آرشیف

2014-12-27

نظرمحمد ثاقب

تعصب ميراث شيطان

 
     عصبيت واحساس برتري خواهي قومي، نژادي ولساني همزمان با پيدايش انسان، به وجود آمده است وريشه اين درخت زقوم به گفتار مغرورانه شيطان در هنگام ابا ورزيدن از سجده به آدم (ع) برمي گردد، آنگاه كه گفت (انا خير منه) يعني من از  وي برترم .اگر به اين موضوع عميقاً بينديشيم واضح مي شود كه عامل اصلي اين بيماري مهلك در هرعصر و زماني حس تكبر وخود برتر خواهي بوده است.
      بدون شک نشنليزم مفكوره است كه مطابق آن حكومتها، نظامها واجتماعات، بر اساس وحدت قوم،وطن، نسل وزبان ساخته شده وهمين حدود به حيث معيار براي حق وباطل دوستي ودشمني قرار مي گيرند؛ مفهوم نشنليزم بار نخست در اروپا زماني مطرح شد كه ملت ها از زورگويي های كليسا به ستوه آمده براي ورشكستن حصار كليسا ونجات از شر آن شعار ساختن حكومتها را براساس وطن وملت بلند كردند كه به تدريج فلسفه دانان آنها چون روسو، جانلاك و مونتسكيو نظريه قرارداد اجتماعي را به وجود آوردند. پس از تحقيق دقيق و فشرده مفكوره نشنليزم چنين است كه معيار بزرگ اخلاقي براي هرملت همانا تأمين منافع آن است، نيكي همان است كه براي قوم مفيد تمام شود؛گرچند دروغ، بي ايماني، ظلم، تجاوز و هر عمل زشت ديگري هم باشد؛ و از سوی دیگر بدي آن است كه به زيان قوم باشد، گرچند راستي، عدالت،حق وهرعمل نيك ديگري باشد، معيار برتري دانش و فضيلت مردم آن است كه براي تأمين منافع قوم،آماده ايثار باشند؛گرچند قرباني ضمير، و جدان، اخلاق وانسانيت باشد. اما سوال اینجاست که چگونگي اين بيماري در ميان مسلمانان راه يافت؟
    ازسده هاي دير در ميان تمدن اسلامي وغربي كشمكش جريان داشت كه در اين مبارزه مسلمانان همواره چيره دست بودند؛ بالآخره مستشرقان مسيحي به اين نتيجه رسيدند كه راه پيروزي اين است كه در ميان مسلمانان اختلافاتي قومي، زباني ونژادي را برانگيزيم؛ براي رسيدن به اين هدف نخست افرادي را گماشتند تا دولت عثماني را وادار سازند كه تمام والي هاي مهم را درتمام سرزمين هاي اسلامي از تُرك تباران انتخاب نمايند؛ متأسفانه دولت عثمانی هم به اين  خواسته به طور ناآگاهانه جواب مثبت داد كه در فرجام خشم ديگرملت ها را برانگيخت؛ ازسويي هم  به اقوام ديگر چنان روحيه دادند كه خود را از حصار دولت عثماني رهايي بخشند وحكومت هاي ملي را بر بنياد زبان، قوم وگروه بسازند؛ كه در اثر اين دسيسه كاخ خلافت عثماني فروريخت وجهان واحد اسلامي به ده ها كشور كوچك تبديل شد وغرب توانست كه هركدام را به آساني زير سلطه خود قرار دهد.
    تعصب وجانب داري يكي از معضلات بسيار خطرناك است كه جامعه را بسوي قهقرا مي كشاند، تعصب يكي از ننگين ترين مسايلي است كه همواره جامعه انساني را رنج داده است و تجارب تلخي را از خود بجا گذاشته كه تا آخرين وحساسترين مسايلي اجتماعي را براي ما وجامعه ما خاطرنشان ساخته است؛ ازين تعصب براي  ما خصوصاً درين اواخر جز خاطرات غم آلود عيني وذهني كه همواره براي ما مايه ننگ وعار بوده است؛ چیزی دیگر نمانده است، پس بايد ما افغانستانيها ازين تجارب تلخ درسهاي عبرت آميزي را گرفته باشيم تا دوباره براي ما يك عبرت باشد تا جامعه ما بسوي بدبختي نرود بلكه همه منحيث برادر دركنار هم زندگي كنيم ونگذاريم كه ديگران تخم نفاق را دربين ما دوباره بخاطر رسيدن به اهداف خود زرع كنند واز آن سود ببرند و مارا به جان هم بياندازند؛ چرا ما مردم افغانستان متوجه فلسفه تعصب نمي شويم حالانکه ريشه هاي اين پديده شوم برميگردد به يك موجود شوم وننگين ديگري بنام شيطان، دران زمان كه الله (ج) براي همه ملائكه وشيطان امركرد كه به آدم احترام  كنند؛ همه فريشته ها اداي احترام كردند مگرشيطان لعين سجده نكرد وبراي اولين بار مسئله جنسيت وبرتري خود را مطرح كرد وخود را از آدم برتر دانست وگفت«خَلَقْتَنِيْ مِـنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِيْنٍ» اينجا بود كه اساس اين مفكوره زشت وناميمون گذاشته شد وتا امروزه دربين همه موجودات حاكم است وهمه را رنج ميدهد.
 
نظرمحمدثاقب
غور- فروزکوه
21حوت 1390