آرشیف

2023-4-27

سید نظام الدین وحدت

به مناسبت : هفت  وهشت  ثور

 

هفت ثور (کودتا یا بهترست گفته شود که فاجعۀ ثور )

هشت ثور ( کودتای سفید و صبح فردا شنا در دریای خون )

چون در کشور ما گفتمانهای علمی شکل نگرفته است و از تفکر مدرنیته دور مانده ایم ( حتا آنهایی  که فعلاً در زادگاه مدرنیته درغرب زنده گی دارند ، با آن بیگانه هستند ) نمی توانیم با حوادث دوتا ثور تصفیۀ حساب علمی کنیم . تا هنوز خلقی / پرچمی نگفته است که کودتای ثور آغاز جنایت و تباهی افغانستان بوده است ، چون به گفتمان علمی نرسیده اند و تنظیم و طالب هم مثل دولتمداران لاییک نه تنها که به اعتراف نیامده اند که بحث روی هشت ثور و شش میزان طالبی را گفتمان اضافی قلمداد میکنند .

 مبارزه سیاسی در کشور ما به چشم پُتکان شباهت یافته است ، هرکسی می آید و بنام مردم و سوسیالیسم و  اسلام و دموکراسی قدرت را غضب میکند و بعد از خلق دریای خون ، و با دل جمع ، با جیب های پُر از قدرت کنار میرود ، نه بازخواستی وجود دارد و نه به گفتمان درآوردن مسایل . ما نمی توانیم به جامعۀ قانون دار برسیم مگر که در چگونه گی دیالوگ های مان تغیرات جدی وارد نگردد. با هرگونه اید آل وآرمان اجتماعی ویا هر اعتقادی که باشیم تا وقتی که ذهنیت برای تغیر خود مان و تغیر وتحول در یک جامعه شکل داده نشود ، با هر تحولی به قول زنده یاد غبار ” بعد از هر غسل خونین همان لباس چرکین را پوشیده ایم ” . تا به این نگرش نقطۀ پایان نگذاریم ، همان خونین است و همان چرکین

جهشها وجریانات سیاسی و اجتماعی نیم قرن اخیر کشور ما اکثراً خیزشهای صرفاً به مدد فکتور های بیرونی بوده  تا جریان طبیعی و تاریخی بر مبنای تکامل عقلانی، حادثه 26 سرطان  ( با چرخش شهید داود خان از غرب بسوی شوروی ) 7ثور 1375و 6 جدی  ( با تسلیم شدن صد فیصده به شوروی ) 8 ثور 1371( با پرتاب شدن از پشاور به کابل) 6 میزان 1375 ( طالبانی شدن کشور = اسلام آبادی شدن ) وقایعی بوده اند که در استقرار آن خارجی ها دست اول و بالا را داشته اند و احزاب و شخصیت ها یا به حیث مزدور یا به حیث چماق یا به حیث فریب خورده استفاده شده اند ( البته فراموش نشود که وقتی از مؤلفه های کلی درفرایند تحولات حرف میزنیم به معنای منسوخ کردن شخصیت های سالم و خوش اندیش جریانات نیست)

شاید به سختی گفت که در افغانستان از نیمه دوم قرن بیستم میلادی جریانات ایدیالوژیک پدیدار گشت نه یک جنبش اجتماعی به معنای واقعی آن آنهم اشخاص وجریانات بیخبر از شرایطی جیوپلوتیک .جیو استراتژیک کشور ومنطقه  ما، دست به ماجراجویی سخت لجوجانه و عاقبت نه اندیشانه در سرزمین ما زدند یعنی بدون درک لازم از شرایط عینی و ذهنی جامعه از خزینه ملت قمار زدند ، از طرف دیگر شور بختانه افکار و اندیشه های فرا ملی شان به دل افغانها نه نشست ( انترناسیونالیسم لاییک و کنفدراسیون مذهبی). نه تنها اینکه نتوانست مایه سرور ما شوند بلکه باعث سقوط ما شدند.

