آرشیف

2020-4-27

گربه ابلق شیرد زد

یکی بود ، یکی نبود،

د ر ین  دنیای فانی ، زیر آسمان کبود غیرازخدا د دیگر هیچ کس نبود
در آن دورهای دور درد ه کد ه ای  مان پیر ه  زن که  نامش  سا حره   بود . که بنام خاله ساحره  مشهور بود ت

دار وندا ر خاله ساحره  دو بز شیری بود ، یکی ((کل لک  و دومیش  را کر رک )‌ میگفت یعنی کل لک شاخ نداشت کورک گوش نداشت.

 خاله یک بچه  ناز دانه  درعین زمان نا طاعل ،‌ بی گفت و بازی گوش هم داشت که گل  محمد نام داشت که در بین هم سن سالها یش بنام گل لک صدا میکردند

او صاحب یک پیشکش بود ، رنگ  سیاه و سفید ش به مقبول و زیبا ئی او افزوده  بود .از همین رو بنام ابلق صدایش میکردند     او  نام خو درا میدانست وبه دنبال شان میرفت

روز گار و زنده گی خاله با  د و بز  فرزند نا طا عل اش گلک و پیشک نا گفت اش  (ابلقک ) رونق خوب داشت .

بز های شیری خاله ساحره از بخت بیدارش درموسم بهارتا بستا ن   حاصلات ودرآمد خوب داشت  برعلاوه که  خرچ و خوراک خانواده اش روزانه به وجه حسن بدست میآمد او  برای زمستان در تهیه مواد غذائی پس انداز میکردند  .یعنی شیرو ماست اضافی را پس انداز نموده /، دیگرمایحتاج خانواده اش را خریدار ی میکرد .

 ولی این درآمد ساده نبود  هر صبح جار وجنجال میان خاله وپسرش گل لک و ابلقک پیشک شان بلا قفه ادامه داشت. که فضای آرام خانه خاله وهمسایه شان  نا آرام میساخت

گل لک  که یگانه پسرنازدانه خاله بود از خواب دیرتر می خیست بز ها ی خاله (کللک وکورک  گاه وناگاه  ازرحمه بازمیماند .(گله‌ )

چوپان قریه هم با خاله کم وکان  مشکل داشت که نا شی از ناوقت رساندن  بز های خاله به رحمه  پنداشته میشد  به همین  علت شیرک  چوپان قریه سرناسازگاری به خاله بلند میکرد

بلی نسبت ناوقت رسید بزهای خاله ساحره وانتظار کشیدن رحمه  در پشته کا م بلک ،سرو صدائی  مردم  قریه نیز بلند شده میرفت  واین سروصدائی مردم  نا خوشایند بود . وگوش های شیرک  چو پوان  قریه را  میخارید .

 با الا خره دل شیرک به سرآمده گپ های تند وتیز به آدرس خاله وپسرش حواله  نموده نثار انان میکرد وبا لحن تند  وتیزوفرهنگ خودش میگفت ( خدا شما را بشرمانه خوبه که صد تا ندارید   با دوبزمسخره  یکی  کل ودیگر کور برای شما داده همین ها ارا داره وجمع کرده نمیتوانید اگر صدتا میداشتید چه کار میکردید ؛

خاله که هم گپ وحرفهای شیرک را بی پاسخ نمانده در زیر زبانش وگاوناگاه بلند تر میگفت

خوبه خوبه حالا خود را به سر ما کته ،کته نساز خدای خود شکر می کشم که همین ها را دارم .

توچه داری ؟

خدا دیده وداده

بعضی وقت ها این گفتگوها به سرد میکشید که  به میانجیگری مردم ختم میشد

ای مشکل خاله با شیرک تنها نبود..

 خاله با پسر نازدانه اش گللک و پیشک اوابلق  هم مشکل  داشت .

جار وجنجال با پسرش گللک  تنها بر سرناوقت رساندن بزهایش به رحمه نبود . بلکه با گل لک وپیشک دها مشکل دیگه  داشت

یگان دفعه بخاطریکه  حرفهای شیرک چوپان قریه به سر خاله خوش نمیخور د به اثر تنبلی وبازی گوشی های گلک درهفته یک  الی دو روزی بز های خاله به رحمه  نمیرسید  به قریه میماند و درپل وپلوند مردم  را می چرید و کشت وکارمردم را متضرر میساخت مردم قریه   هم سر نا سازگاری را با خاله بلند کرده خلق را تنگ میساختند .

به همین علت ، خاله صبح وقت بعدازینکه شیرکلک وکورک میدوشید  بالا ی  سر گلک استاده مکررآ میخواست تا بلندشده بز ها به ر حمه برساند تا گوشهای خاله ازگزند حرفهای  نا خوشآیند شیرک درامان باشد .

ولی گلک که پسر بچه جوان درعین زمان حواب زیاد  ترمینود وخواب شیرین در وجودش پیچیده وگرم ساخته بود به مشکل ازخواب میخیست .

درفرجام  خلق خاله  ساحره به تنگ آمده حرفهای  ناسازی به گلک یگانه فرزند نازدانه اش حواله میکرده میگفت :

خدا توبیکاره بابه مانند  از مه بگیره  به  خاطر تو حرف هر کس و ناکس میشنوم با نثار کردن این گونه حرفها به بچه نازدانه وخودش ناگزیر بز ها را به گله برساند تازمانیکه میآمد گلک وپیشک آوسروسامان شیروماست خاله را به هم زده وازگوشه وکنار دیگ دزدیده ولب زدند. .خاله با مشاهد ه  وضعیت پیش  بسیار نارام شده  چند تا دشنام نثا ر گلک و ابلقک  ساخته آرام میشد   زنده گی خاله وابسته به کل لک وکورک  بود روزگاری باشن ده قریه  چپه چرخید مرض بنام بز مرگی به سراغ قریه آمد هردو بز خاله ( کل لک وکورک را کشت )زنده گی شیرین وپرسر وصدا یزخاله را گرفت وبه د  رحویلی کوچک یک خاموشی دائمی حاکم کردید .

 من بعداز ۲۵ سال در روز های آخر زنده  گی خاله  ساحره به وطا برگشتم اوفرزند نا طاعل خاله گل لک که  قدرت اختیارات را  بدست گرفته بود مادرش درخارج ازخانه درفضای ازاد وفرش پلاسی به بلای خاله انداخته  ومن برایش گفتم این همان مادر است که شیروماست دست اول برایت میداد خاله  به سرحد مریض که کسی را

ئمیشناخت بطرف گل لک نگاه کرده  گفتم لعنت بتوفقط همین  قدر