آرشیف

2015-1-28

نقیب الله ابراهیمی

فکر فــــــــــــــردای قیامت

 
فکر فردای قیامت نه تو داری و نه من
هیچ از کرده ندامت نه تو داری و نه من
در ره نفس و هوا دین و دیانت بازیم
صبر و تقوا و قناعت نه تو داری و نه من
هیچ فرقی نکنیم که حلال است یا حرام
ذره انصاف و دیانت نه تو داری و نه من
دل دین باخته و عاشق دنیا شده ایم
یادی از شرم و خجالت نه تو داری و نه من
فکرتان نیست که این کار ثواب است یا گناه
ترس ایزد ز ملامت نه تو داری و نه من
برطرفداری باطل همگی سعی کنیم
بهر حق ذره دلالت نه تو داری و نه من
در ره حق همه لنگیم و به باطل چو پلنگ
در ره دین ز شهامت نه تو داری و نه من
گر خداوند بپرسد ز حساب من و تو
هیچ برهان ز براعت نه تو داری و نه من
هر چه آید ز بدی صرفه نسازیم به کسی
فکر نیکی و سلامت نه تو داری و نه من
ما ز بهر زر و دنیا همه ذلت بکشیم
عذت و نفس و مناعت نه تو داری و نه من
جوهری راست بگویم ز مسلمانی خود
چشم امید و سعادت نه تو داری و نه من
چرابیگانه می گردی
چرا ای بنده عاجز به این درگاه نمی آیی
چرا وقت پریشانی به سوی ما نمی آیی
منم با تو تویی با من چرا بیگانه می گردی
چرا در مشکل کاری به سوی ما نمی آیی
منم غفور منم غفار منم عالی منم ستار
ز فضل من خبرداری چرا شب ها نمی آیی
به من میگی که آن ظالم خراج و باج می خواهد
چرا از خانه ظالم به سوی ما نمی آیی
دو دست و پای تو بند است برند در گور تاریکی
چرا با دست و پای خود به مسجد ها نمی آیی
به غفلت بگذرد عمرت از این درگاه چرا دوری
اگر روز ها تو در کاری چرا شب ها نمی آیی
زمن آن گوهر مقصود میان آب می جوید
اگر میل با گوهر داری چرا شب ها نمی آیی
ز سودای بتان هرچند تو سید غافلی تا چند
در این بازار شور ما بری سودا نمی آیی
 
نقیب الله ابراهیمی مقیم ایران
1390/11/3تاریخ: