آرشیف

2014-12-20

پوهندوی دکتورشفیق الله انوری

پند وانگیزه های پرفیض سال نو
*ترجمۀ : پوهندوی دکتورشفیق الله انوری
   
زندگی یک سفراسرار آمیزاست . درینموردخویش رابایدازآوان تعجب انگیز آن بطوردایمی حفظ ونگهداری کنیدزیرابدینطریق به نحوی دیگری قدم برقدم به پیش میرودوزمانیکه هرقدم آن براستی وصداقت ، موزون وجالب برداشته میشود،ازجانب خداوندپاک ومنزه است . آنوقتیست که زندگی نیزچنین بصورت درست  وسحرآمیزی به پیش رفته زیراانسان هرعملی راکه انجام میدهدپاداش آنرابدست می آورد. بدینمنوال انسان این راتشخیص کرده میتواند،چیزی راکه فکرمیکندنیزآنراانجام میدهد . درین راستاشخصی ازجملۀ انسانهای بشمارنخواهدرفت که بدون اینکه براستی وصداقت زیست نموده باشد،بمیرد . پس انسان بایدهمیشه درامورات زندگی باهمنوعانش به لطف ،مهربانی ومرحمت کامل رفتارنماید.
بصورت عموم اینچنین دانستنی های خوب ،ظریف ،درست وفوق العاده رانبایدازدست دهید . هرگز خویش را نباید دردام شک وتردید،بدگمانی وسوء ظن ویابدبینی قراردهید . هرگز بادیگران باسردی وبدون علاقمندی ومحبت رفتار نکنید. اکثرآنهاراباچشمان جذاب ونشاط ، میل وامانت داری کامل نگاه کنید .
درمقابل آنهائیکه شمارادوست دارندباقلب سخت ومنجمدوپرازکدورت عکس العمل نشان ندهید . دستی راکه نزدتان درازمیشودانرافشرده وبه علاقمندی ،لطف ومرحمت وخلق خوب باآنهاصحبت کنید. زمانیکه توکسی رادرلحظۀ مناسب درآغوش میکشی، همزمان محبت کامل روح وروان دیگران نیز روح وروان ترادرآغوش میگیرد وبدان فکرکن که تقریبآ این رادرهرمکان وزمان انجام دهی تابدینوسیله د رلحظۀ سحرآمیز کنونی لذت برده بتوانی . درک واحساس عجیب وغریب ،انگیزه های خوب ،احساسات عالی ،آرزوهای خیرخواهانه وحیاتبخش ،تصورات الهی پرازحکمت ،برخوردهاورفتارهای رومانتیک ، سرگذشت مجذوب ومفتون کننده ، معاشرت روح بخشنده بین همنوعان ، لحظات تعجب آمیز موازی وهمزمان ،نطق های تشویق کننده ترانجیب میسازد . ازاستفادۀ تجارب جامع ،کامل ومفیدزندگی پرهیز نکن زیراسرانجام درک خواهدنمودی که این تجارب گنج وخزانۀ تواندوهمیشه برایت خواهندبود. این راروزی درک خواهدنمودی که تمامی این تجارب عظیم وگرانبهابرای تغیروتبدیل ورشدروحی وروانی ات بوده اند وپس آنوقت برایت سعادت وخوشبختی آرزوخواهدکردی که فرصت راازدست ندادی وخودرابروفق مرام برای تجربۀ طاقت فرسای تصوف وطریقت بدون آنکه ازآن پرهیز نمایی ،بازنمودی .
همیشه جدوجهدکن تاهرروزچیزی نوی راراجع به شخص خودت وهمچنان راجع به ذات ایکه تو انرا دوست داری ،بیاموزی . هرروز گاه گاهی خودرابادقت وهوشیاری کامل متمرکزبسازوبعدازآن درصورت ممکنه آگاهانه راجع به هرآنچه که خوب ، زیبا،ظریف وقشنگ است ، بهمین جهت درعشق ومحبت که ترااحتوانموده است ،ونیزراجع به خوبی هاوزیبای های داخل وجودشخصی ات جدوجهدکن . آگاه باش وهرگز به شکاک ویاآنانیکه روح ،روان ونفس شان مرده ،فاسدورذل انداجازه ندهی تاتراازچیزدیگری توسط اظهارات کافرانه یعنی موهن بخدا ، حقه باز ومسموم کنندۀ شان اقناع کنند . اگرانسان تأمل وتفکرکندکه اکنون غیبت وافترا،بهتان وتهمت قربانی بیشتری نظربه هرورزشکاریوگاکه بیشتروکمترآگاه اند،دارند . ورزشکاریوگابصورت عادی ومضحک وقت نداردتااینرامطالعه نماید( به استثنأ این آنهاچانس وموازات تعجب آمیزی دارندتامسیریاخط السیرگم شده رادریابندکه بدون شک ازسالهای طولانی تری بدینطرف بمیان می آیندزیراجریانات که برای امسال عین چیز اندنمی خوانندزیرابرای آن هیچ وقت ندارند .) مادرینموردبرای تان حکایتهای معروف وپرمعنی راتقدیم مینمائیم .
                                  
