آرشیف

2015-1-10

ویدا عزیزی

غــــــــــــم و شــــــــــــادی

 

 

خدای آسمان آدمیان را دلشاد خواسته یا اندوهگین؟

 

قرآن مجید، سخن قوم موسی به قارون را نقل می‌كند كه گفتند: «لاتَفرَح اِنَّ اللّه لایُحِبُّ الفَرحین؛ ای قارون! فرحناك مباش كه خدای سرخوشان را دوست ندارد».

(سورهٔ قصص، آیهٔ 76)

و در جای دیگری، شهیدان گلگون كفن را به نعمت فرح سرافراز می‌داند: «فَرحینَ بِما آتاهُمُ اللّه مِن فَضلِهِ». (سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 70)

تكلیف چیست؟ باید سرخوش و فرحناك بود یا غمگین و افسرده، شاید راه حل را بتوانیم در تقسیم فرح به: فرح عاقلان و فرح واصلان بجوییم.

كوران و كران، عالم پر راز و رمز را نمی‌بینند، توبرتویی حیرت آور و دهشت‌ناك عالم را نمی‌فهمند، سرگشتگی ژرف اندیشان، ایشان را به اندیشه وا نمی‌دارد و در زندگی اجتماعی خود دردها و رنج‌ها و محدودیت‌های بنی‌آدم آزارشان نمی‌دهد.

آدم در این زمین به تبعید آمد و ما زادگان تبعیدی زمینیم. در این تبعیدگاه، عداوت و دشمنی از مشخصه‌ها و علایم گریز ناپذیر آن است: «و ألقَینا بَیَنهُمُ العَداَوةَ وَالبَغضَاء اِلی یَوم القِیامَة». (سورهٔ مائده، آیهٔ 64) فرشتگان هم می‌دانستند كه آدمی زاده در زمین خون می‌ریزد و تباهی می‌آفریند. آنكه این‌همه را می‌داند و می‌بیند و اندیشناك نمی‌شود، آدمی نیست.

نه اشك روانی نه رخ زردی     اللّه الله تو چه بی دردی

ارزش آدمی به دردمندی اوست.

هر كه او هشیارتر پر دردتر        هر كه او بیدارتر رخ زردتر

فرح غافلان؛ یعنی چشم پوشی از حقیقت و در ساحل فرودین ماندن و در گرداب دریای حقیقت فرو نرفتن.

امّا فرح دیگری هم هست. فرح واصلان، آنان كه در لجّه دریای غم  فرو رفته‌اند و لؤلؤ ظفر بر آورده‌اند. آنان كه راه پر غبار سلوك انسانی را طی كرده‌اند و به نور بی ظلمت و صفای بی غبار رسیده‌اند.

بعد از این نور به آفاق دهم از دل خویش      كه به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد

فرح آن فرخ‌پی سالكانی است كه راه دشوار دیدار یار را طی كرده‌اند: «یا اَیُّهَا الاِنسان اِنَّكَ كادِح الی رَبِّكَ كَدحاً فَمُلاقیه». (سورهٔ انشقاق، آیهٔ 6) و به قلّه شكوهمند وصال رسیدند. اینان دریای غم را پی سپرده‌اند و بر ساحل فرازین آرمیده‌اند. اینان سرخوشان بزم وصالند. در عالم جز روی دلبر نمی‌بینند و در روی او جز به سر خوشی نمی‌نگرند. آری؛ غایت دین داری شادی است؛ اما نه شادی بی دردان خواب آلوده؛ بلكه شادی عاشقان آرام یافته در جوار دلبر.

به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست       عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست

در نگاه چنین افرادی زندگی زیباست؛ زیرا همهٔ جهان جلوهٔ دلبر ماست، در هر فراز و نشیبی خال رو و خم زلفش را می‌بینند و با هر گرم و سردی مهر و مهتر او  را می‌چشند.

به بوی زلف و رخش می‌روند و می‌آیند          صبا به غالیه سائی و گل به جلوه گری

این شاد دلی و شادكامی، هرگز به طغیان راه نمی‌برد؛ چرا كه شادی غافلان از میدان بندگی گریختن است و شادی واصلان بر بساط قرب حق نشستن و در ریسمان نجات الهی آویختن.

شادان واصل، خادمان خلق‌اند؛ نه تنها در آدمیان با چشم ادب و علاقه می‌نگرند كه طبیعت بی جان هم مرهون نگاه پر مهر ایشان است.

گویند: پیامبر خدا در كنار اُحُد می‌فرمود: كوهی است كه ما را دوست دارد و دوستش داریم.

كوه یحیی را سلامی می‌دهـد          سنگ موسی را پیامی می‌دهد

ماه احمد را اشارت‌بیـن شـود          آتـش ابراهیـم را نسـرین شود

شادان واصل نیز دردها به دل دارند و دغدغه‌ها در جان. روزگار ایشان بر یك منوال نیست و دل ایشان بر یك حال.

اگر صوفی به یك حالت بماندی         سرو دست از دو عالم بر فشاندی

گاه برق وصال در دلشان شعله می‌كشد و گاه یاد زوال و خاطره فراق خاطرشان را بر می‌آشوبد.

بگفت احوال ما برق جهان است           دمی پیدا و دیگر دم نهان است

اینان لب خندان و دل خونین را با هم دارند و وصال، آتش طلب را در ایشان نمیرانده است. هم بر آستانهٔ یار بوسه می‌زنند و هم در آرزوی دیدار می‌گریند. .

 

ترتیب کننده ویداعزیزی

 1390/06/04