X

آرشیف

یک پسر ودختر خُرد وکوچک باهم بازی می کردند؛ دختر چند تا چاکلیت وپسر چند تا کیله به دست داشتند.
پسر رو به دختر کرد وگفت،من همه کیله هایم را بتو می دهم وتو چاکلت هایت را به من بده. دختر قبول کرد، پسر دودانه کیلۀ خالدار را پُت کرد وبقیه را به دختر داد، دختر همه چاکلیت هایش را به پسر داد. شب دختر به راحتی خوابید، اما پسر نتوانست بخوابد، زیرا او فکر می کرد که حتماً دختر یک تعداد چاکلیت های خوبش را پنهان کرده است. . . پس آنانی که راست وصادق نیستند عذاب می کشند ، آرآمش  از آن کسانی است که  راست وصادقند.

عبدالغیاث غوری

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.