هر دو جریان افراطی راست و چپ به آرمانهای مشروطۀ سوم خیانت کردند ( به آرمانهای دهۀ سی شمسی)،نهضت مشروطه افغانستان دو شعار بزرگ داشت اول استقلال بعد تجدد ( مدرنیته )، استقلال را مشروطه دوم آرمغان آورد ومشروطه سوم زیادتر به تعمیق افکار متجدد پرداخت و اصول فکری دموکراسی را به شکل برنامه وی آن منعکس ساخت .

ولی جریانات اقتدارگرای بعدی ، هردو جریان چپ وراست اقبال کسپ حمایت ده فیصد از مردم را هم نداشتند، به همین دلیل به مجرد ظاهر شدن به صحنه سیاسی جامعه ما با عکس العمل منفی مردم خود مواجه و استقبال شدند !

حرکت افراطی راست ( تنظیم ها )با توجه به عمل کرد های وحشتناک حزب دموکراتیک خلق ( اول ارتکاب جنایت و بعد از شش جدی ارتکاب خیانت ملی )، از فضای  بوجود آمده استفاده جویی های فراوان کردند،ولی این به هیچ وجهه به معنای حمایت مردم از آنان نبود، مردم افغانستان را اعمال حزب دموکراتیک خلق به مقاومت وا داشت وسپس ، ناچاری و مهاجرت بود که مردم را نا خواسته به دامن تنظیمهای بسته بندی شده از پاکستان و ایران افگند.

جنانچه پس از ثور 1371 دیدیم که تنظیم های پر ادعای جهادی حتی برای ایجاد حد اقل نظم و نظامی قادر نبودند چرا؟ برای اینکه آنها ظرفیت تاریخی نداشتند ،برنامه واستراتیژی ملی نداشتد، هدف آنها فتح کابل بود  : اولاً فتح واژه عربی است که در قضوات صدر اسلام پس از تسخیر  سرزمین دشمن واژه فتح را به کار می بردند ولی در کشور ما هم میهنان خود ما بار بار گوشه گوشه سرزمین خود را فتح کرده اند و از اولین روزهای تکیه زدن به قدرت حد اقل فهم و دانش دولت داری را نداشتند و به نمایش نگذاشته اند ! به جای حفاظت از جان و مال مردم که از اولین وظایف یک دولت است، خود به مال و جان مردم دست درازی کردند، و با استخدام قوماندانان جنگی به جای اردو، پلیس، وزیر، والی، قاضی، حتی سرطبیب شفاخانه حد اقل نظم و نظام اجتماعی دوران بحران را هم از میان بردند.

تجهزات و تدارکات باقی مانده از جنگ را به جای حفاظت کردن وسازمان دادن در جهت دفاع از سرزمینی که برای آزادی آن جنگیده بودند بر عکس به تاراج و لیلام آن در تور بازار یا(چوربازار) پشاور به کلدار معاوضه فرمودند .

به مشورۀ دیگران افتخار خلح سلاح کشور و ملت شان را کمایی کردند،صرف نظرازصداقت صفوف شان آنها سازمانهای سیاسی به مفهوم علوم سیاسی و جامعه شناسیک ، نبوده اند تا پلان و پروگرامی برای کشور خود می داشتند. آنان پسته های نظامی بودند که به اثر جنگ مقاومت علیه شوروی افراز شدند . اگر جمعیت اسلامی و حزب اسلامی و سازمان نصر قبل از فاجعۀ ثور داعیۀ سیاسی را حمل می کردند ولی بعد از گرم شدن تنور ، از هویت سیاسی به شاخه های نظامی و استخباراتی استحاله ورزیدند و حالا از آنها همان استخوانهای نظامی باقی مانده است که در فضای جدید ژست سیاسی و دموکراتیک را تمرین میکنند.

 مردم تا هنوز بیاد دارند که درهنگام حکومت داری تنظیمها ، حضور شان در سرکها بیشتر منظره یک حضوراشغالگرانه را در ذهن انسان تداعی میکرد تا یک لشکر با فتخار برگشته از جنگ به سرزمین خودی !