آرشیف

2015-1-27

محمد دین محبت انوری

فراموشی یـــــــــــــا وعده خلافی

 

 
 
صدائی چکش روی سندان های حلبی سازان وآهنگران راسته یک طرفه بازار خاموشی وخلوت شهررابه گونه ای ناخواسته مختل کرده بود.ضربه زدن های پیاپی وهمزمان کسبه کاران زمانی شدت میگرفت که معمولا در یک فصل سال هجوم مراجعین را پذیرا میشدند ودرهمین مدت زمان کوتاه هرکسی میخواست که بخاری، منقل،تخته منقل،آبدان،چری( نوع بخاری اصلاح شده وپیشرفته)و… مورد پسند وضرورت شانرا بزودی نزد حلبی سازان بسازند. دراوایل تاسیس این بازارچه ، چند نفر محدودی این کسب را پیش میبردند ولی بعدها روی آوری وعلاقه مندی مردم به کسب وکاربیشترشد تعداد دکانداران بازارچه که دریک محل مشترک دکانهای گلی وابتدائی ساخته بودند ویاکرایه داشتند روز بروز بیشترمیشد ودرپیش برد وانکشاف بازار رونق بخشیده اند درهمین راسته چند دکان خاص آهنگری نیز به چشم میخورد وچنین به نظر میرسید که شاید مردان ماهرازولایات همجوارو.. آمده باشند ومهارت شان را مورد آزمایش قرارمیدهند.
ادامه کارکسبه کاران : حلبی سازان وآهنگران گرچه مهارت فقیرانه ابتدائی به نظرمیرسد لیکن درجنب وجوش کوچه های شهر وبازار افزوده و دکانی برای کرایه خالی نگذاشته اند وکمبود ضرورت مندان وطرفداران بخاری وهیزم را نسبت به هروقت دیگر مرفوع ساخته اند.کارگران این محله عادت گرفته اند که نظر به نرخ روز هرسال قیمت اجناس ساخت دست خودرا بلند برده وتاسال دیگر که وقفه ای درکارشان به میان می آید،چاره کاروکسب بیچاره خودرا به نحوی تلافی وجبران کنند. تاجایکه دیده میشود مواد خام اینها از راه دورتر میرسد وبعضی اوقات تاخیر دررسیدن مواد و وسایل به میان می آید وهمچنان مشکلات تهیه آن وجود داشته که همواره بموقع اش نمیرسد.
وهمین گونه نارسایهای مربوط به دکانداران این بازارچه بعضی اوقات پیش می آید. دربین کارگران اشخاص مسن،جوان،نوجوان وحتی اطفال نیز دیده میشوند که با دلچسپی بکارخویش مشغول اند.
گرچه نظم وترتیب خاص درکارآنها دیده نمیشود ولی بازهم ازهیچ که نباشد خوب است.
مثلا: تاچند سال قبل بخاری بنام چری نوع بخاری به اصطلاع کابلی که(مصرف کم وحرارت دوامدار)دارد یاد میشود کسی آنرا ساخته نمیتوانست بخاری سماوار کمتر مورد استفاده بود وبرعلاوه تاهنوز جورکردن سماوار کوچک وبزرگ که به تنهای وبشکل سیار کاربرد دارد ومصرف هیزم وچوب درآن بسیار کم است وبخاطر گرم کردن آب وچای خیلی مناسب است. در دکانهای این بازارچه ندیده ام وباری هم ازیکی ازکسبه کاران پرسیده بودم ازساختنش عاجزوبی خبربود.
وقتی کسی از کنار این بازارچه بگذرد غیرازینکه ضرورت داشته باشدبیهوده نمیخواهد در جلو دکانها دم بگیرد وبا دکانداران مانند سایر کسبه کاران وفروشده گان سرگرم گفتگو شود چون وسایل وسامان کار آنها مورد علاقه هرکس نمیباشد واز سوی دیگرگرد وخاک وکثافت بیرون وداخل دکانها باعث رویک* دلسردی بیننده میشود.
کارفیزیکی وتحرک متواترتوام بافضای پرازسروصداهای دلخراش وبلند فرصت درد دل واظهار محبت را بکسی نمیدهد افراد مسلکی و ماهر درهمچو مواقع کمتر به خواست وفرمایشات خریداران توجه میکنند چون آنها از شدت کار وتراکم آن وقت سرخاریدن را ندارند.
بعضی ازایشان سفارشات یکجائی وبیشتری ساختن وسایل گرم کننده را بدست می آورند واین حالت کاروفعالیت آنها اعتبار وظرفیت بازارچه را بلند برده وزمینه داد وستد را بهتر ساخته است.
زمستان گذشته از بخاریکه ازهمان بازارچه خریده بودم خاطره خوشی نداشتم دل ونادل تصمیم گرفتم بخاری ام را بازسازی نمایم ویا اینکه حد اقل بخاری دیگری که سوخت خوبتر وکمتر داشته باشد به عوض آن فرمایش بدهم.
