آرشیف

2022-12-17

سید نظام الدین وحدت

موانع موجود بر سر راه ملت سازی و دولت سازی در افغانستان !

 

مرور مختصری به پس منظر تاریخی ،فرهنگی و اجتماعی بحران جاری درافغانستان !

طی نیم قرن اخیر نبود دولت مشروع و عاقل به حیث یک سازمان بزرگ ملی آنهم در یک جامعه عقب مانده و قبیله کردار  باعث شد تا نظام امنیتی، قضایی، اداری جایش را به یاغی گری نظم ستیزی ، هیرارشی و خشونت خالی کند .

آنچه که در افغانستان امروز به حیث اولین نیاز مطرح است حضور و وجود دولت مقتدر و موثر ملی است ( نه ادامۀ دولت قاچاقبران ، اختلاس چییان ، مافیا سیاست و تریاک چنانچه در بیست سال جمهوریت تجربه کردیم .

 رابطه ملت و دولت طی نیم قرن گذشته رابطه رعیت و حاکمیت بود نه دولت و ملت ،  نبود دولت موثر ملی باعث شد تا از فرصت ها و حمایت ها و کمکهای میلیاردی جهان نتوانیم استفاده حد اقلی را به عمل آوریم ، ضعف اساسی در نبود ارزشها ومناسبات بخصوص در رابطۀ ملت ودولت مشکل اصلی بود . حال سوال اینجاست که قبل از هر چیز ما نیازمند یک دولت ملی و موثر هستیم که رهبری ملت وکشور را بدوش گیرد .

اگرچه بحث متودیک در بارۀ دولت و ملت،جایش درین نوشته نیست و اما چون گفتمان روشنفکری درین نوشتار آمیخته است با اسیب شناسی اجتماعی ، سیاسی ، تا ریخی و فرهنگی ناگزیریم به کوتاه سخنی درین مورد اکتفا کنیم .

 قبیله گرایی در افغانستان یک مشکل فرهنگی اقتصادی است که متاسفانه از ان طی صد سال گذشته پیوسته به اشکال مختلف بهره براداری شده است . 

 یعنی تداوم سیاست های کهنه و ایستا { رفتن بسوی بینش های پیش مدرنیته یی } چسپیدن  حاکمان صد سال اخیر افغانستان به این درخت کرم خورده ی قبیله به معنای آن نیست که ما عاشقان سینه چاک پوسیده گی ها تاریخی بوده ایم وهستیم بلکه به معنای این است که ما هنوز { مردم + روشنفکر + ارتجاع } در درون خود به آگاهی نرسیده ایم و پرده های اپیستمه ی مان { سطوح دانایی }، لا در لا ، در لاک های کوچک زندانی مانده اند .

چون ما از وضعیت خرد مدرن و از وضعیت عقل پست مدرن دور مانده ایم و همچنان از بازار اندیشه ی جهانی شدن پرت گشته ایم ! ؟ بناچار در  وضعیت عقل قبیلویی فرو میرویم و این عقل به علت عقب افتادگی آن از وضعیت های پیشرو ، خودرا در خلای عقلانی آویزان میابد .

درین وضعیت اگر آقای x  از فدرالیسم گپ بزند و آقای y از خودمختاری ملیت ها و آقای z از قبیله ی کبیر  و صغیر  و آقایانی  … از ناسیونالیسم برون فلسفی و فرا تاریخی …  درد و زخم همچنان تازه و سرطانی باقی خواهد ماند ؟

بخش از اختلافات در افغانستان طبعی هم است از نهضت امانی بدینطرف که بحث مدرنیزیسیون در افعانستان بوسله شاه زاده جو ان قاضی امان الله خان مطرح میشود سپس دشمن سوگند خورده (انگلیس) از فرصت بوجود امده استفاده میکند  بین سنت ومدرنیته تحریکات معنی داری را بوسیله  تعدادی از ملایان سنتی و مزدوران استخدام شده اش چون حبیب الله خان و نادر خان دامن می زند ، که موجب اختلافات عمیق فرهنگی ، اجتماعی واقتصادی بخصوص میان شهرنشینان و قبایل ده نشین میگردد ۔

