آرشیف

2015-6-27

سعدالدین غوروال

سریال جانک

درمسیر نگاه

 
" جانک  " حا لا جان محمد خان شده سلام مارا علیک نمیدهد :
بود، نبود،غیراز خدا دیگر هیچ کس نبود ، زیر آسمان کبود یک نفر جان محمد نام داشت. درایام جوانی ونوجوانی باشنده گان قریه هم سن وسال هایش بنام " جانک" صدا میزدند . او به مکتب رفت تحصیلات را به گفته خودش تکمیل نمود آهسته آهسته مصروفیتهای او زیاد شده رفت ، ازیک شهر به شهری دیگری رخت سفر بست ، اقبالش بلندی کرد ازکشوری به کشور دیگری رفت ، از یک فرد دهاتی به یک مرد جهان گشته تبدیل شده رفت.  اودیگر لباس بومی ووطنی اش  را نمی پوشید، لباس های مد روز ورسمی می پوشید. دررفتار وکدارش تغیرات زیادی بوجود آمده بود. به زبان های خارجی بلدیت پیداء کرده بود دراثنای صحبت کردن همراه هم شهریانش یگان کلیمات خارجی هم لول میداد وخودرا گل میزد وباز میگفت که ،  چه کنم شب وروزهمراه خارجی ها ، کارشناسا ن ومتخصیصن نشسته مصروف پلان گذاری ،تهیه اسناد ومدارک برای کارمندان میباشیم . خدا خو ویاروجان این افغانی های ماوشما باشد چهارکلیمه انگلسی را یاد نمیگیرند ، سطح فرهنگ آنها بسیار ضعیف است  مجبورم کلیمه به کلیمه به    آ نها تشریح کنم هیچ نمی فهمند ، کارها خو همه علمی ، فنی وتخنیکی است .او گاه وناگاه که همراه باشنده گان وهم سن وسال های قریه خود روبرو میشد کوشش میکرد. خود را بسیار مصروف نشان بدهد . بعضی ها میفگتند: اوحالا مامور شده وقت ندارد ، یگان هم سن وسالش قهرشده میگفتند " جانک " حالا جان محمد خان شده کی  وقت دارد سلام ما مردم فقیر را علیک بدهد . بلی زنده گی " جانک ویا جان محمد خان " هماگونه ادامه پیداء کرد، باگذشت زمان اوازفرصت استفاده خوب کرد . گشت گذاراو با خارجی زیاد گردیده مثل خارجی ها لباس میپوشید ا ولگو را زود تقلید میکرد .  درمیتنگ ها و مجالس مشترک داخلی ها وخارجی ها او تلاش میکرد درمیزکه خارجی نشسته بودند درپهلوی آنها جای بگیرد . درمحل کارش نیز طرفداران ومخالفان خود داشت ، کمتر افغانی ها بگفته خودش کرکتراورا می پسندیدند . دراجرائی مراسم مذهبی کمی فراموش کارشده بود . اویک تکیه کلام بخصوص خود داشت.  درهرجا حین سخن زدن میگفت : باید همیشه عملی ، فنی وتخنیکی فکر نمود ، جان محمد دیگر" جانک " سابقه نبود. همانطوریکه خود را به اصطلاح خودش ازلحاظ علمی ، فنی وتخنیکی رسانده بود . وضعیت اقتصادی اش نیز خوب شده  او از شهر زن گرفته دیگر به دختران قریه اش سرخم نمیکرد ، ولی یک چیزکم داشت وکمتر درباره اش  فکر کرده بود که ، روزی پیداء فناء هم دارد. یعنی آینده بلی حرکت ویا قوس صعودی جان محمد تکمیل گردید . دیگر بخت با اویاری نکرد قوس نزولی ان بحرکت شروع کرد . یکی ازروزها اوبه مشکل بسیار حاد مواجه گردید . مشکل که فاصله اندک بین مرگ وزنده گی جان محمد وجود داشت  . دیگر کسی نمیتوانست بدادش برسد . مگر اینکه همان باشنده گان ویاران سابقه که او آنها را درقریه مانده  فراموش شان کرد ه بود ، گاهی که به آنها سرمیخورد حتی سلام شان را علیک نمیداد ، باشنده گان واهل قریه ازمشکل "جانک " ویا جان محمد خبرشدند. بعضی ها گفتند . اوبه ما چه کرده که ما به او بکنیم ، اما انسان های نیک بین ودوراندیش بودند که ،بدادش برسند فیصله کردند که ، به چشم خودش نه بلکه به استخوانهای مرده ها ، پدر وپدرکلان به او کمک میکنیم ، برای نجات " جانک "یا جان محمد برخواستند. بلی فاصله بین مرگ وزنده گی او کم بود .خو آخرنجاتش دادند. اودرجریان وایام که دچارمشکل بود . همه گذشته اش را فراموش کرده بود به دربارخدا توبه وتضرع زیادنموده ، بالطف مرحمت خداوند به کمک باشنده گان قریه همان دوستان ویاران سابقه اش نجات پیداء کرد." جانک "درهرکارش تندوتیزبود میخواست ازفرصت برای خود و به نفع خود استفاده کند درهرکارزود تظاهر میکرد این یگانه مشکل " جانک " بود. بلی  او زمانیکه نجات پیداء کرد. دوستان ، همکاران واقاربش که به دلجوی واحوال پرسی اش میرفتند، آنقدرزیرتاثیرات روانی رفته بودکه ، دعوت میکرد بیائید که نماز جماعت بخوانیم عیادت کننده گان می پرسیدند که نماز جه ،چه وقت ، وجماعت چه ؟ بعضی ها میگفتند که جانک دیوانه شده ، بعضی ها میگفتند اوتوبه کرده هرکس برداشت وتعبیر خود ازحالت روانی جان محمد میکرد. ما" جانک " ویا جان محمد با دوستان واقارب اش  انجاه  گذاشته بر گشتیم . خدا یار وجان همه شان
 
