آرشیف

2017-9-16

سرمولف عبدالغیاث غوری

انتیک فروش

انتیک فروشی غرض  پیدا کردن اشیای انتیک وعتیقه به قریه یی دور دستی رفت وبنا بر  دعوت یکی از اهالی قریه ، داخل خانه اش شد وبه جای اشارت شده ،تکیه زد. چشمش به قالینچۀ افتید که بر رویش یک پشک سیاه با چشمان سبز تیره خوابیده است.
انتیک فروش که خود را زرنگ فکر می کرد به صاحب خانه گفت: چه پشک مقبولی داری، اورا نمی فروشی؟
صاحب خانه پشک را از روی قالینچه گرفت وبه انتیک فروش داد وگفت: هرچه لازم دانید واز اوخیر ببینی.
اننیک فروش پیش از بیرون شدن به مالک خانه گفت: ممکن است پشک خسته شود وبه استراحت نیاز پیدا کند، بهتر است قالینچه یی که زیر پای پشک بود نیز به مه بفروشی.
صاحب خانه گفت: قالینچه انتیک و قیمتی است ، شما خریده نمی توانی. هرگز فکر نکنی که دیگران نمی فهمند.

سرمولف عبدالغیاث غوری