درآن موقع با خود گفتم این بار درفصل تابستان بسراغ حلبی سازماهری میروم و اورا معتقد میسازم تا دیگه غم بخاری  را برایم ندهد ودرموقع بیکاری به فکر آرام یک پایه بخاری از نوع چری برایم بسازد. ومن هم تا بخاری  زنده باشد برایش دعا کنم چند روز متواتر صبح که ازخواب بیدارمیشدم بیادم بود که امروز باید کلک* بخاری را بکنم ولی وقتی ازخانه بیرون میرفتم فراموش میکردم چندین روز به همین قسم گذشت بالاخره روزی مناسب فرارسید وهمراه حلبی سازیکه ریش بلند ابروان پیوسته وچشمان سیاه پیشانی گشاده داشت درمورد ساختن بخاری گپ زدم. او درحالیکه ازکارش خسته ونا راحت بود برایم وعده ساختن آنرا داد قبلا هم اورا چند بار دیده بودم واز دکان وی بخاری وغیره وسایل خریده بودم.
 او مردساده دل وصادق به نظرم می آمد ویگانه سبب مراجعه دوباره ام به او همان صداقت وی درکارش بود.
درپهلوی خواص خوب ومحبت که داشت همه چیز را در ذهنش جای میداد وکمتر حرف میزد وقت کارهمیشه متوجه وسایل وسامان دور وپیشش میبودودقیق بجان بخاری ها چسپیده بود بجای اینکه یک بخاری  را بسازد وکار آنرا خلاص نماید ساختن چند نوع بخاری را همزمان زیر دست میگرفت دکانش را دوطفل که بحیث شاگرد با وی همکاری مینمودند بجای مراجعین پرساخته بودند وچنین معلوم میشد که کارهایش روز بروز پراگنده وبی نظم به پیش میرفت چنانچه خودش میخواست شاگردانش بدون رهنمای خودش چیزی رانسازند وآنها نیزنمیتوانستند چیزی رابسازند او هم وقت اضافه برای تربیه ایشان نداشت اما گشت وگذارشاگردان بیکار برایش خوش آیند بود وبدلش صبرمیبخشید اوشاگردانش را مجبور به انجام کار مقید نساخته بودبعضی اوقات خودش غرق ساختن نل بخاری ویا چیزی دیگری میبود وشاگردهایش درگوشه ای از دکان وگاهی بیرون از دکان مشغول بازی میشدند اگر دستش به چیزی نمیرسید ویا به کمک ضرورت پیدامیکردآنهارا صدامیزد واگر صدایش رانمیشدند خودش دنبال آنها میرفت وبسوی شان خنده کرده با اشاره هردو را به همکاری وهمدستی اش میخواست. از آنروز به بعد وقتی فرمایش جورکردن بخاری جدید را به او دادم تاکید کردم که مانند سال گذشته ازبخاری نا امیدم نکند او گفت: چند روزی برایم وقت بدهید گفتم هرچه خودت لازم میدانی کمی دیرترجورکنید وخوبترباشد من عجله ندارم او وعده داد هفته نو حتمآ بخاری ترا میسازم بیاوببر.
هفته نو که رفتم گفت: ازیادم رفته تاروز پنجشنبه همین هفته حتمآخودم جورش میکنم باری دیگر بروز اول هفته مراجعه کردم چون مطمئن نبودم که به وعده اش وفا کرده باشد بازهم گفت: دستم زخم شده وپسرم رامیگویم تا هرچه زودتربخاری ات را بسازد گفتم چه وقت برای بردنش بیایم گفت: روزی دوشنبه گفتم درست است عجله نکنید روز چهارشنبه وقت مناسب تر است ومن میایم وبخاری را میبرم.
روزتعین شده رفتم ودیدم که یکدانه بخاری چری تکمیل شده پهلوی دروازه دکانش گذاشته شده است. خوش شدم وبااشاره دست پرسیدم که این بخاری نازنین ازمن است؟
شاگرد بزرگ حلبی ساز گفت: آبدان اورا تاهنوز نساخته ایم فردا بیاوآنرا با آبدان یکجا ببر من قبول کردم لیکن دلم کمی جم شد که حالابخاری ساخته شده وآبدان هم ساخته خواهدشد فردا که رفتم دیدم که هنوز همان بخاری چری درجایش قرار دارد. بازپرسیدم چکار کردی؟ گفت: چری تیار است ولی فرصت برای ساختن آبدان برایم میسر نشده است فردا کارهردویش خلاص میشود من هم بازبه او موقع دادم وگفتم فردا بعداز چهاربجه عصر هردو را یکجا بخانه میبرم وامیدوارم دیگر معطل نشوم استاد وشاگردش وعده قطعی دادندروز بعد دلم نمیخواست بدوکانش بروم چون زیاد رفته بودم همان روز من هم به وعده وفانکردم وباخود گفتم شاید مصروف باشد یکروز برایش فرصت میدهم فردای آنروز رفتم تا بلکه دست خالی برنگردم.
اینبار مثل همیشه به دروازه دکان استاد شدم او به طرف شاگردش نگاهی  کرد وباهم خنده کردند من هم منتظر جواب آنها بودم شاگردش گفت: دیروز نه آمدی من بخاری ات رابکسی فروختم من برایش گفتم بعداز چندین روز رفت وآمد بالاخره چری ام را به دیگری دادی استادخندید وگفت:آن مرد پنجصد افغانی بیشتر ازقیمت تو برایش داده است.
دانستم که استاد وشاگرد ازمقررات وقواعد دکانداری خبرندارند.
 
