آرشیف

2015-1-10

ویدا عزیزی

تـفـــاوت هـــاي زن و مـــــــرد

 

بدون شك بين زن و مرد تفاوتهايي وجود دارد كه در پرتو پيشرفتهاي علوم امرزي اين تفاوتها روشن تر شده است,‌ما آنچه باعث تعجب انسان مي شود اين است كه بعضي افراد سعي دارند اين تفاوتها را به حساب نقص زن و كمال مرد بگذارند واز اين عجيب تر اين كه برخي غريبان اخيراً مي خواهند به هزار و يك دليل ثابت كنند كه بالعكس مرد موجود ناقص الخلقه است و زن موجود برتر؛ در حالي كه اين تفاوتها به هيچ وجه به برتري يا پستي يكي از اين دو جنس مربوط نمي شود. قانون خلقت اين تفاوتها را ايجاد كرده كه پيوند خانوادگي زن و مرد را محكمتر كند و اين اختلافات شبيه اختلافات ميان اعضاي بدن است كه تفاوت قائل شدن بين آنها ناشي از تبعيض نيست. تفاوتهاي زن و مرد نيز براي تناسب بهتر آنها با همديگر است.
بحث تفاوتهاي زن و مرد مسألة تازه اي نيست و حداقل دو هزار و چهارصد سال سابقه دارد. افلاطون در كتاب جمهوريت با كمال صراحت مدعي است كه زنان و مردان داراي استعدادهاي مشابهي هستند و زنان مي توانند از همان وظايف و حقوق مردان بهره مند شوند. او, حتي مي گويد كه زنان هم, مثل مردان بايد تعليمات جنگي ببينند و در مسابقات ورزشي شركت كنند. البته افلاطون معتقد است كه زنان ه در نيروهاي جسمي و چه در نيروهاي روحي و فكري از مردان ناتوانترند؛ يعني همة استعدادها, مثل هم است,‌فقط زنان از هر يك بهرة كمتري دارند.
بعد از افلاطون,‌ارسطو در كتاب سياست, بشدت با نظرات استادش مخالفت كرده معتقد است كه تفاوتهاي زن و مرد تنها از جنبة «كمي» نيست بلكه از جنبة «كيفي» نيز متفاوتند. نوع استعدادها و به تَبَع, وظايف زن و مرد با هم فرق دارند و به همين علت فضايل اخلاقي آن دو نيز متفاوت است؛ يعني ممكن است يك خلق و خو براي مرد فضيلت باشد و براي زن نقص يا بالعكس. نظريات ارسطو نظريات افلاطون رادر دنياي قديم نسخ كرد. اين راجع به دنياي قديم.
اما دنياي جديد تنها به حدس و تخمين متوسل نمي شد. امروزه در پرتو مطالعات عيمق پزشكي, رواني و اجتماعي تفاوتهاي بيشتري ميان زن و مرد كشف شده است كه در اين جا مواردي را ذكر مي كنيم:
از لحاظ جسماني: به طور متوسط مرد درشت اندامتر, بلند قدتر و خشن تر از زن است, صداي زن نازكتر و رشد بدني و ضربان قلبش سريعتر و مقاومت وي در مقابل بيماري بيشتر از مرد است. زن زودتر به مرحلة بلوغ مي رسد  زودتر هم از نظر توليد مثل از كار مي افتد. مغز متوسط مرد بزرگتر از مغز متوسط زن است, ولي با در نظر گرفتن نسبت مغز به مجموع بدن ,‌مغز زن بزرگتر است.
از لحاظ رواني:‌ ميل مرد به ورزش, شكار و كارهاي پرحركت بيش از زن است. احساسات مرد مبارزه جويانه و متجاوزانه و احساسات زن صلح جويانه و آرامتر است. زن از توسل به خشونت دربارة‌ديگران و خود بيشتر پرهيز مي كند, لذا خودكشي در مردان بيشتر و خشن تر مي باشد. احساسات زن از مرد جوشانتر, سريع الهيجانتر و در عين حال بي ثبات تر است. زن نسبت به مرد, ‌محتاط تر, ترسوتر و تشريفاتي تر بوده, به زينت و آرايش, ‌علاقة‌ بيشتري دارد.احساسات مادرانه از دوران كودكي در او نمودار مي شود لذا اهميت كانون خانوادگي براي زن بيشتر ست. در علوم استدلالي و عقلي خشك, زن به پاي مرد نمي رسد, اما در مسائل ذوقي و احساسي, مثل ادبيات, نقاشي و… دست كمي از مرد ندارد. مرد قدرت كتمان رازش بيشتر از زن است و اسرار ناراحت كننده را در درون خود حفظ مي كند. از نظر مرد خوشبختي بدست آوردن مقام و شخصيتي قابل احترام در اجتماع است. اما از نظر زن بدست آوردن قلب يك مرد و نگهداري او براي تمام عمر نهايت خوشبختي محسوب مي‌شود.
از نظر احساسات نسبت به يكديگر: مرد خواستار تصاحب شخص زن و زن خواستار تصاحب دل مرد و تسلط بر قلب اوست. زن از مرد شجاعت و حمايت مي خواهد و مرد از زن زيبايي و دلبري. زن بيش از مرد قادر است بر شهوات خود مسلط شود. شهوت مرد ابتدايي و تهاجمي است و شهوت زن انفعالي و تحريكي. مرد مظهر عاشقي و زن مظهر معشوقيت است. احساسات مرد طالبانه و احساسات زن مطلوبانه است.
صرف نظر از اين كه تفاوتهاي زن و مرد موجب تفاوتهايي در حقوق و مسئوليتهاي خانوادگي زن و مرد مي شود يا نمي شود, اساساً اين مسأله يكي از عجيب ترين شاهكارهاي خلقت و نشانه هاي از نظام حكيمانه و مدبرانه جهان مي باشد. دستگاه عظيم خلقت براي اين كه نوع و نسل موجودات را حفظ كند جهازات توليد مثل را در آنها به وجود آورده و كاري كرده كه خود خواهي و منفعت طلبي در دو جنس مخالف,‌تبديل به عشق و جذب و تعادل شود. اگر زن داراي جسم و جان و خلق و خوي مردانه بود,‌امكان نداشت كه بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و اگر مرد همان صفات جسماني زن را داشت ممكن نبود زن او را قهرمان زندگي خود تلقي كرد, عاليترين هنر خود را صيد و تسخير قلب مرد به حساب آورد. مرد جهانگير و زن,‌مردگير آفريده شده است. عجيب اين است كه بعضي نمي توانند ميان شهوت و رأفت فرق بگذرند و تنها عامل پيوند زوجين را طمع و شهوت مي دانند و تاريخ روابط زن و مرد را فقط از نظر حس استخدام و اصل تنازع بقا تفسير مي كنند. در صورتي كه پيوندي بالاتر از شهوت, پاية‌وحدت زوجين را تشكيل مي دهد كه قرآن كريم از آن به نام «مودت و رحمت»‌ياد كرده است: «وَ مِن آياتِهِ اَن خَلَقَ لَكُم مِن أنفُسِكُم أَزواجاً لِتَسكُنُوا اِلَيها وَ جَعَلَ بَينَكُم مَوَدَّةٌ وَ رَحمَةٌ».[9]
 
ترتيب كننده . ويدا عزيزي
1390/06/6