جان محمد ویا " جانک " درمرحله ازاضطراب
ما بعدازیک خاموشی کوتا ه مدت ازدور ودیا ر پس به سراغ "جانک " جان محمد میرویم وگوشه از  زنده گی اش را  پرس وپال نموده  قصه ازقصه های وکارنامه اورا با شما درمیان میگذاریم . جانک تنها مسلکی وپروفیش نل نبود ، اوهمه کاره ،عقل عالم وجامعه الکمالات نیزبود ، اگرکدام وفت کسی درباره مطبوعات حرف برزبان میآورد ، اودفتآ شروع میکرد .ازخبرنگاری تا مدیرمسئول ، نطاق درامه نویس همه را برای ات تشریح میکرد ، ازفلان ،فلان مجله تا روزنامه پدروپدرکلان های شان را برایت شرح میداد ، داروندارادبیات ازکلاسیک گرفته تا معاصر اینطوروانمود میساخت مثل که همه درکف دست او نوشته باشد وگاهی ازعلامه محمود طرزی هم جلو میرفت. . اگرکسی اشتبآء ویا عمدآ درحضورش حرف ازسیاست میزد ،  مرد درجه یک میدان سیاست میبرآمد ، همه رهبران سیاسی جهان به ویژه  افغانستان به کف دست اوبودند. مثل اینکه همه شان را گرد نامه کرده باشد. درجهان ازگاندی گرفته تا ماهو ستنگ ،چرچل ،روزولت ،جزوف ستالین ، تیتو وهیتلرهمه شان را سجل وسوانع کرده و هیچ کس از پیش " جانک "جان محمد بیداغ بی دروش نمیرفت ، اگردرمحفل حرف از سینما وتیاترمیشد . جان محمد "جانک " از پدروگرفته تا پدرکلان  اسطوره های معروف سینمای های هالیود وبالیود را میشناخت ، اگرکسی جلوش را جولان میداد نزدیک میکرد که ، بگوید من همراه آنها شوتنگ کردم ویا سناریوی فلان فلان فلم هالیود ویا بالیود را نوشته ام . جان محمد درپهلوی همه این دانستنی های درباره هنر وفرهنگ ،سیاست از گذشته خود کمتر به کسی معلومات میداد. مثل اینکه خاطره خوب نداشته باشد. یک مهارت خاصیکه جان محمد داشت ، هیچ وقت برآشفته نمیشد وکارهای خودرا خودش به آرامی انجام میداد.  لحظه که با خانم ودخترخانم ها روبرو میگردید مبارز راه حق واعاده حقوق زن درکشوربود. حرفهای اوکمترراجع به زنان افغان شنیده میشد. پائین ترازاندارگاندی هند ، مارگرت تاچر وترشکوا صحبت نمیکرد.

