آرشیف

2015-1-26

محمد دین محبت انوری

سنگ طـفــــــلان، درد پنهان

 

  آیاسنگ طفلان بر فرق راننده گان قهر است یا بازی ؟

دوستی وعلاقه طفلان دور از مکتب با دریوران تیز ران شهر وکوچه هاچنین د یده میشود. اطفال با دیدن موترهای تیز رفتار مودل جدید  درحال رفت و بر گشت، از سوی کودکان پابرهنه ، لب ورو ترقیده ،چهره خاک آلود کنار جاده ها ی پرخم و پیچ شهر وقریه جات به خوبی وخوشحالی استقبال میشوند . در بعضی جاها غوغای عجیبی در بین آنها  بر پا میشود مانند اینکه به دوست تازه ای آشنا میشوند واز مدت ها منتظرش بوده اند،  دسته ها وگروه های کوچک و بزرگ از طفلان  با هم متحد میشوند وسر راه راننده گان که خسته از سفر به محلات مسکونی میرسند ایستاده اند  و تمام مصروفیت های خود را رها کرده از فاصله  دور ونزدیک قشلاق ها  با دوش بسیارتندی درنزدیکی موترها جا می گیرند. طوریکه دیده شده است برخی ازین اطفال بخاطر دیدن بهتر و دقیق اطراف موتر و بیشتر نزدیک شدن و دست زدن به آن باهم رقابت و زورآزمائی میکنند که این مسابقه و مجادله باعث افزایش جنجال و بروز پرخاش بین بچه های خَرد و بزرگ می گردد که  منجر به حواله  مشت و لگد بالای یکدیگردراثنای تماشا نمودن شده کسانیکه مقاومت ندارند میدان جنگ را ترک گفته در گوشه ای به  تما شا می نشینند و بعد از رفتن موتر و مسافرین دوباره  سر کارهای شان می روند وتا چند لحظه دیگر به سرک نگاه می کنند گرد موتر که از فضا رفت بی زحمت، خاطره اش را فراموش می نمایند.

کودکان و نونهالان که سر نوشت آینده خویش را بدست هیچ و برباد رفته می پندارند و احساس می نمایند که شفقت و مواظبت بزرگان چندانکه آرزو می رفت نصیب شان نشده است !

 اولین برخورد آگاهانه خود را در برابر ناامیدی  و تهیدستی با پرتاب سنگ به سمت شیشه های موترها به همگان نشان می دهند. گویا محرومیت ما بجای رسیده که شکستن و تخریب وسایل ، سامان و اشیائی ضروری و کارآمد انسانها یگانه وسیلة جالب و تفریحی برابر به ذوق ماست.

بازهم می بیند فرصت از دستش میرود.

 آنچه او را تحرک کرده خواهش و ضرورت نفسانی و عاطفی اوست.

طفل نوآموز و نواندیش از وقتی که دیده به جهان گشوده لبخند نقد جانش را تازه نکرده به مقصد نرسید و بهره عمرش را ندید طعم طعام لذیز ،مقوی، ومکفی به کامش نه افتید لیک هوسی بازی طفلانه را از یاد ببرد.

پایان

شهر چغچران

میزان 1387

 محمددین "انوری"

mohmddeen@gmail.com