عبدال قادر
بود نبود یک روبای چالبازی بود اوبه یک جا میرفت وقتی درآن جا رسید دید که پشک همرای چوچه های خود زنده گی میکند اوهمرای پشک رفیق شد پشک روباه را به خانه خود برد خودش از خانه بیرون شد روباه را با چوچه هایش تنها گذاشت روباه وقتی چوچه های پشک را دید خوش شد یکی از چوچه های پشک را با خود به خانه خود برد وآنراخورد به همین ترتیب هر روز یک چوچه پشک را میخورد تا اینکه پشک دانست که روبه مکار چوچه های اورا خورده است پشک نزد روباه رفت وگفت : بیا امروز میرویم یک جای مهمان هستیم وقتی سریک چا رسیدند پشک گفت داخل چاه گوشت بسیار است پایین میشویم واز گوشت خودرا سیر میکینم روباه خوشحال شد ودرچاه پایئن شدند وقتی از گوشت بسیار خوردند پشک از چاه بیرون شد ولی روباه هرچه کوشش کرد نتوانست بیرون شود درین موقع پشک به روباه گفت : تو چوچه های مراخورده ای جزایت این است وخاک را بالایش انداخت روباه مرد پشک همنطور قصد خودرا از روباه گرفت.
پایان
چغچران
سرطان ١٣۸۸
پر بیننده ترین مقالات
-
سلطان رضیه غوری
-
آب و هوای ولایت غور
-
سرگذشت سیاه موی و جلالی
-
اصطـــلاحــــات و واژه های شیرین لهجـهً غوری
-
شهر فیروز کوه مشهور ترین پایتخت سلاطین بزرگ غوری
-
بیوگرافی شهید محمد رفیق علم
-
ولسوالی های ولایت غور
-
زندگی نامه مختصر مرحوم سید محمد رفیق نادم رئیس بنیاد فرهنگی جهانداران غوری حوزه غرب
-
نثار احمد حبیبی غـوری کیست؟
-
Muhammad of Ghor
مجلات و کتب
جام غور در شبکه های اجتماعی
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور
روبــــــاه و پشک