آرشیف

2015-1-16

سید نظام الدین وحدت

خشونت، انعکاسی از بـحــــــــران عقلانیت

 

 23 اگست 2008 هالند
 
 ریشه های نا بسائانی  های روانی فرهنگی – اجتماعی-سیاسی جامعه کنونی  افغانستان را باید در قدم اول بصورت علمی آسیب شناسی کرد و در مرحلۀ بعد به راه های حل آن اندیشید.
خشونت رسمی و غیر رسمی از الزامات سه دهه جنگ بشمار میرود ، این خشونت ها را می توان در یک بحث همه جانبه ، از دیدگاه های متفاوت و بینارشته یی ، مورد نقد و تآویل قرار داد .  بحث خشونت هایی که از بالا یعنی از طریق حاکمیت سیاسی اعمال میگردد با بحث خشونت هایی که در لایه های پایین جامعه اتفاق می افتد ، تفاوت ماهوی دارد ، میکانیسم خشونت در بحث اول با جنایت جنگی و نقض سازمانیافتۀ حقوق بشر گره میخورد و در بحث دوم  در حوزۀ فردیت یافتـــــگی نقض حرمت وفضیلت انسانی درزمینه فرهنگ باقی میماند .
خشونت ِ نوع سیاسی شده در افغانستان امروز به تکثر فردی و غیر دولتی رسیده است . بطور مثال اگر 9 تا پولیس به یک دوشیزۀ 12 ساله تجاوز جنسی میکنند ، آیا این خشونت ( جنایت ) در قلمرو جنایات جنگی ( دولتی ) مطالعه می شود یا در حوزۀ خشونت فردی یا همان گستره فرهنگ ؟ 
 کشمکش های سیاسی و اجتماعی سه دهه گذشته وضعی را بوجود آرده که یک نسل را به لحاظ عقلانیت و نگاه ِ انسانی متلاشی ساخته است می توان گفت که یکی از عمده ترین علل ادامه جنگ وبحرانات ذوجوانب ، انعکاسی از تخریب معنویت است که خودرا در بحران اخلاق و سیاست وفرهنگ نشان میدهد..
متاسفانه تحولات ورخ داد های سه دهه پسین در جامعه ما بحرانی را بوجود آورده که راه حل آسان وزود رس را نوید نمی دهد ، نظام اجتماعی، فرهنگی وسیاسی جامعه ما  به کلی دچار پاشیده گی های درونی است . جامعۀ آرام و پیشا مدرنی داشتیم که بلاثر فاجعۀ ثور به انفلاق رسید و از زادروز کودتا تا امروز این ملت کفارۀ آنرا با دادن خون و باز هم خون در حال جبران کردن است ، آن جامعۀ آرام با تمام عقب ماندگی و فلاکت آن  خشونت زا نبود و از آن پس است که جنایت و خشونت ، جزء لاینفک سیستم ها ی حاکمه میگردد  .
آدم کشتن ، آدم ربایی ، تجاوز جنسی ، تجاوز به حریم ، …. اکنون به میکانیسمی تبدیل شده است که هم از بالا اِعمال میگردد و هم از پایین و لایه های متکثر اجتماعی . اعمال خشونت از بالا زمینه را برای ترویج خشونت مساعد ساخته است ، بدون تبصره شاید روشن باشد که نوعیت خشونت و جنایت در دروران حزب دموکراتیک خلق با خشونت و جنایت دران تنظیمی ها فرق میکند ، همانطور که نوعیت خشونت طالبی با میکانیسم خشونت حکومت فعلی تفاوت دارد .
خشونت در لایه های غیر دولتی را نیز باید بادرنظر داشت مراحل گوناگون بخش بندی کرد و از منظر شیوه ها و کارکرد ها و نگاه ها آسیب شناسی کرد ، مثلآَ در مثال 9 تا پولیس و یک کودک 12 ساله ، اگرچه شکل کار خشونت دولتی است چون با لباس رسمی آرایش یافته است اما با رویکرد به نفس مسآله می توان به این درک رسید که آن خشونت یک خشونت غیر دولتی است .
پولیسک ها به لحاظ اجتماعی به لایه های خیلی فقیر وگویا برای رفع فقر لباس پولیس را پوشیده اند و مفهوم پاسداری از روح ، جسم ، مالکیت ِ اتباع  وباز مقولۀ شهروند را که یک افادۀ مدرن است در وضعیت فعلی کشور قابل استفاده نمیدانم یا درک کرده نمی توانند ، اگر اینان پولیس هم نمی بودند و به حداقل امکانات (هر شکلی از قدرت ) دست میافتند ، به چنین خشونتی دست میزدند ، چنانچه نمونه های فراوانی طی این روزها و هفته ها داریم که همگی نشاندهندۀ اینست که خشونت در لایه های مختلفه جامعه به حد بی نهایت وسیع انتشار یافته است .
