آرشیف

2014-11-5

سیامک هروی

فقر ادبیات کودک در افغانستان

جام غور: این مطلب از وبسایت بی بی فارسی گرفته شده است
 

حیدر یگانه، از سوی

حیدر یگانه، از سوی "انجمن دوستداران مولانا در لندن" تقدیر شد

همین چند روز پیش از سوی جمعی افغان‌های مقیم لندن از کارنامه حیدر یگانه شاعر و داستان نویس افغان نیکوداشت صورت گرفت.

در این محفل متفاوت شعر و مقاله خوانده شد و رباب هم چاشنی گردید. یگانه و کارنامه او بسیاری از اشتراک کنندگان را واداشت تا ناگهانی به یاد ادبیات کودک بیفتند و به چیزی بیندیشند که سال‌هاست همه در افغانستان آن‌را از یاد برده اند.
یگانه چهل سال پیش نوشتن برای کودکان را آغاز کرده و چندین کتاب قصه برای کودکان دارد. قصه‌هایش همه ساده و کودک فهم اند. او وقتی برای کودکان می‌نویسد، کودک می‌شود، اما وقتی برای بزرگ‌سالان شعر می‌گوید بزرگ می‌شود. او در هر دو صورتش یگانه است. اما در این نوشته قرار نیست برای اشعار و یا داستان‌های او نظری نوشته شود و یا نقدی تحویل داده شود. در این نوشته، محفل بهانه و عقده گشایی در باب ادبیات کودک در افغانستان است و حسرت فرصت‌های از دست رفته است.

جای خالی بزک چینی

عقده از پرسشی می‌ترکد: ما ادبیات کودک در افغانستان داریم؟ جواب فوریست: بلی داشتیم، اما حالا نداریم.
قصه بزک چینی به یاد می‌آید که چیزی بیشتر از سی سال پیش در صنف چهارم خوانده بودیم.
"بزک چینی دو شاخ داشت بالای بینی… کی خورده انگک من، کی خورده بنگک من، کی خورده کلوله سنگک من… کی میدان جنگ داره، کی تیر و تفنگ داره…"
این قصه را همه کودکان دوست داشتند. دوست داشتند بارها بشنوند و با آن به خواب بروند. پدرها و مادرها هم آن را از بر داشتند و اکثرا برای کودکان شان قصه می‌کردند. وقتی شبانه پدرم این قصه را برایم می‌گفت، من با شوق فراوانی به آن گوش می‌دادم و بعد در ذهن خود آن را پرورش می‌دادم و با بقیه ماجراهایی که خودم می‌ساختم به خواب می‌رفتم. فکر می‌کردم برای کودکان همین یک قصه وجود دارد. قصه دیگری نه من شنیدم و نه پدرم شنیده بود و یا در جایی خوانده بود تا برایم تعریف کند.
می‌گویند قصه‌ها ذهن و تخیل کودکان را رشد می‌دهند و آن‌ها را وا می‌دارند تا به جهانی غیر از ماحول خود بیندیشند. شاید هم یگانه و چندین داستان نویس مطرح کشور ما محصول همان عصری باشند که پدرها و مادرها قصه می‌گفتند و آن‌ها انگیزه فکر کردن و یاد گرفتن می‌یافتند.

حیدر یگانه، از سوی

حیدر یگانه نویسنده افغان چندین کتاب قصه برای کودکان نوشته است

امروز برای کودکان، جهانی خاصی شکل گرفته، جهانی که شامل امکانات و شرایط تعلیم و تربیه خوب و حتی عالی و شامل توجه به سلامتی و تغذیه و بهداشت آن‌هاست. هر چند کودکان کشورهای مختلف از نعمت‌های این جهان خاص به اندازه برابر برخوردار نیستند، اما با آن هم در سخت‌ترین شرایط ملت‌ها به آن فکر کرده اند.
امروز فقط با نوشتن "ادبیات کودک" به زبان انگلیسی و یا زبان رایج دیگری، با یک کلیک در موتورهای جستجوی انترنت می‌توان به صدها هزار قصه و مطلب رسید که این خود، گواه این است که در کشورهای زیادی به ادبیات کودک به خوبی پرداخته شده است.
دنیای کودک در سی سال جنگ افغانستان آسیب‌های فراوانی دیده و در افغانستان وضعیت ادبیات کودک حتی از مرز بحران هم عبور کرده و حالا در پهلوی دیگر کمبودی‌ها و سختی‌ها به فقر مبدل شده است.
امروز در افغانستان حتی قصه بزک چینی را شاید کمتر کسی به یاد داشته باشد. آن پدری که قصه بزک چینی را در سینه داشت، نیست و آن فرزندی که بارها با آن قصه به خواب رفته بود، ممکن است از آن قصه فقط گرگ آن را به یاد داشته باشد و آن نظامی که به ادبیات کودک فکر کرده بود و قصه بزک چینی را در کتاب درسی بصورت مصور به‌چاپ رسانده بود حالا بساطی ندارد و حکومت‌های زیادی هم که آمدند و رفتند با مشکلات بزرگی دیگری که داشتند حتی مجالی نیافتند که به ادبیات کودک بیندیشند.
کودکان کتاب‌های قصه را دوست دارند و این تصادفی نیست. انسان فطرتا قصه دوست است و قصه و داستان جهان معرفت است. کودکان نه تنها از قصه ها چیزی می‌آموزند، بلکه قصه ذهن شان را هم پرورش می‌دهد و قصه به آن‌ها کمک می‌کند تا خوب و بد را بشناسند. آن‌ها از قصه می‌فهمند که گرگ درنده است و میش معصوم، و بعد از قصه‌هاست که می‌دانند نیکوکاری، نیک سرشتی و خوبی پاداش دارد و باید ره آن گیرند.