جانک درگذر دوم :

چه کنیم أدمی زاد همین قسم است ، نفس ظا لم وکشند دارد  طوریکه بزرگان ما هم گفته اند « هربلائیکه به سرما میاید، نتیجه اعمال ماست» " جانک " که هم نفس کشند وبا لا دست داشت گاهی خواسته ویا نا خواسته قلب کسی را رنجانده باشد، وشاید هم آهی کدام مظلوم گریبان گیراوشده باشد.  مشکلات که خداوند به سرش نازل کرده بود. درکوتا مدت  ازهمه چیزوازهه کس بریده وقطع رابطه کرده بود. اما ، دوستان وآشنایان (جانک ) راجع به او تبصره ها وقضاوت های متفاوت میکردند  بعضی ها میگفتند که تمثیل میکند ، تعداد هم میگفتند که کدام پلان وطرح جدید دارد. اما خودش میگفت .

که، به خدای پاک پناه برده دیگه به دنیائی فانی ، ظاهری دلبستگی ندارم ، بعدازینکه رهائی یافت به خانه برگشت هرکس ازدوستان وآشنایان که ،به احوال گیری وعیادتش می فرفتند دیگه جان محمد خان  ( جانک )  تکبه کلام سابقه اش مانند" علمی ، تخنیکی وفنی " به زبان نیآورده به باد فراموشی سپرده بود به عوض نصحیت های صوفیانه وپدرانه میکرد. خود را مصروف طاعت وعبادت میساخت من روزی ازروز ها سری به دیاراو زده به عیادتش رفتم، جان محمد خان ( جانک ) درجریان ملاقات برایم پند ونصیحت های استادانه  وپدرانه زیادی کرد ، من به رسم شوخی برایش گفتم .

میدانی جان محمد خان شاعری درباره شما صوفیا چه گفته؟

 پرسید چه  ؟

 برایش گفتم ، شاعری چنین گفته است.

صوفیان صاف را اول به جنت میبرند + چرخ وتاب مید هند پس به دوزخ میبرند .

 او تبسم کوچک نموده برایم گفت :

" من که دیگر ازین دنیائ ظاهری بریده ام ، پرسیدم دنیای ظاهری چیست ؟

 اینبا رکمی برآشفته شد ه برایم گفت:

 خود را به کرقولی نزن خودت یکسال قبل دراسارت مانده بودی این مشکلات عملا دیدی؟ حا لا آمده ازشکم سیر ودم راست خود مرا تمسخر مکنی ،

من برای جان محمد خان ( جانک ) گفتم:

 خداوند مرا جزاء بدهد اگر من خودت  را تمسخر کنم ، من آه مظلومان را خوب میدانم علل الخصوص کسانیکه تازه مظلوم شده باشند آه چقدرسخت ودشواراست ازاو معذرت خواستم وگفتم :

  من به فقط به دیدن واحوال گری  توآمده ام  با تو شوخی کردم  درپاسخ برایم گفت .

دیگه ازین مهربانی های تمسخرآمیز خود  که مغز مرا خورد میکند نکن ، همین حرف اخطاریه را برایم گفت وخاموش نشست .

به هر اندازه که من درباره گذشته ها با جان محمد خان (جانک ) صحبت میکردم او به همان اندازه نا  آرام  وبرآشفته میشد . من ناگزیر خدا حافظی کرده واورا بحال خودش گذاشتم ، زمانیکه خانه جان محمد خان (جانک ) را ترک میکردم با لحن  بسیارعاجزانه  برایم گفت:

گرچه آدم مخل هستی بازهم حق تان ببخشید ودعاکنید " مثل اینکه کدام چیزی نا خوش آینده  شنیده باشد ،

 سر انجام تا جایکه عقلم قد میداد فهمیدم که ،جان محمد خان  " جانک " دیگه نمیخواهد با کسی  ازدوستان خود ملاقات کند:

 لذا من هم تصمیم گرفتم  دیگر مزاحم آن نشوم، اما چه کنم آدمی زاد از یکدیگرمعسری ندارد و روزی باهم میرسند. همان حرف معروف که میگویند کوه به کوه نمیرسد آدم به آدم میرسد .