پولیس اُجوره گیر از منظر جامعه شناسی ، متعلق به جامعه ایست که تار و پودش از خشونت  های منتشره در رفتار جمعی ساخته شده است ، در کشور ما خشونت در چهرۀ کلاسیک خود از مناسبات پدرسالاری منشاء میگیرد و اقتدار مرد ( پدر ) از مناسبات و پندار های ارباب و رعیت و برده نگری ، درین میکانیسم کارکرد ها و رفتار های فرد تابع میکانیسم جمعی عمل میکند ، به این معنا که یک مرد در هر موقف اجتماعی ، طبقاتی ، روانی ، سنی که باشد ، خودرا در مناسبات پیچیدۀ جامعه ( شروع از خانواده )  به حس و ادراک ِ اقتدار میرسد ، این حس کاذب است که فرد را در زیر پوشش جمع قرار میدهد و از فردیت یافتگی باز میدارد .
فردیت ، مرحله ای از بیداری انسان است ، گذار از بیگانگی و احترام به افراد بیرون از خویشتن خود است ، در جامعۀ بحرانی ما نه تنها به لحاظ تاریخی این مآمول برآورده نشده است که به لحاظ اخلاقیات عرفی نیز برهم خورده است و فرایند رفتن بسوی فردیت را کُند و حتا مسدود کرده است . 
جامعه مریض است! به جای مریض با مرض باید مجادله کرد، یکی از وظایف اساسی که در برابر ملت و دولت های ما تا چند دهه دیگر قرار دارد بازسازی و نو سازی شخصیت های به عقلانیت رسیده و هنجاری است  که متاسفانه تا حال هیچ توجه به آن صورت نگرفته است-چنانچه یکی از عمده ترین علل ادامه جنگ وبحران جاری نیز ناشی از تخریبات معنوی است- پس ما صرفا به بازسازی مادی ضرورت نداریم بلکه بازسازی معنوی مقدم تر و مهم تر است.
کانت میگوید:
" آگاهی انسان  به دو نوغ است اول آگاهی  پیشا تجربی یعنی ذاتی یا فطری که خالق خلقت آن را در جوهر و نهاد ما تبعه کرده ، وآگاهی دوم آگاهی تجربی است که انسان  به کمک آگاهی قبلی یعنی فطری بوسیله تجربه و دانش با آن دست میابد " ما باید تنوع ظرفیت ها را چنان  بوجود آوریم که جامعه امکان تجدید حیات اجتماعی-اقتصادی- فرهنگی و سیاسی خود را که طی سه دهه گذشته کاملا تخریب شده و از دست داده است، بدست بیاورد .
رفع خشونت با پند و نصیحت به انجام نمیرسد ، ما باید همزمان با تجدید ساختار های سیاسی ،اجتماعی ،اقتصادی وبخصوص فرهنگی به تجدید آن میکانیزم ومناسبات انسانی بیاندیشم که اخلاقیات و خرد عاشقانه و انسانی را پیریزی کند. اولین قدم در این راه بس دشوار تغیر رهبری سیاسی و اجتماعی   است که طی سه دهه گذشته  بدست افراد نا اهل افتاده ، معمولا در جریان جنگهای طولانی ، رهبری جامعه متکی به الزامات داخلی و خارجی ، بدست نظامیان و شبه نظامیان می افتد.
  در افقانستان بیش از هر کشور دیگری بدبختی و خشونت اتفاق افتاده است ، تکرار و تداوم این مصیبت ها باعث شده تا جامعه از پندار نیک و کردار نیک تهی گردد . تا رهبری سیاسی و اجتماعی و رهبری فرهنگی و اقتصای جامعه در دست جنگسالار و مافیا باشد ، در آحاد جامعه به میکانیسم خشونت مواجه میباشیم چون که لازمۀ چنین حالاتی است ، چنین دهشت هایی است . با یک نگاه اجمالی به  وضعیت امروز رسانه ها نوشتاری –تصویری وصوتی کشور درک می شود  که این وضع چه تبعات ِ مهلکی دارد، متاسفانه عمده رسانه های امروز ما مشغول تولید و اشاعه  پندار خشونت است که بسوی ترویج غیر عمدی کشانده می شود .
