آرشیف

2015-1-16

سید نظام الدین وحدت

افغانستان هدف و یـــــــا شریک استراتژیک ایالات متحده امریکا ؟

 

24 فبروری 2009 هالند
 
موضع مورد بحث ما استراتژی جدید ایا لات متحده امریکا در قبال کشورما و منطقه چالشها وپیامدهای عملی آن در ساختار میان رشته ای است .
شاید مانند بسیاری از مفاهیم جهانی شده ، مقولۀ استراتژی نیز برای اولین بار بوسیله فرهنگ هلنی ، دریونان باستان در زمینه ا ی ملیتاریسم حکومت نظامی اسپارت استقرار یافت و این مفهوم  ساختار  کار بردی نظامی را برتاباند،این واژه از دو عنصرترکیب یافته : عنصر وقت و عنصرموقیت،یعنی یک دولت ویا قدرتی که وقت و موقعیت خود را برای دست یابی به هدف ویا اهداف مشخصی ازقبل تا آنجا که ممکن است پیشبینی وسپس برنامه ریزی میکند، که شامل توانی های نظامی ارزیابی چالشهای احتمالی می شد، این واژه تا پایان دوره قرون ایستای اروپا ( قرون وسطی = قرون ایستا ) یعنی قرون 15و16 کاربرد  شبه نظامی داشت اما پس ازعروج دولت ها ی ملی ومعاصر این اصطلاح وارد ادبیات سیاسی واقتصادی نیز گردید، و سپس کاربرد وسیعتری پیدامیکند که به مجموعه از اهداف بلند مدت وتدابیری لازمه برای دست یافتن به هدف یا اهداف سیاسی، اقتصادی ونظامی وووو.. بکار گرفته میشود.
در ادبیات امروزه جهان کاربرد استراتژی دربرگیرندۀ شبکه ای چندمعنایی و چند اهدافی است ، یک حزب سیاسی و قتی که از تاکتیک و استراتژی حرف میزند نه آن چیزی است که یک ارتش از آن حرف میزند ، همانگونه که یک مؤسسۀ اقتصادی به شکلی استراتژی را بکار میبرد که یک مؤسسۀ تعلیمی به شکل دیگر … استراتژی مانند برخی از مقولات دیگر در فرهنگ چندلایه شدۀ جوامع بشری ته نشین شده است و هر رشته از آن مطابق ساختار خود استفاده میکند. و اما در برداشت عام و کلی ، بکاربرد مقولۀ استراتژی به لحاظ ترمنولوجی ، به مفهوم دستیابی به برنامه ها و اهداف  دورتر است . 
برهیچ کس پوشیده نیست که افغانستان همچنان یکی ازموضوعات وکانون های داغ و آکنده ازهیجان مورد توجه دولت ها وسیاستمداران جهان ومنطقه است، اهمیت وویژه گی مسآله افغانستان ناشی از قضایایی است که  شاخه های بهم پیوسته ای با بسیاری ازمسایل جهان ومنطقه دارد،که برغوامض سیاسی نظامی کشور ما می افزاید،زیرااز نظرسیاست مداران جهان پوشیده نیست که افغانستان همانگونه که درطی قرون متمادی گهواره تاریخ و محل تلاقی مدنیت ها لقب گرفته بود، امروز نیزمیتواند گهواره سیاست وثبات منطقه خوانده شود، حرکت وسکون این گهواره نقش پر بها وتعین کننده ای در سرنوشت حال وآینده منطقه وجهان داشته و دارد. زیرا ازیکطرف موقعیت حساس جقرافیای کشورما ازبرازندگی خاصی بر خوردار است،مساله دیگرموقعیت استراتیژیکی این سرزمین است که همچنان می تواند منشآحوادث وواقعات مهمی گردد.                                  