 مدت بسیار وقت از( جانک )احوال نداشتم  رفت وآمد بین ما هم قطع شده بود خط وخبری هم نبود ونداشتیم

 چند صبای گذشته بود در یکی ازروزها در کنفرانس شرکت میکردم  این کنفرانس  که ، درسطح بلندتر دایر میگردید با علاقمندی وآماده گی زیاد تر شرکت کردم  دم صبح وقت رفتم  زمانیکه درمحل کنفرانس رسیدم هنوز همه اشتراک کننده گان حضور به هم نرسانده بودند ، کند وگذرمیآمدند. کسانی مستقیمآ بداخل سالون کنفرانس میرفتند وبعضی ها دربیرون سالون درفضای آزاد صبح آفتابی پائیز باهم صحبت میکردند . ناگهان صدای ازداخل سالون بگوش رسید که ، ازمهمانان واشتراک کننده گان دعوت میکرد  داخل تالار بروند متوجه شدم صدائی آشنائی بود ، فقط صدائی خود جانه مرگی یعنی صدائی ( جانک ) بود با شنیدن این صدا من عجولانه داخل سالون رفتم :  

 زمانیکه داخل سالون کنفرانس شدم کارت دعوتم راگرفتم تا نمره چوکی ویامحل را پیداء کنم که برایم تعین شده بود ، درکنفرانس  نماینده گانی زیادی ازتمام ولایات افغانستان دعوت گردیده بود  زیرا برای هرکس قبلا جایش مشخص شده بود، نطاق کنفرانس متواتر ازشتراک کننده گان دعوت وتقاضا مینمود که ، درچوکی ویا محلاتیکه برایشان مشخص گردید به نشینند ، من بطورکلی حک وپک شدم  ازیک طرف گوش به صدائی بودم که ، از اشتراک کننده گان دعوت میکرد بداخل سالون بروند.  ازجانب هم  در سدد پیداء کردند چوکی خود بودم ، ناگهان با چشمان گناه کارم دیدم که درمیزخطابه مردی عینک دودی بچشم داشته اجندای کنفرانس را تشریح میکرد. من خواستم اجندائی که یک روز قبل گرفته بودم با موضوعات که ازجانب سخنگوی کنفرانس تشریح میگردید سر بدهم ، خدای ناخواسته کدام تغیرصورت نگرفته باشد . یادم از سردادن اجنداء رفت وسخت متوجه مرد عینک پوش بودم که اجنداء را تشریح میکرد  صدایش آشناء بود صدائی که همیشه بگوشم می رسید  یعنی صدائی « خانک » خوب دقیق شدم وباخود گفتم هرگیز  (جانک ) دیگر به این گونه محافل حاضر نخواهند شد وشرکت نخواهند کرد. و "جان محمد خان ( جانک )  کجا، اینجاه کجاه توبه کشیدم با خود گفتم آن مظلوم در خانه خود مصروف طاعت وعبادت خواهد بود ومن در درین جاه  بد گوئی وغیبت اورا میکنم " هرلحظه که زمان میگذشت نطاق کنفرانس سروصدایش بلند میشد من زیادترمتوجه اومیشدم .

راستی خدا یاروجان ما افغانها خوهم باشد هرچند که بنده خدا از اشتراک کننده گان احترامانه دعوت میکرد که به محلات وچوکیهای خود قراربگیرند به کی بگوی ازیک گوش میشنیدند از گوش دومی خارج میکردند . گروپ، گروپ استاده باهم صحبت میکردند با اعلان های متعدد ، یک ودوتای با دل ناخواسته به داخل سالون رفته به جاهایشان می نشستند با زهم بی نظمی سروصدا ها ی فضای سالون را مختل میساخت واشتنراک کننده گان درمحلات شان قرار نگرفتند این بار نطا ق که من را سخت شگفت زده ساخته بود با لحن بسیارتند وتیزی از اشتراک کننده گان  دعوت کرد به جاهای شان قرار بگیرید واعلان نمود که ،همین اکنون عالی جناب وزیر صا حب ومهمانان داخل وخارجی همراه شان تشریف میآورنذ " من  نه به خیال وزیر نه خیال مهمانان داخلی خارجی بودم  فقط دوچشم  گناه کاریکه داشتم  بطرف نطاق میدیدم چشمانم خیره شده بود هیچ دل کنده گی از سروصورت نطاق نداشتم یادم ازاجنداء رفت حک .پک شدم ، هیچ باورنداشتم که شخص عینک پوش ، ویا نطاق کنفرانس جان محمد خان (جانک ) باشد او به هراندازه که  زیاد صحبت میکرد من به همان اندازه متوجه او میشدم .بلی حرکتها ، مهارتها واصطلاحات که بکارمیبرد به خود جانه مرگی (جانک ) شباهت داشت  لحظه به لحظه  شک وگمانم من زیاد شده میرفت که همان (جانک ) خواهد بود بازهم توبه میکردم که خداوند مرا به  گناه جان محمد خان(جانک ) نگیرد  ، سرانجام مهمانان کنفرانس همه حضور پیداء کردند من سخت  و بی صبرانه منتظراین بودم نطاق کنفرانس عینک های دودیش را ازچشمانش بردارد  تا ازتشویش که داشتم رفع شود  زیرا عینک دودی شناختن اورا مشکل ساخته بود

