آرشیف

2015-1-28

عبدال قادر

قــــــــــــــــــــرض داری

بود نبود در زیر اسمان کبود یک سنگ تراش در یک قریه دور دست همرا با یک همسر خود که تازه عروسی کرده بود زنده گی میکرد او تمام سال مشغول سنگ کندن بود او به خاطر که به خود یک خانه بسازد از مردم پول قرض کرده او هیچ کار درست نداشت که از او پول بدست بیاورد فقط سنگ را میتراشید و میکند در آن زمان سنگ های تراشیده شده ارزش نداشت ولی در زمان های ما کارسنگ تراش ها خوب بوده ودست آفرینش های شان ارزش بسیار دارد ولی خیلی کمیاب است او از همین خاطربود که هیچ پول بدست نمیاوردتا قرض های خودرا بپردازد. قرض داران او هر روز به خانه او می آمدند میامد واز اوطلب پول خودرا میکردند. بلاخره آن قدر او را مجبور کردندوبرایش گفتند که اگر قرض های مرا نپردازید. ما زن شما را از جای قرض های خود میبریم مرد قرض دار دست دعا به خداوند دراز کرد و دعا کرد که خداوند (ج)مرا از این جنجال نجات بدهد او صبح به سر سنگ تراشی خود رفت سنگ میتراشید که چیز زرد رنگ را پیدا کرد آن جنس زرد آنقدر بزرگ بود که حدود 1کیلو وزن داشت سنگ یافت شده بشکل مجسمه بود و یک دست و دو پا داشت.
مرد سنگ تراش اول مجسمه را دور انداخت او نمی دانست که طلا است ولی بعدآ او آنرا دوباره برداشت و با خود گفت شاید کمی از قرض های مرا خلاص کند او سنگی را که یافته بود به دکاندارقریه اش نشان داد دوکان دار که به دست مردسنگ تراش طلا را دید برایش سلام داد وگفت: این را از کجا پیداکرده ای؟ سنگ تراش گفت: ازبین سنگها پیداکردم مرد دکاندار گفت: من این را میخرم چند سودا میکنی مرد قرض دار گفت: من پنجاه هزار قرض دار هستم دوکاندار گفت: من برایت شصت هزار میدهم سنگ تراش از خوشحالی دویده دویده به طرف خانه رفت و خبر خوش را به خانم خود داد وباز پول را از دکاندار گرفت و قرض های خودرا راخلاص کرد وهمچنان غذا، لباس ودیگر ضروریات خانه را خرید و با همسر خود باخوشیی زنده گی میکرد او با خود چرت زد که حتمآ در ان شی زرد رنگ چیزی بود که او را دوکاندار به قیمت شصت هزار خرید پیش دوکاندار رفت برایش گفت: راست بگو این شی زرد رنگ را چند فروختی و چند فایده کردی؟ دکاندار گفت راست بگویم آن شی طلا بود از ان دو لک فایده کردم بازگفت دروغ میگویئ راست بگو باز گفت دوازده لک فایده کردم.
قرض داری یکی از بد ترین وخوب ترین کارهاست خوبی اش درین است وقتی کسی محتاج شود برایش قرض میدهند ولی بدی اش درین است که وقتی قرض خودرا داده نتواند ترا مجبور به پرداخت میکنند.

پایان
اسد1392