اگر یک نظر اجمالی به بی موازنگی سیاسی امنیتی در این منطقه انداخته شود صرف نظراز شورش های محلی ومنطقوی که با بحران در افغانستان رابطه دارد،حوادث مهمی چون فروپاشی اتحادشوروی سابق و حادثه شگفت 11 سپتامبر2001 از جمله حوادث مهم سیاسی وتاریخی بشمارمی آید که باعث دگرگونی های عظیم وغیر منتظره درپایان قرن بیستم وآغازقرن بیست ویکم درجهان گردید،که اندام سیاست منطقه وجهان رابه ارتعاش دراورد که تب وتاب آن سیاستمدارن جهان راواداربه دوباره اندیشی درقضایای این کشورساخت،وهنوزهم می سازد. افقانستان همانگونه که اندیشه جهان گشایی روسها رادر این منطقه نا کام ساخت،وروسها را واداربه د وباره اندیشی درسیاست وعملکرد سیطره جویانه اش در بر خورد با افغانستان ساخت، در ابعاد اجتماعی، اقتصادی وسیاسی نیز  منشاء تحولات بزرگی درخود روسیه گردید.
بی شبهه اندک تعلل وفروگذاشت آمریکایان وغربیان هم پیمان اش نیز میتواند تبعات جبران نا پذیری را برای آنان وملت افغانستان تحمیل کند، برای اقای اوباما ودولت اش نیزلازم است تا با مساله افغانستان با احتیاط بیشتری بر خورد کنند،آنجه که مساله افغانستان را برای سیاست گذاران ومجریان جهان ومنطقه مشکل می سازد ولی به ان توجه کمتری صورت میگیرد قضیه حاکمیت ملی باشندگان این سرزمین است، تاریخ شهادت میدهد که مردمان این سرزمین با تمام فقروناتوانی که دارند نسبت به حاکمیت ملی شان حساسیت ویژه دارند،حتی در بد ترین حالت وبا هیج قیمتی حاضر به چشم پوشی از ان نمی باشند ! بنآ آنچه که این مثلث را یعنی موقعیت جقرافیای، موقعیت استراتیزیکی را میتواند در ذهن سیاست مداران جهان تکمیل کند حل مساله حاکمیت ملی باشندگان این سرزمین است تا این مساله حل نشده مشکل افغانستان حل شده نمیتواند، بدون تردید کشورهای غربی که پس از 11 سپتامبر 2001 وارد افغانستان شدند با این مساله حیاتی که عمده ترین دلیل بی ثباتی وتبدیل شدن افغانستان به پناهگاه وسپس پایگاه تروریستان گردید، بر خورد سبکسرانه و ریا کارانه داشتند، که از همان ابتدا باعث زوال اعتبارشان نزد ملت افغانستان گردید ودر عرصه جهانی نیزمثبت ارزیابی نمیشود، از کنفرانس بن تا همین لحضه حاضر درپلانها وتلاشهای که برای ساختن حکومت در افغانستان صورت گرفته و میگیرد فقط گروه های تفنگ بدست وزوزگو،که افغانستان را به ویرانی وبی ثباتی کشاندند ومی کشانند، به جای ملت افغان مورد حمایت کشورهای نقش آفرین قراردارند تا به قول خود شان باهزینه کمتری مالی وانسانی به اهداف شان برسند، وچنین استدلال میگردد که نقش نیروهای در گیر در بحران دردوره انتقال وگذار اجتناب نا پذیر است، اما اینک پس از هفت سال روشن است که عمده ترین دلیل نا کارایی و ناکامی  تلاشهای جهانی در افغانستان ،تشکیلات به اسم دولت است که از تیکه داران اقوام وسهمداران مواد مخدر تشکیل یافته است و نه از نماینده گان واقعی مردم افغانستان ! عمده ترین دلیل ناکامی افقانستان وناکامی جامعه بین المللی در افغانستان، امتناع گروهای تشکیل دهنده این دولت از ورود به دوران ثبات است، آنها ترجیح میدهند به حال سابق خود باقی بمانند، تا جایکه به مساله مشروعیت مربوط میشود،صرف نظرازشرایطی که در ان انتخابات پارلمانی وریاست جمهوری سال 2003 میلادی صورت گرفت، که به هیچ وجهه مردم افغانستان آماده گی و شرایط لازمه را برای شرکت در یک انتخابات آزاد وشفاف نداشتند.