بالاخره قناعت کردم هرچه باشد معلوم میشود " هرچه به دیگ باشد به کاسه با لا میشود " مهمانان جاها یکه برایشان مشخص شده بود قرارگرفتند

 اما جانه مرگی عینک های دودی را از چشمانش برنمی داشت من فکر میکردم اوکدام مشکل دارد .

راستی یک موضوع دیگریکه من را مشوش سا خته بود جان محمد  خان (جانک )هیچ وقت دریشی بسته نمی  پوشید ونکتائی بسته نمیکرد فقط  پطلون کوبای با پراهن های مد روز خارجی ها میپوشید وروی آن واسکت که دارائی جندین کیسه داشت به تن میکرد اینارلباس رسمی سیاه رنگ پیراهن سفید ونکتائی سرخ رنگ پوشیده من خود را قناعت میدادم  جان محمد خان (جانک ) نخواهند بود

بلی فضائی سالون آرامش کلی بخود گرفت همه اشتراک کننده گان برجاه هایشان قرار گرفتند. آخرالا مر وزیر و همراه مهمان خارجی وداخلی داخل سالون شدند ، نطاق به رسم احترام پیشروی مهمان عالی رتبه رفت و عینک هایش را از چشمانش برداشت من که ، سخت منتظرهویت او بودم  به چشمان گناه کارم دیدم که خود اوبود بلی خود اوبود ، به صدای بلند وبی ارا ده گفتم خود او است چندین دفعه بلی خودی اواست که حتی افراد واشخاصیکه درچهاراطراف من نشسته بودند متوجه من شدند و ناخدا گاه کف زدم  خیلی زیاد کف زدم سایراشتراک کننده گان هم  کف زدند آنها فکر کردند که ، من بخاطر استقبال ازمهمانان عالی رتبه کف زدم اما بخدا معلوم  است که ، من بخاطر جانک کف زدم وغیر اراد ی کف زدم ، فاصله من وهیت رئیسه جلسه زیاد بود نمیتوانستم خوب به چشمانم جانک را نگاه کنم سخت منتظرهرچه زودترختم میتنگ و.یا کدام تفریح بودم که (جانک ) را از نزدیک ملاقات کنم  حتی کسانیکه درجریان میتنگ زیادتر صحبت میکردند من بسیاربرآشفته میشدم آخرالامرتفریج اعلان شد .

من سخت تلاش کردم خودرا نزدیک( جانک ) برسانم اما  مشکل بود  اومانند گذشته در نزدیک مهمانان ویا افراد ردیف اول قرار میگرفت بد بختانه با وصف تلاشهای زیاد درجریان وقفه چای ویا تفریح نتوانسم جان محمد خان (جانک ) را ملاقات نمایم اما بهر صورت قسم خوردم که جانه مرگی به هر طریق که باشد می بینم وگپ های ناگفتنی ام را برایش میگویم . خداوند برایم کمک کرد که ، دراجندائی کنفرانس یک کارگروپی گنجانیده شده بود من نهایت به این موضوع د لچسپی زیاد داشتم بخاطریکه زمینه ملاقات برایم با جان محمد خان (جانک ) درین فرصت زمانی بهتر مساعد بود راستی ازیادم نرود زمانیکه یکی از مهمانان خارجی طبق پلان درکنفزانس صحبت میکرد( جانک ) نخست نام اورا با کش وفش زیاد  یکمراتبه به انگلسی ویکمراتبه به فارسی اعلان نموده ودرضمن خواست وسایل تخنیکی را خوب عیار نموده ، کدام عکس از اوبگیرد . درزمان گرفتن عکس اوناگزیر بود ازپیش روی عکس مهمان خارجی را بگیرد زمانیکه( جانک ) جهت گرفتن عکس ازمیزخطابه پائین شد  خدا وند مرا به گناه نگیرد که ، ازفاصله چهار- پنج متری من عکس گرفت  من عجولانه صدا زدم جان محمد خان سلام ، جان محمد خان ( جانک ) سلامم را  جواب نداد نگاه کوتا نموده اما کدام چیزی به زیرزبان خود برایم گفت وپس درمحل خود رفت  تابعدازختم بیانیه خارجی سپا سگذاری نماید . بیانیه خارجی ختم گردید جانک با چنین کلیمات تشکری وسپاسگذاری نمود گفت:

