آرشیف

2017-2-11

بیشتر از آنچه میدانی عاشقت هستم فهمیه جان
بیشتر از هر عشقی بر تو عاشقم و بیشتر از هر دیوانه ای مجنون تو هستم. فیمه عزیز من محتاج تو هستم و بدون تو زندگی برایم مفهومی جز تاریکی و سیاهی ندارد! دوستت دارم چونکه میدانم تو نیز مرا دوست میداری ،دوستت دارم چونکه مرا باور داری و مرا لایق آن قلب پر از محبتت میدانی! تنها آرزویم این است که تا آخرین لحظه زندگی ام در کنارتو باشم و جز این از خدای خویش هیچ آرزویی را ندارم عزیزم این قلب کوچک و شکسته و پر از عشق من تنها هدیه ای است از طرف من به تو! از تمام دنیا تنها همین قلب کوچک را دارم ، همین و بس! عزیزم تا پایان با تو می مانم چونکه تنها تو هستی که معنای واقعی عشق را به من ابراز کردی و آموختی!آموختی که عشق یعنی تا پایان زندگی ماندن و تا پایان زندگی دوست داشتن! عزیزم به جز تو کسی برای من دوست داشتنی نیست و به جز تو کسی لایق این قلب بی طاقت من نیست هر جای دنیا که هستی بدان که در این دنیای بزرگ کسی هست که عاشق و دیوانه تو می باشد! هر جای دنیا که هستی بدان که من به انتظار تو می مانم تا تو را ببینم و در آغوش خود بفشارم! عزیزم دنیا خیلی بزرگ است ، این دنیا پر از عاشق و معشوق است ، پر از لیلی و مجنون است، اما همه عاشقان یک سو ، و من و تو نیز یک سوی دیگریم! فهمیه عزیزم تو دومین قبله عبادت منی و در همه لحظه ها بعد از خدا تو را عبادت میکنم! عزیزم بدون تو ،جایی در این دنیای بزرگ ندارم ، و تنهاتر از من دیگر تنهایی نیست! تو همان دنیای منی عزیزم ، به هر زیبایی های این دنیا که می نگرم تو را میبینم . دوستت دارم عزیزم خیلی دوستت دارم ، آنقدر دوستت دارم که دیگر هیچگونه جای ابرازی برای آن نیست! مستم از این عشق تو ، و پریشانم از غصه های تو و گریانم از اشکهای تو! با تو پر از امیدم ، و رنگ خوشبختی را خوش رنگ از گذشته می بینم با تو قلب من خوشبخت ترین قلب دنیاست ، با تو این دنیا برایم همان بهشت است! عزیزم دوستت دارم … چون که در میان اینهمه عاشقان تو توانستی بمانی با قلبم ، بسازی با احساسم و درک کنی زندگی ام را ! عزیزم دوستت دارم… چون که این قلب کوچک و پر از عشق مرا در قلبت طلسم کرده ای و نگذاشتی هیچ کس دیگر قلب مرا از تو بگیرد ! اینبار با فریاد ، با چشمهای گریان ، با قلبی عاشق ، با اراده و با احساسی پرا از دوست داشتن میگویم که دوستت دارم تا همه عاشقان فریاد مرا بشنوند.. فهیمه جان من هیچ نمی خواهم تنها صدایت را می خواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد نگاهت را می خواهم تا روشنی چشم های خسته ام باشد وجودت را می خواهم تا گرمای قندیل آغوشم باشد خیالت را می خواهم تا خاطره لحظه های فراموشم باشد دست هایت را می خواهم تا نوازشگر بی کسی اشک هایم باشد و تنها خنده هایت را می خواهم تا مرهم کهنه زخم های زندگی ام باشد.
پایان
2 _ 11 _ 2017
شهر پلخمری