ادبیات کودک در افغانستان

در افغانستان ادبیات کودک از زمان حکومت امان الله خان وارد مطبوعات شد و سراج الاطفال نخستین نشریه‌ای بود که در زمان وی به نشر رسید.
در زمان حکومت حزب دموکراتیک خلق هم به ادبیات کودک در افغاستان پرداخته شد. کانونی ساخته شد که جمعی از نویسندگان صرف برای کودکان می‌نوشتند و آقای یگانه که در ابتدای این نوشته از آن یاد شد، می‌گوید که در آن کانون کار کرده و تعدادی از قصه‌هایش برای اطفال در همان زمان نوشته شده اند.
همچنان در آن زمان در کتابفروشی‌های بیهقی کتاب‌های ترجمه شده و مصوری با کیفیت بالا و به نرخ ارزان برای کودکان از روسیه وارد می‌شد و به فروش می‌رسید، این کتاب ها بوی و رنگ سیاسی نداشتند، فقط قصه‌هایی برای اطفال بودند. اما آن زمان، زمان خیلی بدی بود. مملکت در آشوب بود و فقط اطفال محدودی در کابل و شهرهای هرات و بلخ به این کتاب‌ها دسترسی داشتند.
در این سیزده سال اخیر تلاش‌های کنده گذری برای رونق گیری دوباره ادبیات کودک در افغانستان صورت گرفت. ضمن تعداد انگشت شماری کتاب قصه، چاپ مجله‌های مانند "سلام سلام بچه‌ها"، "باغ"، "کودک افغان"، همیاران، شاپرک"، "انیس کودک" "پرواز" و… از جمله این تلاش‌ها بوده اند، اما این تلاش‌ها موقتی بودند و بعضی از این مجله‌ها و نشریه‌ها در حد چند شماره نفس کشیده اند و دوامی نداشتند.
در سال ۱۳۸۳ مجله انیس کودک که زمانی مجله دوستداشتنی اطفال بود دوباره شروع به چاپ شدن کرد. چهل سال پیش وقتی قصه بزک چینی قصه دوستداشتنی اطفال بود این مجله هم برای‌شان محبوب بود. کودکان زیادی کلکسیون‌هایی از این مجله را داشتند که دست به‌دست می‌گشت و آنی‌که چند شبی آن مجله‌ها را داشت از خوشبخت‌ترین‌ها بود.
کار مجله انیس کودک حدودا ده سال پیش دوباره راه افتاد و اولین شماره آن بعد از سی و چند سال چاپ شد، اما محبوب بچه‌ها نشد. خیلی چیز‌ها برای محبوب شدن کم داشت: نویسنده‌، نقاش، عکاس، گرافیست و بودجه. با معاش معادل پنجاه دلار هیچ کسی حاضر نشد تا برای مجله دلخواه کودکان کار کند و دولت دردسرهایی داشت که ادبیات کودک هیچ اولویتی برای آن نبود.
انتظار می‌رفت که وزارت اطلاعات و فرهنگ برای کودکان پیشگام شود و چیزی شبیه آن کانون سال‌های قبل بسازد که نساخت. انتظار می‌رفت که مشاوریت علمی و فرهنگی ریاست جمهوری برای کودکان کاری کند، ولی آن مقام هم از نوشتن پیام‌های تسلیت و پیام‌های کلیشه‌ای به مناسبت‌های مختلف برای رئیس جمهوری فارغ نشد.
امروز افغانستان مکاتب زیادی دارد و معارف خوب رونق گرفته است، اما چیزی‌که نویسندگان و دولتمردان به آن کمتر اندیشیده اند ادبیات کودک است. اگر کودکان ما امروز توجه جدی و درخوری از سوی بزرگان داشتند شاید مثل خیلی اطفالی که با شنیدن قصه بزک چینی و خواندن مجله انیس کودک و دیگر قصه‌ها چشم شان به جهان احساس و عاطفه باز شد و قدرت تخیل و تفکر یافتند و در بزرگ سالی نویسنده، دکتر، معلم، نجار و معمار شدند، کمتر کودکی در بزرگ سالی دست به اسلحه می‌برد و یا شکار کسانی می‌شد که او را به انتحار سوق دهد.