آرشیف

2014-12-27

نظرمحمد ثاقب

گونه های تجاوز در افغانستان

 
خواننده گرامي سلام! اجازه دهيد تا نگاه كوتاهي پیرامون اقسام تجاوزات و علل وقوع آنها در کشور خود داشته باشیم؛ زیرا این حق ما است و از حق خود در هرزما و هر جا میتوان کرد.
     مسلماً افغانستان كشوري است كه درطول تاريخ بيشتراز هر كشوري ديگرمورد يورش وهجوم قدرتهاي مهاجم واستعمارگر منطقه وجهان قرار گرفته است كه زيربناي اين حملات علل وعوامل مختلفي است: نخست وجود ذخايرواندوخته هاي زيرزميني،يكي ازعوامل اساسي است كه دول متجاوز به آن چشم دوخته بودند، دوديگربسط وتوسعه خواهي انديشه هاي فكري،فرهنگي، سياسي واقتصادي دول متجاوز است كه بايد اين افكاربالاي ملتهاي مظلوم تحميل شود، سه ديگرچشم دوزي متجاوزين باختر زمين به سرزمين زرخيزوطلايي هندوستان بود كه درين صورت افغانستان نقش يك گذرگاه را ايفا ميكرد كه ازطريق اين كشوربتوانند به سرزمين هندوستان سيطره پيداكنند، چهارمين عامل هم رقابتهاي سياسي،اقتصادي وفرهنگي روس وانگلس باعث شده بود كه هركدام اين دوقدرت متجاوز تلاش داشتند تا با نفوذ وسيطره سياسي حضورشان را درين منطقه استمرار به بخشند.
    درتاريخ معاصرافغانستان موقف انگلس به عنوان يك قدرت متجاوز واضح ونمايان است؛ طوريكه درنتيجه مداخلات مستقيم وغير مستقيم اين كشور وهم چنان هجوم نظامي آن، مشكلات ودشواريهاي بس بزرگ وتكان دهندۀ به جود آمد، كشتارها، تخريب زيربناها،ايجاد تفرقه دربين حكام افغانستاني وسرانجام قطع كردن بخشي از پيكره كشورما(خط ديورند) از نتايج اين استعمار بوده است؛ كه همواره با طرح سياست (تفرقه بيانداز وحكومت كن) قهروخشم حكام افغانستان را بخاطر رسيدن به قدرت به عليه يكديگرشان بر مي انگيخت كه درنتيجه برادر،برادر را كور مي ساخت وياهم پدر پسرش را به قتل مي رسانيد.
    اين پديدۀ ناميمون كه سالهاي سال به سياست شوم خود ادامه ميداد، براي هيچ فرد افغانستان قابل قبول نبود، به همين خاطربود مردم افغانستان كه جهاد مقدس ومبارزه برحق خود را تا زماني ادامه داند كه اين قدرت مهاجم مجبور به ترك سرزمين ما شد. وروز 28 اسد را بنام روز استقلال افغانستان در صفحات تاريخ معاصر حك كردند. اما پرسش اين است كه آيا بعد از خروج انگلس از افغانستان وضعيت بهبود يافت؟ يا اينكه وضع نا هنجارترشد؟ پاسخ واضح است كه اگردر آغاز قرن بيست انگلس سرزمين ما را ترك كرد، با تأسف در انجام اين قرن متجاوزي ديگري كه مشتمل برچندين كشور بود،به سرزمين ما يورش آورد. ازينكه افغانستان درسده هاي پسين از نگاه جيوپولوتيكي وجغرافياي سياسي نقش پُررنگ وحساس تري داشته است، درپهنه دوسده واپسين به افغانستان به عنوان كشوري حائل ميان امپراتوريهاي روس وانگلس نگرسته ميشد؛ امپراتوري روس وبعداً اتحادجماهيري سوسيالستي شوروي درمدار نزديك به دو قرن چشم طمع به اشغال افغانستان دوخته بود تا آنكه دردسامبر سال 1979م آرزويش را برآورده ساخت وقلمرو افغانستان را عملاً صحنه تاخت وتاز تانكهاي غول پيكر وهواپيماهاي بم افگن خود ساخت. واضح است كه موقف مردم افغانستان در برابر روسها همان موضعي بود كه در برابر انگلسهااتخاذ كرده بودند. اين قدرت متجاوز هم در نتيجه تداوم جهاد بي دريغانه مردم اين خطه، مجبور به ترك اين سرزمين شد؛ اما با گذاشتن خاطرات عيني وذهني غم آلود وتخريب اساسات وبنيادهاي جامعه وشهيد ومعلول ساختن بش از دومليون اتباع اين سرزمين.
   درآغاز انتظارمي رفت كه با خروج نيروهاي اشغالگر شوروي وضع بهبود خواهد يافت؛ اما با تأسف نتيجه برعكس بود،محدوديت آگاهي سردمداران جهاد وگاهي هم بي اخلاصي وخويشتن داري آنان تنورجنگهاي داخلي كه منشأ مذهبي،قومي وزباني داشت،با دخالتهاي مستقيم وغيرمستقيم كشورهاي منطقه وهمسايه گرم گرديد و اين بار هم چند شهر نيمه آبادي كه وجود داشت، به صورت كامل ويران شد ودارايهاي ملي برباد رفت وملت ما در زيرساطور جريان شومي ديگري قرارگرفت كه نامش مقدس بود ولي مضمونش نا مقدس، اين پديده هم نتيجه دخالتهاي كشورهاي همسايه بود. اين پديده هم درآغاز شعارهاي مقدسي را عنوان ميكردند اما بزودي هويدا گرديد كه خود شان به اين شعارها متصف نيستند. واينها بالنوبه بي دادگريي خود را چنان بالاي مردم ما تحميل كردند كه به مراتب زياد تراز جفاهاي روس وانگلس وكمونيزم بود.
سرانجام اگرخواسته باشيم كه نتيجۀ اين معادلۀ برهم خورده را بدست آوریم بايد اينگونه توازنش كرد:
مبارزه درمقابل انگلس وروس+مقاومت دربرابرتروريزم=حضور37 كشورديگربنام همكار كه هرروز تلفات ملكي را به ارمغان دارد.