X

آرشیف

تــقسـیــم پـشـــک

 
دو موش در راه با هم دوست شدند.  یکی آن گفت: در راه هر چه به دست آوردیم در بین خود مساویانه تقسیم می کنیم .
آنها بلآخره به دوکان پنیر فروش رسیدند. تمام روز را در دوکان نشستند تاکه شب شد. دوکاندار در دوکان خود را بست و به خانه خود رفت. موشها در دوکان تنها ماندند.آنها همه جا را پالیدند تا یک کاسة پنیر را پیدا نمودند.
یک موش گفت: باید نفر سومی هم پیدا شود، تا این کاسه پنیر را بین ما دو تا برابر تقسیم کند .
بعد از فکر زیاد به یاد آوردند که در نزدیکی ها یک پشک زندگی می کند. لذا، رفتند و از او خواهش کردند که به آنجا برود و پینر را عادلانه تقسیم کند . پشک آمد و گفت: این کار از آب خوردن کرده آسان است و من میتوانم این پنیر را به طریقة درست آن در میان شما تقسیم کنم. اما به یک ترازو ضرورت است ، تا حق شما کم و زیاد نشود. موشها گفتند آنجا ترازو هست. پشک کاسة پنیررا گرفت و طوری به دو قسمت تقسیم نمود که یک قسمت آن زیاد و قسمت دیگر آن کم باشد . هردو بخش را در ترازو انداخت . یک طرف ترازو بلند شد، پیشک کمی از آن قسمت پنیر گرفت و در دهن خود انداخت و آن را خورد . باز پلة دیگر ترازو بلند شد ، او از آن بخش هم کمی گرفت و آنرا خورد . این کار را آنقدر تکرار کرد که بلآخره پنیر تمام شد . موشها اعتراض کردند و گفتند این چه تقسیمی بود؟
پیشک که در پی بهانه می گشت، برجست و هردو را گرفت و خورد.
 
پایان
چغچران
 د لو  ۱۳۸۷
 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.