 برهیچ کس پوشیده نیست که مردم افغانستان در انتخابات گذشته به یک پروسه رای دادند تا مگرصلح وثبات در کشور شان تامین گردد واین را نیز میدانستند که در این مرحله انتطار بیش از این را نمیتوان داشت،حد اکثر توقع آماده شدن  زمینه وبستری لازم برای اعاده حاکمیت ملی شان طی هفت سال گذشته بود که همان هم تحقق نیافت، چنانچه  اذهان و افکاراکثریت قاطع مردم افغانستان که بصورت بل القوه بوسیله  نمایندگان طبعی وراستین شان یعنی فعالین اجتماعی ، سیاسی وفرهنگی تا اکنون باز تاب یافته با من در این تحلیل هم عقیده  هستند.
در پهلوی این دلایل وموانع داخلی موانع ومشکلات خارجی رانیز نمیتوان نا دیده گرفت وباز پیوند این دو را  با یکدیگر باید به دقت مورد مطالعه قرارداد، کشور های نقش آفرین دردوران بحران غالبآ نقش تعین کننده ای در شکل گیری و یا عدم شکل گیری دوران انتقال وثبات دارند، که موردکشور ما شور بختانه عدم شکل گیری بحران صادق است. کشوری های که نزدیک به سه دهه درگیر بحران افغانستان بوده اند ازغیابت حاکمیت مسلط وموثرملی طی سه دهه گذشته سوی استفاده کرده وهمچنان میکنند.
 کشور های دور ونزدیک بسیاری که متقاضی مداخله در امور کشور ما بودند هر کدام ازعناصری وگروه های معین داخلی که خود نیز متقاضی حمایت خارجی بودند به حیث وسیله وابزار مداخله خود استفاده کردند، وقت این دو عنصر در یک کشور بحران زده با هم میرسند همدیگر را تنگ به اعوش میکشند.
کشور های مداخله گربا استفاده از گروه وگروه های مورد نطر وحمایت خود به شکل دهی ومدریت بحران می پردازند واز این طریق به منافع مورد نظر خود دست مییابند، بنآ پایان بحران درکشور مانیازمند پایان یافتن مداخلات خارجی وبخصوص همسایگان است،به همین دلیل ملت افغانستان مداخله جامعه بین المللی ودررآس امریکا را هفت سال قبل به ترجیح داد ند تا جای گزین مداخلات  آزردهنده همسایگان گردد که متاسفانه چنین نشد هم مداخله همسایگان ادامه یافت ومداخله جهانیان نیز به آن اضافه گردید!
بدون هیچ تردیدی فقدان یک دولت مشروع وموثرملی طی سه دهه اخیر که از حمایت اکثریت مردم افغانستان بر خوردار باشد از عمده ترین دلایل بحرانی شدن کشورما از سی سال به اینطرف است.
برای مردم افغانستان ماه های اخیر از نوامبر 2008 که در ایالات متحده به حیث بازیگر اصلی صحنه افغانستان، انتخابات درجریان بود تا لحظه حاضر ماه های پر از بیم وامید بوده است، مخصوصا که شعارهای پر جازبه پرزیدنت اوباما مبنی برتغیر مش سیاست داخلی وخارجی ایالات متحده وبخصوص در رابطه به کشورما که تقویت حضورسیاسی نظامی وتوجه بیشتر به بازسازی ودولت سازی درافغانستان را وعده میداد،  اهمیت انتخابات امریکا را برای افغانها زیاد تر می ساخت. شعارهای انتخاباتی وسیاست های اعلان شده بارک اوباما را بصورت کلی میتوان با یک جمله کوتاه خلاصه کرد. شفافیت وعمل گرایی در سیاست داخلی انعطاف پذیری وتنش زدایی در سیاست جارجی ومبارزه قاطع باتروریزم بین المللی، به سیاست داخلی امریکا کاری نداریم ولی سیاست خارجی امریکا بخصوص در منطقه ما اگر نگویم بیشتراز مردم امریکا برای ما مهم است کمترهم نیست !