در جامعه ای که بهترین اخبار روزش قتل و کشتار 200 معصوم و تجاوز به حریم خانواده ها باشد ، در کشوری که سرخط  وقایع اش بجای بشارت اعمارباغ ، ویرانی مکاتب باشد ، چه فرهنگی را میتواند رسانه های شخصی و دولتی منعکس و منتشر کند ؟
بحران به شکل دیوانه وار نعره میکشد ، ازاختلافات سالم فکری و فلسفی خبری نیست ، همه کس  مشغول ترویج خشونت و دامن زدن به اختلافات قومی و زبانی و تباری  گشته است ، گروه های سیاسی و اجتماعی هر یک دارای دستگاه های نشراتی متعدد صوتی و تصویری هستند ،وهر کدام به سلیقۀ خود مصروف  پخش و اشاعه خشونت وعصبیت اجتماعی و سایسی هستند. چنانچه یکی از عمده ترین علل ادامه جنگ وبحران جاری نیز همین افراد و گروه ها  هستند که منافع خود را در ادامه بحران جستجو میکنند-ورسانه ها را به جای توپ و تانک ، برای خلق خشونت و جنایت مورد استفاده قرار میدهند .
این است واقعیت امروز جامعه ما ،به همین دلیل است که هر کشوری خارجی به آسانی میتواند این افراد و گروه  ها  را بنفع خود استخدام کند و بکار گیرد این مصیبت است که مقابله با آن نیز کاری آسانی نیست ! از یکطرف شما نمیتوانید این صدا های شیطانی را با توصل به زور و خشونت خفه کنید چون قانون اساسی و ارزشهای آن به خطر می افتد ،از طرف دیگر ادامه این وضع به معنای تآیید وادامه بحران است. پس یگانه راه کاهش خشونت و جنایت از بالا و پایین ، رقابت فشرده سیاسی و روشنگری اجتماعی با این افراد و گروه  هاست.
راه حل بنظر من در کوتاه مدت این است تا آنعده ار اشخاص وحلقات سالم اجتماعی وسیاسی که تا هنوز آلوده نشده اند و سالم هستند ابتکار عمل را بدست گیرند،بدرجه اول به روشنگری باید پرداخت و به مردم آگاهی های لازم سیاسی و اجتماعی را داد تا در برابر تبلیغات نفاق افگنانه و زهراگین بحران آفرینان ، قدرت مقاومت خردمندانه را ادراک نمایند ،سپس به سازماندهی اجتماعی و سیاسی لایه های متکثرمردم پرداخته شود  تا زمینه برای تغیر رهبری اجتماعی وسیاسی جامعه فراهم گردد .                                      ما باید این ظرفیت و فرصت را فراهم کنیم تا جامعه قادر به تجدید کامل حیات اجتماعی و سیاسی خود شود، یعنی باید رهبری جامعه کاملا تغیر کند وبدست افراد اهل و صادق ملی بیفتد، بنا ءَََ وظیفه مبرم لحظه حاضر ما بقول هگل التیام زخمهای معنوی است ، به همان اندازه که کشورما از نظر مادی تخریب شده بیشتر از آن از نظر معنوی آسیب دیده است . انسان موجود تغیر پذیرو پویاست و همواره در حال شدن وتکامل است. چنانچه بسیاری از صفات انسانی مثل خوب وبد شجاعت وعدالت، کدورت ومحبت وغیره  همواره در تغیر است.
پایان بحث :
بحث خشونت و جنایت  را باید بخش بندی کنیم و نویسندگان مطابق به ظرفیت ها و صلاحیت های مسلکی و اکادمیک به آسیب شناسی و تبار شناسی آن بپردازند ، اگر ما نتوانیم خشونت را به یک دیالوگ علمی تبدیل نماییم ، باورداشته باشیم که حتا بسیاری از روشنفکران به علت تنفس در اتمسفیر قومی ، در دفاع از خشونت و جنایت برخواهند خاست ، چنانه تا هنوزچنین چیز هایی اتفاق افتیده است .
گفتمان خشونت در افغانستان یک گفتمان فرا-قومی است ، این گفتمان را باید در لایه های قدرت ( دولتی ) و لایه های محکوم و رعیتی  ( غیر دولتی ) شناسایی کرد .