آرشیف

2015-1-28

نقیب الله ابراهیمی

تولّـــــــــــــد

 

يك دانه چوب كبريت
شمع تولّدم بود
مهمان من در اين جشن
تنها دل خودم بود
شايد به كارهايم
يا شعر من بخندي
كيك تولّدم بود
يك تكه نان قندي
يك مورچه مرا ديد
يك ذرّه كيك هم خورد
يك ريزه كند و آن را
با خود به لانه اش برد
در راه هر كه را ديد
دعوت به جشن ما كرد
برگشت و چند مهمان
همراه با خود آورد
با اين كه دوستانش
خيلي زياد بودند
از كيك كوچك من
خوردند و شاد بودند
 

شعر تولد نوزاد

                                          
جیغ و داد و ونگ
به دنیا آمدی،‌ بچه قشنگ
راستی،‌ می خواستی به دنیا بیایی؟
اینجا را دوست داری گلابی؟
زندگی را شروع کردی با داد و قال
مادر و بابا از آمدنت هستند خیلی خوشحال
این حماقت،‌ برای تو می دهد،‌ خیلی حال
وقتی گرسنه ای،‌می کنی گریه و زاری
عوض کردنت برای مادر و بابا هست یك وظیفه،‌ آری
شبها وقتی همه جا هست خاموش
جیغ و هوارت، می خراشه گوش
آن وقت تورا باید گرفت در آغوش
بوسه نشه فراموش
وای دیگه درآمد آفتاب
بسه گریه،‌ بگیر آسوده بخواب
هر روز باید ازت بشه پرستاری
هی بغلت کنند،‌ عجب کاری
مادر و بابا می خواهند بروند جشن و بالماسکه
اما تو دوست داری روروک و کالسکه
هرکی نگاهت کند جیغ می کشی فت و فراوان
نمی خواهی از بغل مادر و بابا بیایی تو بیرون
حمله می کنی به همه چیز مثل یك غارتگر
هر چی بخواهی،‌ همه حلقه به گوشند و فرمانبر
مادر و بابای بیچاره تو را می کنند تحمل
آخه خیلی نازی و گل و تپل و مپل
بعد از حمام می گیری می خوابی
تو موش کوچولوی گلابی
لبخند روی لب و چشمها خفته
تولدت مبارک ای غنچه
 

اينجانب نقيب الله ابراهيمي 11حمل روز تولدم است كه پانزدهمين بهار مي شود كه چشم در اين جهان گشودم از خداوند متعال آرزومندم كه شانزدهمين سالروز تولدم را با كشور خودم افغانستان عزيز باشم و خاك مقدس آن را سرمه چشمانم كنم از عزيزان بيننده اميدوارم اگر در اين نوشته اشتباهاتي دارم بنده را عفو قرار دهند.
 
نقيب الله ابراهيمي مقيم ايران
 
تاريخ:11/1/1391