تداوم بحران وتشدید جنگ درافغانستان دلیل عینی و روشنی دارد، که بخشی آن را توضیح کردم، نا کامی وسرخورده گی جامعه بین الملی وبخصوص امریکا درافغانستان حقیقت انکار نا پذیر است، اما این به هیچ وجهه نباید پیروزی نطامی وسیاسی برای طالبان تلقی شود زیرا ناکامی یکطرف الزامآ به معنی پیروزی طرف مقابل نیست حال اینکه بحران افغانستان مشخصات خاص خود را هم دارد که پیروزی وشکست نظامی همه کار نیست، چنانچه شکست نظامی روسها 2 دهه قبل باعث پیروزی سیاسی ما نگردید و برعکس آن ! دراین میان ملتی افغان هم حرف ونقشی دارند هرچند فعلان ابتکار عمل را در دست ندارد .
ماه های اخیر برای مردم افغانستان بسیار تلخ ونگران کننده بوده است، درصحنه سیاسی داخلی افغانستان تشنج بیشتر ازهر وقت دیگر میان تیکه داران اقوام وسهمداران قدرت بالا گرفته است، هر یکی تقصیر را بگردن دیگری ومجموعآ به دوش امریکا و ناتو می اندازند، آقای کرزی از خودی وبیگانه شکایت دارد  ولی همچنان ناکامی خود را نمی پذیرد به ملت نوید صلح وثبات را از طریق مذاکره با طالبان ومعامله با جنگسالاران میدهد،ازدید وبازدید خود با رهبران جهادی وقبلوی خبر میدهد، آقای کرزی افغانستان را  سرزمینی تلقی میکند، که ایشان وشرکای مافیای شان آنرا از تروریستان به غنیمت گرفته است بنآ حق مالکیت دارند.
جابجایی قدرت در واشنگتون ازاداره بوش به اوباما دوران دشواری برای آقای کرزی بود، ولی آقای کرزی دیگر کرزی هفت سال پیش نیست که کسی او را نمی شناخت وپول چپنش را هم امریکایان می پرداختند ، حال آقای کرزی برای خود کسی است،اگرحزب سیاسی ندارد نداشته باشد، یک تنه صد حزب سیاسی وصدها نهاد مدنی را رقیب خود نمی داند و به ادامه حضورش درصحنه سیاسی پافشاری دارد،گاهی حتی واشنتگتون را هم اخطارمیدهد بلی آن آقای کرزی سال 2001 را خدا بیامرزد یا نیامرزد به آقای کرزی چی اوکرزی امروز است نه دیروز !
سفری اخیر بایدن ،هولبروک وپلوسی به افغانستان وپاکستان ودیدارهای بی میل ورقبت شان با آقای کرزی ووزیران اش آنطور که عنوان میشود به غرض ارزیابی ازوضعیت جاری برای اتخاذ تصامیم استراتژیک جدید است،آقای کرزی نیزبرای نشان دادن حسنیت خود وزیرخارجه خود وچند وزیردیگررا به واشنگتون فرستاد تا به اوباما اطمینان دهند که برای تحقق استراتیژی جدید مجریان لایق تر وارزان قیمت تر از او وتیم اش را  امریکا پیدا کرده نمیتواند  !
