آرشیف

2015-7-4

سعدالدین غوروال

قسمت سوم سریال جانک
درمسیر نگاه
قسمت – 3
جانک درسیاست :
چرخ فلک درگردش بود روزگار"جانک " هم درگذرگاه زمانه میچزخید ، بگفته خودش " درفرازنشیب بود" شب هنگام ، درخواب وخیال  بود که ، فردا چه کند ؟؟؟  وچگونه، پلا نها وتکتیک های کاری اش را بسازد وراه را برای آینده جستجونماید.
 او مغزمتفکردنیای خود بود،هرکلام وهرقدمش  به اساس یک پلان گذاری منظم برداشته میشد که چگونه زنده گی کند ؟؟؟ : حالا درحرف و کلام "جانک" نیزتغیرات واصلاحات بوجود آمده بعوض کلیمات علمی،فنی وتخنیکی جملات مانند "بایدهمیشه علمی اندیشید وتکتیکی حرکت کرد ، وهمه کارها را روی یک ستراتیژی منظم وسنجیده شده دید ". بلی علمی اندیشید وتکتیکی حرکت نمود " این شعارو ستراتیژی جدید "جانک " بود.
 باوجودیکه همیشه درکمین گاه نشسته بود، تا شکاری به کله کن" اما درهمین شب وروزها که "علمی می اندیشید وتکتیکی حرکت میکرد چیزی بدستش نمیرسید. مثل اینکه دیگرستاره بختش قفل ویا بسته شده باشد " جانک " باوصف مهارت خاص درامور چالاندن روزگارداشت. درهمین مقطع زمانی همه چیزرا باخته بود. به گونه که زنده گی و روزگارش را به قمارزده و باخته باشد  أأأ هرلحظه "جانک " به یاد روزهای قدیم زنده گی اش آه سختی کشیده میگفت:
من که دست راست وچپ خودرا شناختم درپیشرفت بودم همه به من"جانک " چشم حسادت دوخته بودند چشم بخیلان کورشود این پدرومادرسوخته ها أأأ
راستی همه به وضعیت ایجاد شده زنده گی او حک وپک شدند که چطور چرخ زنده گی اوتوقف نموده  .خود اوهم حک وپک مانده بود أأأ اصلا روحیه خودرا ازدست داده بود طوریکه معلوم میشد او"جانک " سابق نیست خورد وخمیر شده  درین روزها دیگر لباس مد روز نمی پوشید کالای بومی وطنی به تن میکرد اگرکسی ازآشنایان ودوستانش را میدید با گرمی استقبال میکرد، این حرکتهای اوهمه را شگفت زده ساخته بود ،کسانیکه اورا میشناختند میگفتند که باز چه پلان دارد ؟ وچه تمثیل خواهندنمود ؟ وبه سرکه کلاه خواهند ماند؟
چون او برای باردوم مورد ازمایش روزگارقرارگرفته بود، به اندازه ناراض بودکه، هرلحظه بر  زنده گی لعنت میفرستید  وکسانیکه از سوابق او خبری نداشتند تازه معرفت پیداء کردند این شعررا برای شان میخواند « ای صداقت برتولعنت ازتوذلت دیده ام = ای خیانت برتو رحمت ازتو راحت دیده ام » درجا یکه مردم میشناختند میگفت که، چیزیکه نصیب باشد وخداوند تعین کرده باشد قبول دارم . اما با خود می پیچید ،باخود خورد وخمیرشده درزیرلبانش …..«آه زنده گی بی مروت که همه چیز را به یکباره گی ازدست دادم أأأ  هیچ گمان نمیکردم که باچنین روزگاری روبرو شوم بعضی وقت بسودای زنده گی سا بقه افتیده هذیان گوی میکرد.
ازخود می پرسید که، چراء،چراء ، چراء را چندین مرتبه تکرارمیکند که ؟؟؟ …..به راستی درین شب وروزها چانس با اویاری نمیکرد ، قوس زنده گی او ازصعود کردن بازمانده وتوقف نموده بود  
ناکامی هامسیرزنده گی اورا تغیرداده بود" جانک "بعدازمدت کمی برای باردوم ازوظیفه سبکدوش شده، واین شکست های پی درپی آنقدر برای "جانک " سنگین بود که شباهت به یک طوفان داشت طوفانیکه  زنده گی اوراربه گرد وغبار پوشانده بود، شلاق های از بدبختی زمانه به صورتش حواله میگردید .
اما او درزنده گی اش چندین باراین فرازونشیب ها را تجربه وازمایش کرده بود  میگفت  درعقب هرشکست یک پیروزی نهفته است  وخود را با دنیای ظاهری گفته تسلیم نمیکرد.وهنوز خودرا دست کم نمیگرفت وگاه ناگاه  دربرابر شلاق های بدبختی که به سرش حواله میگردید مفاومت نموده مهارش میکرد وجواب میداد   کم وکان از فرصت که "جانک"  دائیم کلیمه انگلسی اش را  استعمال مینمود یعنی ازOpportunity  های زنده گی استفاده مینمود به هرجایکه دست او میرسید وزبانش کاربرد میداشت  وضعیت محیط وزمانه را به نفع خود میچرخا ند. تا جائیکه ،روزگارش میچلید ادامه می داد .مدت زمانی کوتاه طوفان بد بختی جاه وجیگاه اورا پوشیده بود زنده گی اورا شبیه یک کا بوس ساخته بود."جانک" درانتظار روزی ا ز روزگاری بود که ازکدام طرف ستاره بخت آن بازشود.ازفرصت استفاده برد…….
  روزگار زمانه  چرخ فلک را دور میداد أأأأأ بازار سیاست وسیاست بازی درکشورماهم روبه گرم شدن بود این هم یک مارکت خوبی برای افراد مانند "جانک"  بود… گپ ازبازار انتخابات ریاست جمهوری بود.
جانه مرگی که دربازارسیاست خود را ماهر وپرفیشنل حساب میکرد …برای خود شعار جدید طرح و دیزان نمود وارد عرصه جدید از زنده گی گردیده چنین شعاردرسرلوحه کارش قرار داد ؛ ودائیم  تکرار میکرد…. زمانیکه با یاران ودوستان خود صحبت میکرد میگفت  "ماچو ماهی دربحرسیاست شناء خواهیم نمود" او باز به راه افتید لباس بومی وطنی را از تن خود کشید رقم رقم لباس رسمی ومد روزرا به تن نموده وبه هر ستاد انتخاباتی لباس جدا گانه می پوشید موترش که درگاراج زیرخاک پت شده بود به موترشوی برد و خوب پالش زد ازخانه بیرون شده وگفت .
«حالا با تو روز گار پدرمادر سوخته خواهم دید وتورا چگونه به نفع خود خواهم چرخاند»  برای تکاندن دروازهای ستاد های انتخاباتی چوب را بدست  وکجکول سیاست را به گردن انداخته ازیک دفتر به دفتری لول میخورد تا شکاری کند و درهرجا أأأ ،هردفتریکه میرفت أأأ وهرسیاست مداری را که به دام می انداخت چنین کلیمات نثارش میکرد
«با ید به این پروسه مردم سالار علمی برخورد کرد، ازجامعه ومردم شناخت قوی داشته باشیم ، تحلیل مشخص از اوضای مشخص کنیم  ما که همیشه بر اصل دموکراسی ومردم سالاری  می اندیشیم بمثابه افراد متخصص  د رعرصه نظام های مردم سالار معتقد ومتعهد هستیم که ، باید دربین مردم رفت واز مردم آموخت.ماکه موهای سرمان را درراه خدمت گذاری به مردم  سفیدکردیم سالهاست از دست سلطه جویان ، رژیم های قدرت طلب وانحصاران گران درد ورنج میکشیم ،.
دربعضی جاها سند چهارده سال سابقه جهاد میکشید.
 درجائیکه زبانش دم میداد برسیکولاربودن نظام تاکید میکرد ، آنقدرباافراط گرائی حرف میزد  وتمثیل میکرد که پدرپدرغربی مشرب بوده ازبازارها، رستورانت ها ، کلپ های شبانه صدها  شهادت نامه افتخاری داشته باشد :
 جانه مرگی " جانک " درجایکه مردم اورا نمیشناخت انقدر با مهارت حرکت میکرد که دراداره ومدیریت خودرا جامع الکمالات معرفی نموده  سیاست مداران افغانستان را بازی خو چه میگوی لجام نموده سوارمیشد. بخت چند صبای با" جانک " یاری کرد به هراندازه که بازارسیاست گرم شده میرفت. به همان اندازه ستاره بخت "جانک " کاربرد زیادتر پیدآ میکرد انتخابات ریاست جمهوری آهسته آهسته نزدیک شده میرفت " جانک "که هم برای شکاری تیاری میگرفت که کدام سیاست مداری شکار کند.