 متاسفانه طی صد سال اخیر بطور خاص نیم قرن گذشته هیچ تلاشی برای کم ساختن فاصله شهر و ده (قریه ) صورت نگرفته عملا تفاوت های هولناکی فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی۔ میان شهر  و ده وجود دارد به همین دلیل به آسانی میشود مردم ده را علیه شهر تحریک و مسلح کرد ، این اختلافات طی یک قرن گذشته پیوسته وجود داشته ولی در دوران اعلحضرت محمد ظاهر و سردار محمد داود خان بخوبی کنترول و مدریت میشود ، با آغاز کودتا های نا میمون بخصوص پس از ۷ ثور ۱۳۵۷ ، مجددا فرصت بروز پیدا میکند با آغاز جنگهای مسلحانه تحت نام و عنوان جهاد شالوده وحدت وانسجام ملی مردم افعانستان کاملآ ویران میشود ۔ دشمن دیرنه مردم افغانستان با استفاده از همین اختلافات موفق میشود به حیث ابزاری از سنت در برابر مدرنیزسیون استفاده نماید تا مانع انکشاف اجتماعی ،اقتصادی وفرهنگی افغانستان شود ۔

 با اشغال افعانستان توسط اتحاد شوروی وقت و مهاجرت کتلوی افعانها به پاکستان و ایران عملا جنگ افغانها علیه تجاوز روسها و یکدیگرشان سنت گرایی تشدید مییابد که تا امروزادامه دارد .

غیابت دولت مدرن و غیابت  اندیشۀ انسانی و مدرن در مغز های سرکاری موجبات تطبیق خشونت را بمیان آورد . 

نبود دولت مشروع و عاقل به حیث یک سازمان بزرگ ملی آنهم در یک جامعه عقب مانده و قبیله کردار فاصله میان شهر وده را تشدید می سازد .

 درافغانستان امروز نیز همچنان اولین نیاز ما حضور و وجود دولت مقتدر و موثر ملی است ( نه ادامۀ دولت قاچاقبران ، اختلاس چییان ) آنچه در رابطه ملت و دولت ، طی نیم قرن گذشته شاهد بودیم و هستیم ، نبود دولت موثر ملی بود که باعث شد تا از فرصت ها و حمایت ها و کمکهای میلیاردی جهان نتوانیم استفاده حد اقلی را به عمل آوریم ، ضعف اساسی در نبود ارزشها ومناسبات بخصوص در رابطۀ ملت ودولت مطرح است، حال سوال اینجاست که قبل از هر چیز ما نیازمند یک دولت ملی و موثر هستیم که رهبری ملت وکشور را بدوش گیرد.

اگرچه بحث متودیک در بارۀ دولت و ملت ، جایش درین نوشته نیست و اما چون گفتمان ملی درین نوشتار با رابط دولت و ملت آمیخته است ناگزیریم به کوتاه سخنی درین مورد اکتفا کنیم . 

تعریف دولت به مفهوم پیشارنسانسی تا رنسانسی تفاوت دارد ، با  عصر روشنگری وهمینطوربا تعاریف عصر مدرنیته نیز تفاوت دارد .  توجه شود که دولت در قرون وسطی جهان چه در سلطنت های مسیحی ( مربوط به حلقۀ واتیکان ) و چه در امارت های اسلامی ( مربوط به خلفای بغداد ، عثمانی و غزنوی ) رنگ دینی یافته ای بر مبنای عقاید دینی تعریف گردیده است که عصاره یا خلاصه مفهومیک  آن در یک سطر ” خلیفه یاد شاه ، بمثابۀ  ذل کردگار ” منعکس شده است .

و مقولۀ دولت ملت بعد از عروج رنسانس وفریاد فلاسفه و شاعران ، بسوی تعاریف لاییک ( غیر دینی ) پیش میرود ، حضور نوشته های بیکن و شکسپیر در انگلستان ، دکارت و کورنی در فرانسه  بود که زمینه را برای فوران عصر روشنگری ( عصر فلاسفه یا عصر نوشتار ) و به تعقیب آن درخت مدرنیته به ثمر می نشیند .           

