دکتور محمد انور غوری

ارمان
شعری را که سی سال قبل بنام «ارمان»نوشته بودم، تا حال خیال می کنم خامکوک آن تکمیل نشده ، با الفاظ کهنه ، سبک قدیم ، بافت کلاسیک و متاسفانه هنوززنده؟؟

دل مرا در سنگ خارا خارمی باید که نیست
آهی آتشزای داغم یارمی باید که نیست
*** 
الفتم تیمار دارِ دوستانِ نامراد
نفرتم درگیر با اغیارمی باید که نیست
***
در نفاق و کینه وخشم و خصومت زندگی
زندگی از آدمی بیزار می باید که نیست
***
از نوای بینوایان گوش باید کرشدن
چشمِ وحشتناک بی دیدارمی باید که نیست
***
وزنهیبِ انفجارمرگزای و آتشین
کدخدای سیلِ خون بیدارمی باید که نیست
***
مرجعی زورآزمایی های طراحان جنگ
مدفنِ گرگان آدمخوار می باید که نیست
***
خودپسند و عاقبت ناسنج انسان عاقبت
چون خری خسپیده زیرِ بارمی باید که نیست
***
ناسپاس و رهزن و آدم ربای و باجگیر
لاجرم همخانۀ شاه مارمی باید که نیست
***
مهتری تن پروری عصیانگری از خود رضا
نوکری آهنگری بازارمی باید که نیست
***
درپی منزل بریدنهای گمره کاروان
آخرین رهرو کمی هوشیارمی باید که نیست
***