" ازجناب آقای کرس نهایت متشکریم  که با بیانیه علمی همه جانبه شان اشتراک کنفرانس را ازنظر تخنیکی ، وفنی رهنمائی نمودند" این را هم یکمراتبه به انگلسی ویکمراتبه به فارسی اعلام نمود لحظات نافراموش شدنی فرا رسید با ختم بیانیه مهمان خارجی کارگروپی اعلان گردید:

خوب به یاد دارم من درگروپ چهارم کاری بودم واجندائی که درگروپ کاری مان روی آن بحث میگردید توانمند سازی زنان جامعه افغانی بود ، من با گروپ کاری با پلپ چارت ها قلم های مارکربه محل گروپ کاری مان  رفتم  کارگروپی آغازگرید افراد تسهیل کننده درگروپ ها رفت وآمد مینمودند(جانک ) که هم ازجمله تسهیل کننده گان بود ، من بی صبرانه منتظرآن بودم که سری به گروپ ما بزند تا جانه مرگی را ازنزدیک ملاقات کنم ، من اولین دفعه بود که در کارگزوپی سهم نمیگرفتم فقط منتظر جانک بودم اما اودرجایش سنگ شده بود به دور وبرخارجی ها میگشت ، بطرف گروپ ما هیچ دلش نمیخواست بیآ بد از بس که من متوجه ومنتظر ( جانک ) بودم چندین مراتبه اعضای گروپ ازمن درباره اجندائی نظر خواستند اما منتظرجانک بودم ،

سرانجام آمد ، بالای سرمان ایستاده شد وبادیدگاه استادانه اززیر عینک خود نگاه کرد درضمن گفت

" شما باید دید گاه خود را ازنقطه نظر علمی وعملی بنوسید ، یکی دوتا مثال هم بدهید " حین که میخواست حرکت کند من ازجایم برخواستم عجولانه سلام دادم او مثل همیش  گفت سخت مصروفم وقت وفرصت ملاقا ت ندارو م ، من دست اورا محکم گرفتم  وگفتم :
باز چه خبر است اینبا ریک درجه بلندتررفتی باز به خود زیادتر میرسی بطرفم اززیر عینک هایش نگاه کرد وگفت :
"بسیارکوتاه فکرهستی هیچ وقت جامعه را  از نقطه نظرعلمی وتخنیکی تحلیل نکردی ، از فرصت ووقت استفاده درست ومعقول کرده نتوانستی همیش پشت گپ های بیهودی گشتی  کوشش کن تحلیل ازجامعه و جهان ازنقطه نظرعلمی داشته باشی ، ازکوتاه فکری بگذر، زمان ومسایل خوب درک وتحلیل کن این حرفها را برایم گفت ورفت " ، باالاخره درجریان کنفرانس دریافتم که جانک بحیث مشاور تخنیکی نهاد است که کنفرانس درقسمت نقش نهاد جامعه مدنی تسهیل ورهبری میکرد ، ایفای وظیفه مینمابد من درآخر کنفرانس از جان محمد خان خدا حافظی کردم واورا بجایش ماندم تا فرصت منا سب دیگر ( جانک ) ومیدان سیاست
نوت : دوستان گرانقدراگر کلیما ت و جملات غیرمرتب از زبان ( جانک ) ویا کنده کنده هم میباشد معذرت مرا قبول من تلاش کردم فقط کلیمات که اواستعمال کرده به همان شیوه نوشته کنم "