همچنان قرار است هیات ازسوی پاکستان نیزدرهمین سطح به امریکا سفر کند تادر یک نشست سه جانبه استراتژی جدید امریکا را به بحث بگیرند،پاکستان که طی ماه های اخیر تحت فشاری بیشتری ازسوی واشنگتون وجامعه بین المللی برای اتخاذ سیاستی هماهنگ با امریکا وجامعه بین المللی علیه تروریزم قرار داشته  تا موقف خودرا درمبارزه با تروریزم روشن سازد،در اولین قدم مژده به رسمیت شناختن حکومت یا حاکمیت تروریستان را در صوات  به امریکایان داد وباز وعده داد که خبر های خوش دیگری هم دارند که در واشنگتون از آن سخن خواهند گفت، احتمالآ این مژده ! امکان متارکه با تروریستان در وزیرستان خواهد بود، آقای اسپانتا هم به احتمال قوی همین را خواهد گفت که بدون معامله با طالبان وادامه معامله با جنگسالا ران راه دیگری وجود ندارد ، این کاری کمی نیست گویا طالبان رامتقاعد به تغیررفتارنظامی وسیاسی شان ساخته و سهم انها را هم در قدرت بدهند ودرعوض طالبان هم حضور غربیان را تحت شرایطی در افغانستان قبول میکنند، یعنی شریعت مورد نظرخود را مثل صوات بر قسمتی از قلمرو افغانستان پیاده خواهند کرد.اما آنچه که جای نگرانی و سوال دارد ؟ واکنش مقامات واشنگتون وجامعه بین المللی به این عملکرد پاکستان است که بصورت عاجزانه اظهار نگرانی کردند ، قبول حاکمیت طالبان آنهم تا سرحدی اجرآ قوانین مربوط به طالبان که آنان آن را شریعت می نامند در داخل قلمروی وحاکمیت  پاکستان ، حرکت بسیارشگفت وکم سابقه ای درجهان ومنطقه است، در حقیقت امر دولتی دولتی دیگری را در داخل قلمروی خود ایجاد میکند و می پذیرد،این عمل پاکستان نشان میدهد که پاکستان به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادن طالبان نیست،برای پاکسان طالبان یک نیروی بازدارنده استراتژیک است که اهمیت آن ازسلاح های اتمی این کشور هم مهمتر است، بخصوص که این نیروکاربرد چند جانبه دارد،چنانجه کارایی آن در برابر هندوستان وافغانستان به هیچ کس پوشیده نیست وهمچنان طالبان در رقابت های منطقوی به حیث نیروی بازدارنده ای مشترک برای عربستان وپاکستان در برابر ایران نیز کارایی استراتیژیک دارد .
انطورکه امریکایی ها مدعی اند بحران افغانستان را باید در یک استراتژی منطقوی حل کرد، برای افغانها که حتا طرفی هم محاسبه نمیشوند جای نگرانی وسوال دارد اگر منظورازنقش متعارف کشور های منطقه درحل مسله افغانستان باشد این نقش تا اکنون باعث ادامه بحران شده بسیاری از کشور های منطقه حتی ایران در کنفرانس (بن) وسپس دربازسازی افغانستان به حیث عمده ترین دشمن آمریکا تا امروز درصحنه افغانستان حضور داشته، پاکستان که همچنان خود را شریک استراتژیک امریکا در مسله افغانستان میداند،حتا چین وروسیه وکشور های اسیا ی میانه طی هفت سال گذشته بنوعی از مبارزه امریکا با تروریستان حمایت کردند،اگرمنظورازحل منطقوی جدید دادن امتیازات ونقش بیشتری به کشور های منطقه باشد، برای امریکا هر پیامد ودست آوردی که داشته باشد برای افغانستان یقننا پیامد نیکویی ندارد، چرا که در افغانستان نقش کشور های منطقه بخصوص روسیه، ایران وپاکستان وحتی کشور های کوچک آسیای میانه هرگز نقشی مثبتی نبوده و باز اکثر این کشور ها حضور ایالات متحده ومتحدین غربی آن را نقطعه مقابل منافع خود میدانند، این شراکت استراتژیک عملآ ممکن نیست! این به معنی به رسمیت شناختن و ازدیاد مداخله  کشور ها ی منطقه بخصوص دراوضاع ومناسبات داخلی کشور ما است، کافی است که هر یک از گروهای داخلی که  دارای سوابق وتجربه لازم برای وصل شدن به یکی از کشور های منطقه را دارند فرصتی پیدا کنند تا به این مراکز مداخله دوباره فعالانه تر وصل شوند آنگاه مشروعیت وموجودیت دولت مرکزی که اکنون نیز بسیار متزلزل است به خطر افتاده،افغانستان بار دیگراگر نگویم به تجزیه جقرافیایی حد اقل به تجزیه اجتماعی وسیاسی محکوم است ! خدا خیر کند.
 
ختم