 بلی ستاد های انتخاباتی آغاز به فعالیت نمودند ، شعاروعکس های رنگا رنگ درودیوارهای بازارها را گرم ورنگین ساخته بود کشورفقیرما نند افغانستان تعداد کاندیدای ریاست جمهوری هم خو کم نبود." جانک" "هم از خدا چه میخواست با د و بارانی" درین بازار بی سروبی پای سیاسی افغانستان واین کاندای بیشما ریکه هرکدام شان پیسه باد میکردند به دلالان بازارهای سیاسی رنگ ورخ تازه بخشید "جانک "ازخداوند همین روز را میخواست چند تا عکس ازرهبران سیاسی و کاندیدای محترم ریاست جمهوری گرفته بداخل موترش انداخته به هردفتریکه میرفت عکس همان رهبرویا کاندید را به شیشه پیشروی موترش نصب میکرد چند نفرازدوستان وآشنایان خودرا نیزباخود میبرد.
 زمانیکه سخنرانی میکرد متن سخرانی   خود مطابق به روحیه  کاندیدای محترم آمده میساخت گاهی ازجهاد ومقاومت سخن میگفت ،درجائی هم از نظام مردم سالارمبارزه علیه زور مندان وتنفگ سالاران سخن میزد ، اگردرجائی زمان وشرایط ایجاب میکرد حتی برسیکولاربودن حکومت تاکید مینمود .شعارش با دوستانش همین بود "می چلانی تا زمانیکه به چلد " آنها وظیفه داشتند سخنان " جانک " را  بگونه چاپلوسانه تائید نمایند .
زمانیکه ازدفترانتخاباتی کاندای می برآمد " جانک " مسخره گونه  روبه طرف رفقایش نموده میگفت که ، خوب احمق شان ساحتیم ، به هراندازه که بازار وکازار انتخابابی گرم شده میرفت حرکت ها مانورهای "جانک "تندوتیزشده میرفت روزی درمیان جوانان رفته خودرا پرچم دارجوانان معرفی کرد ه  شعار میداد که ما باشما هستیم  ،روزی هم نمایند ه برحق متخصان، انجمن ها وفعالین جامعه مدنی صداء میزد ، به  رنگ لباس سیاسی متفاوت ظاهر میشد ، وگاهی تعداد ازمردم قریجات را پیداء نموده آنها را به تمام ستادهای انتخاباتی دور داده نفوذ و مردم داری خود را نشان میداد ،  " هیج جائی را بدون داغ دروش نمانده هرروز سری به یکی ازرسانه زده و بازارش را گرم ساخته بود.گاهی خودرا صاحب نظرو مبصرسیاسی ، دمی نماینده فعال جامعه مدنی معرفی نموده وده ها نهاد ، سازمان  وانجمن را با خود وابسته میساخت  اما به هیچ جای بادلبستگی باضمیر پاک کارنمیکرد شعارش بود "احمق بساز روز خودرا به چلان " قوت وغنیمت بد ست آور". بس ….
"جانک " با وصف زرنگی وچالاکی که داشت کمی به گفته مردم کوتاه فکرهم بود وبگفته خودش آینده نگرنبود همان لحظه را میدید آینده هرچه میشود باد باد روزاتنخابات فراء رسید مردم به پای صندوق های رفتند "جانک " هم ازستاد انتخاباتی کارت نظارت گرفته بود درهمان روزانتخابات هم زنده گی اش به چالاند وهم شعارش را تطبیق نمود قوت وغنمیت هم برای خودجمع کرد
. اما بعدازانتخابات دیگرشمشیر اوکارا نبود باگذشت روز وجنجالی شدن انتخابات دیگر به گفته ها  ، شعار ها وطرحهای اوکسی گوش نداد . همه طرحها وپلانهایش باطل شد طوریکه کشور مردم بدون سرنوشت باقی ماند  حالا" جانک " درحال سردرگمی وبی سرنوشتی به سرمیبرد تا روزگاری فراء رسد سر ریسمان را بدست گیرد ، حالا ردپائی اوگم است