شاگردسقراط وغیبت
 شاگردی بصورت بسیار خشمگین وغضبناک به خانۀ سقراط آمدوبه مجردیکه داخل اتاق شد بصورت عاجل شروع به گفتن چنین سخنان نمود : "  استاد، من میخواهم برای شماحکایت نمایم که من دوروزقبل یکی ازدوستان شما راملاقات نمودم . شمابایدبدانیدکه وی راجع به شمابسیاربدگویی کرده وبرای بعضی ازرفقایش درموردشماچیزهای خطرناک گفت . بدین ملحوض من آمدم تاباشمادیدوبازدیدکرده ودرضمن میخواهم چیزی راکه شنیده ام تمام آنرابرای تان حکایت کنم تاشمابدانیدکه چقسم دوستانی دارید .  "
سقراط راجع به این لبخندزدوبعدازآن وی یک سلسله اشارات وحرکات مملوازهمدردی نمودوباچنین کلیمات سخنان وی راقطع نمود :  " عزیزم یک لحظه صبرکنیدقبل ازاینکه شماتمامی رابرایم حکایت میکنید، خوب دقیق فکرکنید!  تمامی گفتنی هارااماده سازیدوچیزی راکه میخواهیدبرایم حکایت نمائیدتوسط سه قشرعقل انسان آنراامتحان کنید. " شاگردجواب داد : " سه قشرعقل انسان ؟ امامن به یک مرتبه این رانمیدانم که چنین چیزی وجودداشته باشد ! سه قشرعقل انسان کدام هااندزیرامن راجع به آنهانمیدانم ؟ "
"سقراط جواب داد:  بخاطریکه شمادرینموردنمیدانید،من اکنون شمارادرسه قشرعقل انسان تقدیس میکنم . قشر اولی آن است که دارای حقیقت اصلی میباشد. ایاشماخودتان دقیق تحقیق نمودیدوسرانجام دریافت نمودیدکه تمامی چیزهای راکه شمامیخواهیدبگوئیدبطورکامل ازتمام جهات نظردرست است ؟ " شماکاملآ متیقین هستید،چیزی راکه میخواهیدبرایم بگوئیدحقیقت واقعی است ؟ "
"نی"، شاگردجواب داد.  " بخاطریکه من صرف ازرفیق شماشنیدم ،هنگامیکه وی بابعضی رفقایش صحبت میکرد،چیزهای خطرناکی راجع به شماحکایت کرد ."
" اکنون شروع مینمایم تادرک کنم که راجع به چه بحث صورت میگیرد . بگذار تابه قشر دومی که دارای خوبی هاوزیبای ها است داخل شویم . ایااین چیزی راکه تومیخواهی برای من بگویی ،چیزخوب است ؟ ایااین چیزی زیبایی است ؟ "
"نی " برعکس آن ، این بصورت دقیق برخلاف آن چیزی است که این دوست درموردشماگفته ومن آنرا برای شماحکایت میکنم . شماازتنفر وانزجاربه لرزه آمدیدواحتمال میرودکه بسیارخشمگین شده باشید .
" بنابرین چنین است . حتی اکنون برایم شروع به واضحترشدن شد. " سقراط گفت . " بگذارتابه قشر سومی عقل که ازجملۀ ضرورت ومنفعت بشمارمیرودداخل شویم . ایاتوواقعآ معتقدهستی که دانستن تمام سخنانی راکه وی راجع به من گفته ، برایم ضروری ونیز به نفع من است ؟ "
اگردرست بگویم ،نی . من باورنمیکنم که این برای شماضروری بوده وعلاوه برآن دراین هیچنوع منفعتی وجودنداردکه وی درموردشمااظهارنموده است ؛برعکس ،این کمی بی احترامی دررابطه باشخص شمااست . "
