آرشیف

2014-12-25

عارف شریفی نژاد

قصـه نا گفته

فضای آسمانم ابر غمهاست
بزن چشمک برایم ای ستاره!
ز هجرت خاطر آزرده دارم
بیا باری، به شهر ما دوباره

هزاران قصـۀ ناگفته دارم
برایت، ای که روئیای من هستی!
دلم گیتار عشقت مینوازد
برغم اینکه؛ آنرا تو شکستی

منم پروانه روی تو ای شمع!
به دَورت میکنم با عشق پرواز 
مسوزان دیگر این بال و پرم را 
ندارم جز تو دیگر یار و دمساز

بیا تا درد دل را با تو گویم 
همان دردی که ناشی از جدایست
مرا امروز درکم کن و گرنه
به فردا آنچه آید، یک تباهیست

خراب هستم، و غرقم در سکوتم
بیا بشکن سکوت مرگبارم 
پشیمانم ز آنچه با تو کـردم
و از آنچه که گفتم شرمسارم 

دل بشکسته ام را بس کن آزار
که آزارش دیگر راهِ خدا نیست
محبّت کن، محبّت کن عزیزم!
به این دنیای دون هرگز وفا نیست

عارف "شریفی نژاد"
چغچران – غور 
تابستان ١٣٩١