  تعریف لاییک ِ دولت از کتاب لویاتان هابز و شهریار ماکیاول آغاز می شود و این تعاریف بر محور ناسیونالیسم بورزوایی می چرخد ( دولت عبارت از تمرکز قدرت و اعمال ارادۀ متمرکز بر جامعه ) که بشکل نمادین به ” لویاتان ” تشبیه میگردید . و این سرآغاز رفتن بسوی دولت های ملی و مدرن  اروپا است . 

 تعریف های فلسفی و سیاسی  در عصر روشنگری بوسیلۀ لاک ، کانت ، روسو ، مونتسکیو ، ولتیر ، دیدرو ، …. تکامل میکند و گفتان ملت دولت را تا آنجا پیش میرود که در آغاز عصر مدرن ( قرن نزدهم ) بر مبنای جامعه شناسی و سیاست و فلسفه ،رنگ میگیرد ( دولت ، ارگانی برای تأمین  ارادۀ و رأی مردم ، چوکاتی برای ایجاد رفاه وتمرکز سرمایه ، انعکاس  قدرتمند برای حاکمیت ملی  و حضور خودآگاهی در صورتبندی قوای ثلاثه ) دولت مدرن یا دولت رفاه اجتماعی در جوامع بوجود آمد که مراحل ملوک الطوایفی ( جزایر شهزاده نشینی ) را طی کرده بودند و از طریق انقلابات بورژوایی به ارباب رعیتی خاتمه داده بودن ( مثل انقلابات بورژوایی انگلستان ، فرانسه ، آلمان و هالند ) با این انقلابات واژۀ رعیت هم از بین رفت و جایش را مقولۀ شهروند گرفت ، و مجموعۀ شهروندان که در یک ساختار جدید اجتماعی ( شهر نشینی ) متمرکز شدند ، جامعه شناسان قرن نزدم ، به آنها مقولۀ ملت را اطلاق کردند. و اصطلاح دولت – ملت از چنین فضایی در علم سیاست و جامعه شناسی  اروپا بوجود آمد .

اصولا ً قوم محوری و محل محوری ابزار اند در خدمت “سرواژ” فيودال که موجبات استثمار دهقانان را فراهم می کند و مانع توليد موثر و ايجاد فابريکه ها و گردش سرمايه می شود. پس ناسيوناليسم در عرصه اقتصادی نيز نقش مهمی دارد، يعنی گذار از توليد سنتی به توليد مدرن که در قسمت دوم به بحث بيشتر خواهيم پرداخت.

 

بحث ديگر پاتريوتيسم (ميهن دوستي) ” سرزمين يعنی خاک” مطرح است. مثلا ً جنگ فرانسه و انگليس، جنگ اسپانيا و هالند و ده ها جنگ ديگر در قرون 15، 16 و 17 که دفاع از خاک در ين جنگها عنصر ناسيوناليستی ندارد، بل عنصر پاتريوتستی دارد. اما در جنگ دوم جهانی، شعار دفاع از ميهن جنبه ی ناسيوناليستی (ملي) دارد، یعنی دفاع از استقلال و آزادی در برابر فاشیزم مطرح است چون در کشور های درگير، عنصر ملت شکل يافته است.

ايده ی ملت که به کمک آن اعضای يک جامعه و کشور به ساختن هويت مشترکی دست می يابند، از وفاداری و نگهبانی محض از سرزمين به معنای “خاک” بسيار گسترده تر است؛ حوزه ی منافع مادی و معنوی از خانواده، دهکده، شهر و ايالت هم فراتر می رود و تبديل به خواست جمعی و احساس و منافع مشترک ملی می شود. در این صورت است که هريک از شهروندان در برابر منافع مشترک احساس مسئوولیت  میکنند. نظامات ارزشی واحد به وجود می آيد، انظباط و انسجام اجتماعی و اقتصادی موجبات رشد مادی و معنوی را فراهم می سازد. مردمان کره خاکی از زیر دریا های خون و کوه های جمجمه ، قد برافراشته است و بیرق سعادت خودرا تا دامنه های مهتاب به اهتزاز درآورده است ، ما نیز اگر نتوانیم درفش خوشبختی خودرا بر تاق خورشید بگذاریم ، لا اقل با درآمیختن صداقت و جانبازی ، با هوشیاری و خودآگاهی خواهیم توانست ، اهتزاز آنرا بر فراز آسمایی و شیردروازه به زمزمه باد بسپاریم .

سید نظام الدین وحدت