" دراین حالت " سقراط لبخندزد، هرگاه چیزهای راکه شمامیخواهیدبرایم بگوئید،نی حقیقت واقعی است ، نی چیزی خوبی وزیبای است وکاملآ برایم غیرضروری است . بخاطریکه این برایم هیچنوع مفادی بمیان نمی آورد. پس بهترین آن این است که شماازحکایت نمودن تمامی آن صرف نظرکنید . همه رافراموش کنید، کاملآ آرام باشید،واکنون ،بخاطریکه شمانزدمن آمدید،بایدبدانیدکه من بسیارخوشبختم که یاراجع به زیبای هاویاخوبی ها،ویاراجع به شادی عشق ومحبت صحبت میکنم . اگرهیچ یکی ازاین موضوعات برای شمادلچسپ نیست ، شمابدانیدکه من آنوقت بسیارخوشبخت خواهم بودکه تجارب خویش رادررابطه به نفع جاویدانی خردوعقل تقسیم نمایم ."
برای اینکه اهمیت این حکایت راتاکیدنموده باشیم ،مابرای شمایک افوریزم (Aphorism) مهم راارایه مینمایم  : " حقایق روحانی اکثریت بزرگ بشریت راسردمیگذارند؛ برای غیبت ،افترا،بهتان ،تهمت ورذالت اکثرآنهارامشتعل میسازد. " این چنین افوریزم رادقیق بخوان ، ازخوددررابطه باشرافتمندی ،درست کاری وامانت سوال کن ، ایاتوبه کدام قشرارتباط میگیری . هرگاه تودراین چنین دیالوگ داخلی خوددروغ نگویی ودریابی که توبه قشراول مربوط میشوی، آنوقت این رافراموش نکن وبه زودی ممکنه شروع به عمل کن تاخودراتغیرشکل دهی . ازواقعیت ذیل نبایدغفلت کنی : کسیکه چیزی رانمیداند،احمق نیست . امابدون شک وتردیدکسی که میدانداماعمل نمیکند،احمق است .دقت کن که تابدانی تابابزرگترین جبن وترس معامله ننمایی . اکنون برمیگردم به خوبی هاوزیبای هاومیخواهم آنرابریت تقدیم کنم .
گلهای رادقیق نگاه کن که توآنهارامیخواهی(قبل ازهمه زنان)؛ درطبیعت برای همه چیزهای که درآن زیبایی ورازنهفته است ،تعجب کن . جدوجهدکن تانفس دمیدۀ بادراحس کنی . درلحظات معین برگزیده جدوجهدکن تاآغوش خداوندرادریابی وازتمامی اینهابصورت مخفی وسری ویادراجتماع ازمعشوقه ات به کثرت وشدت ممکنه لذت ببری . فراموش مکن تاخداوندراسپاسگذارباشی ورضایت کامل برای تمامی آشیای که وی برایت عنایت فرموده است ،نشان دهی . درچنین لحظات سحرآمیزی تومستی وغرقی طالع واقبال رادریافت خواهدنمودی ،تمامی خوبی هاوزیبای هاراکه توبادیگران میدهی،بدین معنی است که تو همزمان برای خودت میدهی واین چنین تو باخوشی تعین خواهی نمودچیزی راکه میدهی ،تونیزدرمقابل آن دریافت میکنی . درینجاگفته میشود : " اکنون بامن بصورت مشترک هم آهنگی وهمنوای راپیداکن ،توچقدرجالب ودلبرنده هستی،زمانیکه من چهره ات رانزدم مجسم میسازم ،هرلحظه ترادرمیابم .
 

* Gregorian Bivolaru , ( 2010) : Rat und lichtvolle Impulse für das neue Jahr . Deutsche Akademie für traditionelles Yoga in Berlin .
http://www.traditionelles-yoga.de/rat-und-lichtvolle-impulse-fuer-das-neue-jahr.htm

  ش . انوری
برلین .جرمنی 14.01.2010