حیران ماندم اگر حلبی سازی راکه چندین روز نزدش رفته بودم رهامیکردم مجبور بودم نزد دیگری از نو نوبت میگرفتم همان قدر جنجال داشت که دیده بودم. بار دوم سفارش خودرا تکرارکردم.
واینبار با التماس تاکید کردم که حالا ماوشما زیاد باهم شناخته شدیم چه میشود که کار مرا به وقت آن خلاص کنید.
 بالاخره بعدازچند روز بخاری مراساخت بازهم یک کمبود داشت که سرش را جورنکرده بود حالا نمیدانم مشکل درکجاست این همه  ازسبب فراموشی بود یا وعده خلافی درین اواخر اکثرآ دیده شده که ازفراموشی و وعده خلافی شکایت میشود وهرکس درکارخویش کم وبیش دچارهمین مشکل هست نمیدانم تاثیرمواد غذائی وارداتی تصفیه ناشده  ازبیرون است ویا اینکه ما به رسم ناپسند فراموشی و وعده خلافی عادت گرفته ایم. بهتراست تا حد امکان از پیداوار وطنی ومواد غذائی حاصل دست خودما استفاده کنیم وهمچنان حدس زده میشود که شیوه مرض فراموشی و وعده خلافی باهم رابطه نزدیک داشته باشند وممکن بعضی ها وعده خلافی را به فراموشی عوض کنند چنانچه  این مشکل پنهانی ومبهم طوریکه امروز شایع شده مسله مهم وعادت دیرینه نبوده وقدامت تاریخی چندانی نداشته است.
 
پایان
چغچران
عقرب ۱۳۹۰
 
 
* رویک: دلسرد یا بیزازورمیده به زبان عامیانه مردم غوراست.
* کلک: کلمه فیصله ویاختم راگویند.